زمهرير
 
 


Random photo
اقتصاد مقاومتي

با سلامٍ دوست عزيز از شمامتشكريم كه از اين وبلاگ ديدن مي كنيد ، نظرات يامطالب ارزشمندتان را براي ما بفرستيد وباپيشنهادات خود مارا ياري كنيد. من سرباز جنگ سايبري هستم . باتشكر


جستجو


آخرین نظرات
  • سیدمحمد در کارگران حضرت فاطمه‌ی زهرا
  • خانعلی زاده در کثرت جمعیت در صحیفه سجادیه:
  • کبری نظرزاده در ▪️متن سخنرانی دختر شهید سلیمانی
  • لبیک یا مهدی  در استحمام جانباز قطع نخاعی به وسیله حاج قاسم
  • سربازی از تبار سادات  در از نشانه های آخر الزمان


پربازدید


موضوعات




ج

زیبا سازی وبلاگ




le



ab
 



گفت و گوی امام سجاد علیه السلام با پیرمرد شامی
در شام پیرمردی به زنان و خانواده حسین علیه السلام نزدیک شد و گفت: الحمد لله که خدایتان کشت و هلاک ساخت و شهرها را از دست مردانتان ایمن گردانید و امیر مومنان را بر شما چیره کرد.
علی بن الحسین علیه السلام از مرد پرسید: ” یا شیخ هل قرأتَ القرآن؟ ” ای مرد آیا قرآن خوانده ای؟
مرد گفت: آری
فرمود: ” آیا این آیه را خوانده ای « قل لا أسئلکم علیه أجرا إلا المودّة فی القربی »؟ “
پیرمرد گفت: خوانده ام.
امام فرمود: ” آن قربی ما هستیم . و آیا آیه « وآتِ ذاالقربی حقه » را خوانده ای؟”
گفت: خواندم.
امام فرمود: ” مقصود از این قربی نیز ما هستیم . و آیا این آیه را خوانده ای « واعلموا أنما غنمتم مِن شیءٍ فإنّ لله خمُسَه و للرسول و لذی القربی ؟ “
گفت: آری.
فرمود: “این قربی هم ما میباشیم. آیا این آیه را خوانده ای « إنما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت و یطهرکم تطهیرا » ؟ “
گفت: خوانده ام.
علی بن الحسین علیه السلام فرمود: ” نحن أهل البیت الذی خصَّنا الله بآیة الطهارة یا شیخ ! ” ای مرد! آن اهل بیتی که خداوند آنان را مشمول آیه طهارت قرار داده است کسی جز ما نیست.
پیرمرد پشیمان از سخنی که گفته بود لب فرو بست و ساکت شد. اندکی بعد ناباورانه سؤال کرد: شما را به خدا سوگند راست میگویید و مواقعا مصداق این آیات شما هستید؟
علی بن الحسین علیه السلام فرمود: ” تاللهِ إنا لنحن هم مِن غیر شکٍّ . وحقِّ جدِّنا رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم إنّا لَنحن هم .” به خدا سوگند بدون تردید آنان ماییم. به حقیقت جدمان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم سوگند آنان ما هستیم.
پیرمرد گریه را سر داد و دستارش را به کنجی پرتاب کرد و آنگاه سر بر آسمان برداشت و گفت: خدایا من از دشمنان آل محمد بیزارم چه جن باشد و چه انس. آنگاه پرسید: راه توبه برایم باز است؟
علی بن الحسین علیه السلام فرمود: ” نعم إن تُبتَ تاب الله علیک و أنت معنا “. آری اگر توبه کنی خدا میپذیرد و تو در آن هنگام از همراهان ما خواهی بود.
مرد گفت: توبه کردم.
لهوف سیدبن طاووس، ص220

موضوعات: تبليغ  لینک ثابت
[پنجشنبه 1396-06-23] [ 10:20:00 ق.ظ ]




غروب
#داسـتان_کوتاه
چقدرخدا پیش تو اعتبار داره؟
گفت: عباس آقا با این درآمدت زندگیت می چرخه؟
گفتم: خدا رو شکر ،کم وبیش می سازیم.خدا خودش می رسونه .
گفت : حالا ما دیگه غریبه شدیم؟! لو نمیدی ؟
گفتم: نه یه خورده قناعت می کنم. گاهی اوقات هم کار دیگه ای جور بشه،
انجام میدم ،خدا بزرگه .نمی ذاره دست خالی بمونم.
گفت: نه. راستشو بگو.
گفتم: هر وقت کم آوردم ،یه جوری حل شده.خدا رزاقه، می رسونه .
گفت: ای بابا ، ما نامحرم نیستیم. راستشو بگو دیگه .
گفتم: حقیقتش یه یهودی توی بازار هست. هر ماه یه مقدار پول برام میاره ،
کمک خرجم باشه .
گفت: آهان. ناقلا ،دیدی گفتم. حالا شد یه چیزی.حالا فهمیدم چطور سر می کنی .
گفتم: مرد حسابی، سه بار گفتم خدا می رسونه باور نکردی
. یک بار گفتم یه یهودی می رسونه ،باور کردی ؟!
!!یعنی خدا به اندازه یه یهودی پیش تو اعتبار نداره؟

موضوعات: تبليغ  لینک ثابت
 [ 08:49:00 ق.ظ ]




توصیه ای برای همه معتادین فضای مجازی

توصیه ای برای همه معتادین فضای مجازی مثل خودم و عزیزانی که تبلیغشون منحصر کردن به فضای
#تخاطب_واقعی
اهتمام به تخاطب واقعی. #فضای_مجازی چیز خوبی است، فرصتی است امّا کافی نیست. بعضی‌ها چسبیده‌اند به فضای مجازی -توئیتر و مانند اینها- برای اینکه پیامهایشان را برسانند، این فایده ندارد؛ تخاطب واقعی لازم است، #میزگرد لازم است، #سخنرانی لازم است، #نشریّه لازم است، #بحث های دونفره و سه‌نفره لازم است، #جلسات_تحلیل لازم است؛ این‌جور با مخاطبینتان بنشینید؛ و مانند این کارها.
#بیانات_مقام_معظم_رهبری
http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=36775

موضوعات: تبليغ  لینک ثابت
 [ 08:47:00 ق.ظ ]




?توصیه های تبلیغی رهبر معظم انقلاب:

?عزیزان من! از جمله چیزهایى که در تبلیغ بسیار مهمّ است، این است که شما پاسخ استفهام هاى مخاطبان خود را بدهید.

? اگر جوانى جلوِ ما نشسته است و ده، بیست سؤال در ذهن اوست، ما هم یک سخنرانى یک ساعته براى او مى کنیم، در حالى که هیچ یک از سؤالات او جواب داده نشده است، آیا به نظر شما این سخنرانى موفّق است؟! البته که نه.

? ما باید سؤالهاى ذهن او را که احیاناً بر زبان نمى آورد، یا نمى تواند به زبان بیاورد، یا خودش متوجّه نیست که این سؤالها را باید به زبان آورد، یا موقعیت مقتضى نیست، پاسخ دهیم. چطور مى شود پاسخ داد؟ وقتى که استفهامهاى او کشف شود و ما بدانیم در ذهن او چیست.
? 1376/03/10

#تبلیغ_موثر

موضوعات: تبليغ  لینک ثابت
 [ 08:45:00 ق.ظ ]




#ویژه_مبلغین
#مباحث_استاد_قرائتی

مناسبت زمانی و مکانی را رعایت کنید : آقای قرائتی ( حفظه الله ) می فرمود : بعد از فوت پدرم ، دوستان به من گفتند از همه کس شایسته تر برای اینکه در مجلس ختم صحبت کند ، خود شما هستید .
من هم که طلبه تازه کار بودم ، رفتم و دو ساعت سخنرانی کردم ، ولی در تمام دو ساعت همه مردم خندیده بودند !

استاد اردستانی نقل می کرد: عالم بزرگواری را به مجلس عقد یک زوج متدین و فاضل دعوت کردند تا به مناسبت عقد این دو صحبت کند . ایشان هم حدود دو ساعت راجع به مرگ و قیامت و معاد صحبت کرد .
اقوام هم هر چی هم می کردند تا تمام کند ، فایده نداشت . تا اینکه او را به اجبار وادار کردند که تمام کند ولی او با دلخوری گفته بود : شرح این مطلب باشد دفعه بعد !

باز استاد اردستانی نقل می کرد : عالمی را به منزل یکی از مراجع دعوت کردند تا به مناسبت مذهبی صحبت کند . ایشان هم تمام وقت را ، راجع به مضرات شرابخواری صحبت کرد .
تا اینکه عالم بزرگواری که در مجلس بود ، به سخنران گفت : حاج آقا ! شما هر چه این علما را نصیحت کنید ، فایده ندارد و باز به این کار ادامه می دهند !

موضوعات: تبليغ  لینک ثابت
 [ 08:43:00 ق.ظ ]




حرکت دسته های عزاداری استان تهران در ایام مسلیمه به سمت حرم حضرت عبدالعظیم (ع) طبق سنت 100 ساله
?
بنا به سنت دیرینه جمعی از هیأت های عزاداری از سراسر کشور در ایام شهادت حضرت مسلم ابن عقیل(ع) فرستاده امام حسین علیه السلام به شهر کوفه، به مدت سه شب در قالب دسته های عزاداری به حرم مطهر حضرت عبدالعظیم الحسنی(ع) مشرف شده و به برگزاری مراسم عزاداری می پردازند.
در این سه شب دسته های سینه زنی در صحن های حرم مطهر تجمع کرده و مراسم باشکوهی را به یاد نخستین شهید واقعه جانسوز کربلای حسینی برپا می کنند.

بر اساس این گزارش، آستان مقدس حضرت عبدالعظیم الحسنی(ع) همانند سنوات گذشته در آستانه فرارسیدن ایام مسلمیه، با انجام تمهیدات لازم برای برگزاری این مراسم در حرم مطهر و همچنین تجهیز واحدهای مختلف اعم از انتظامات، دفاتر خدمات زائر، امور فنی، دارالشفاء کوثر، اماکن متبرکه، روابط عمومی و… در این شب ها، آمادگی های لازم را برای حضور هیأت های عزادار و عاشقان آل الله فراهم آورده است.
◾️

موضوعات: تبليغ  لینک ثابت
 [ 08:40:00 ق.ظ ]




صد و پنجاه موضوع از احادیث اهل بیت ( علیهم السلام ) ویژه مبلغان

ﺳﻴﺮﻩ ﻯ ﺍﻣﺎﻡ ﻛﺎﻇﻢ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ 1 ﻋﻠﻢ ﻭ ﺩﺍﻧﺶ ﺍﻋﺘﺮﻑ ﻫﺎﺭﻭﻥ ﺍﻟﺮﺷﻴﺪ ﺍﻟﺬﻯ ﻫﻮ ﺧﺼﻢ ﺍﻟﺎﻣﺎﻡ… ﺣﻴﻨﻤﺎ ﺳﺎﺀﻟﻪ ﻭﻟﺪﻩ ﺍﻟﻤﺎﺀﻣﻮﻥ ﻋﻦ ﺍﻛﺒﺎﺭﻩ ﻭ ﺗﻘﺪﻳﺮﻩ ﻟﻪ ﻓﻘﺎﻝ ﻟﻪ: ﻳﺎ ﺑﻨﻰ ﻫﺬﺍ ﺍﻣﺎﻡ ﺍﻟﻨﺎﺱ ﻭ ﺣﺠﺔ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻰ ﺧﻠﻘﻪ ﻭ ﺧﻠﻴﻔﺘﻪ ﻋﻠﻰ ﻋﺒﺎﺩﻩ ﺍﻧﺎ ﺍﻣﺎﻡ ﺍﻟﺠﻤﺎﻋﺔ ﻓﻰ ﺍﻟﻈﺎﻫﺮ. ﻭ ﺍﻧﻪ ﻭ ﺍﻟﻠﻪ ﻟﺎَﺣّﻖ ﺑﻤﻘﺎﻡ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ ﻣﻨّﻰ ﻭ ﻣﻦ ﺍﻟﺨﻠﻖ ﺟﻤﻴﻌﺎ. ﻭ ﻭﺍﻟﻠّﻪ ﻟﻮ ﻧﺎﺯﻋﻨﻰ ﻓﻰ ﻫﺬﺍ ﺍﻟﺎﻣﺮ ﻟﺎﺧﺬﺕ ﺍﻟﺬﻯ ﻓﻴﻪ ﻋﻴﻨﺎﻩ ﻓﺎﻥ ﺍﻟﻤﻠﻚ ﻋﻘﻴﻢ. ﻳﺎ ﺑﻨّﻰ ﻫﺬﺍ ﻭﺍﺭﺙ ﻋﻠﻢ ﺍﻟﻨﺒﻴﻴﻦ ﻫﺬﺍ ﻣﻮﺳﻰ ﺑﻦ ﺟﻌﻔﺮ ﺍﻥ ﺍﺭﺩﺕ ﺍﻟﻌﻠﻢ ﺍﻟﺼﺤﻴﺢ ﺗﺠﺪﻩ ﻋﻨﺪ ﻫﺬﺍ. ﻳﻨﺎﺑﻴﻊ ﺍﻟﻤﻮﺩﺓ / 3 / 32 2 ﻋﺒﺎﺩﺕ ﻗﺎﻝ ﺍﻟﺴﻴﺪ ﺑﻦ ﺍﻟﻄﺎﻭﻭﺱ 2:… ﻣﻮﺳﻰ ﺑﻦ ﺟﻌﻔﺮ… ﻛﺎﻥ ﻳﺤﻴﻰ ﺍﻟﻠﻴﻞ ﺑﺎﻟﺴﻬﺮ ﺍﻟﻰ ﺍﻟﺴﺤﺮ ﺑﻤﻮﺍﺻﻠﺔ ﺍﻟﺎﺳﺘﻐﻔﺎﺭ. ﺑﺤﺎﺭ / 102 / 16 3 ﺗﻠﺎﻭﺕ ﻗﺮﺁﻥ ﻭ ﻛﺎﻥ ﺍﺣﺴﻦ ﺍﻟﻨﺎﺱ ﺻﻮﺗﺎ ﺑﺎﻟﻘﺮﺁﻥ ﻭ ﻛﺎﻥ ﺍﺫﺍ ﻗﺮﺀ ﻳﺤﺰﻥ ﻭ
ﺻﻔﺤﻪ45-صد و پنجاه موضوع از احادیث اهل بیت ( علیهم السلام ) ویژه مبلغان
ﺑﻜﻰ ﺍﻟﺴﺎﻣﻌﻮﻥ ﻟﺘﻠﺎﻭﺗﻪ ﻭ ﻛﺎﻥ ﻳﺒﻜﻰ ﻣﻦ ﺧﺸﻴﺔ ﺍﻟﻠﻪ ﺣﺘﻰ ﺗﺨﻀّﻞ ﻟﺤﻴﺘﻪ ﺑﺎﻟﺪﻣﻮﻉ. ﻣﻨﺎﻗﺐ / 4/ 318 4 ﺟﻮﺩ ﻭ ﺑﺨﺸﺶ ﻛﺎﻥ ﻣﻮﺳﻰ ﺑﻦ ﺟﻌﻔﺮ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺍﺫﺍ ﺑﻠﻐﻪ ﻋﻦ ﺍﻟﺮﺟﻞ ﻣﺎ ﻳﻜﺮﻩ ﺑﻌﺚ ﺍﻟﻴﻪ ﺑﺼﺮّﺓ ﺩﻧﺎﻧﻴﺮ ﻓﻜﺎﻧﺖ ﺻﺮﺍﺭﻩ ﻣﺎﺑﻴﻦ ﺍﻟﺜﻠﺎﺛﻤﺎﺀﺓ ﺍﻟﻰ ﺍﻟﻤﺎﺀﺗﻴﻦ ﺩﻳﻨﺎﺭ ﻓﻜﺎﻧﺖ ﺻﺮﺍﺭ ﻣﻮﺳﻰ ﻣﺜﻠﺎ. ﻣﻘﺎﺗﻞ ﺍﻟﻄﺎﻟﺒﻴﻦ /499 5 ﺩﻋﺎ ﺑﻪ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺳﺠﺪﻩ ﻭ ﻛﺎﻥ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻳﻘﻮﻝ ﻓﻰ ﺳﺠﻮﺩﻩ: ﻗﺒﺢ ﺍﻟﺬﻧﺐ ﻣﻦ ﻋﺒﺪﻙ ﻓﻠﻴﺤﺴﻦ ﺍﻟﻌﻔﻮ ﻭ ﺍﻟﺘﺠﺎﻭﺯ ﻣﻦ ﻋﻨﺪﻙ. ﺑﺤﺎﺭ / 48 / 101 6 ﺩﻋﺎﻯ ﻫﻤﻴﺸﮕﻰ ﻭ ﻛﺎﻥ ﻳﺪﻋﻮﺍ ﻛﺜﻴﺮﺍ ﻓﻴﻘﻮﻝ: ﺍﻟﻠﻬﻢ ﺍﻧﻰ ﺍﺳﺎﺀﻟﻚ ﺍﻟﺮﺍﺣﺔ ﻋﻨﺪ ﺍﻟﻤﻮﺕ ﻭ ﺍﻟﻌﻔﻮ ﻋﻨﺪ ﺍﻟﺤﺴﺎﺏ ﻭ ﻳﻜﺮّﺭ ﺫﻟﻚ. ﺑﺤﺎﺭ / 48 / 101 7 ﺭﺳﻴﺪﮔﻰ ﺑﻪ ﻣﺴﺘﻤﻨﺪﺍﻥ
ﺻﻔﺤﻪ46-صد و پنجاه موضوع از احادیث اهل بیت ( علیهم السلام ) ویژه مبلغان

موضوعات: تبليغ  لینک ثابت
 [ 08:36:00 ق.ظ ]




اللهم صل علي محمد وآل محمد
موضوعات: ازدواج آسان  لینک ثابت
 [ 08:22:00 ق.ظ ]




منطق_ما ومنطق_اسلام

#منطق_ما: میخوای #ازدواج کنی شغل و خونه و ماشین رو اکی کن!

#منطق_اسلام: میخوای شغل و خونه و ماشین اکی بشه #ازدواج کن!

موضوعات: ازدواج آسان  لینک ثابت
 [ 08:20:00 ق.ظ ]




مرد گفت: ?
وقتی #همسرم را انتخاب کردم،
در نظرم طوری بود که گویا خداوند مانندش را در دنیا نیافریده.?
وقتی #نامزدشدیم، ?
بسیاری را دیدم که مثل او بودند.?
وقتی #ازدواج کردیم، خیلی ها را از او زیباتر یافتم?
چند سالی را که با هم زندگی کردیم،
دریافتم که همه زنها از #همسرم بهترند?
شیخ گفت:?
آیا دوست داری بدانی از همه اینها تلخ تر و ناگوار تر چیست؟?
مرد گفت: آری.❗️
شیخ گفت:
اگر با تمام #زنهای دنیا ازدواج کنی? احساس خواهی کرد
که سگ های ولگرد محله ی شما از آنها زیباترند?
مرد لبخندی زد و گفت:
چرا این حرف را زدی؟??
شیخ گفت:چون مشکل در همسر تو نیست،مشکل اینجا است که وقتی انسان قلبی طمع کار داشته باشد ?
و از شرم خداوند خالی باشد،
محال است که چشمانش را به جز خاک گور چیز دیگری پر کند✌️?
آیا دوست داری دوباره همسرت زیباترین زن دنیا باشد؟?
مرد گفت: آری‼️
شیخ گفت: چشمانت را حفاظت کن…?

موضوعات: ازدواج آسان  لینک ثابت
 [ 08:04:00 ق.ظ ]




وقتى ازدواج کردیم سن و سال زیادى نداشتیم

وقتى #ازدواج کردیم سن و سال زیادى نداشتیم.?
.
هم من هم #خانومم #طلبه هستیم.?
صبح میرفتیم کلاس ظهر خانوم برمیگشت و من هم یکى دو ساعت دیرتر از خانوم.?
.
اکثر اوقات که میرسیدم خونه خانوم #غذا رو بار گذاشته بود ?بعضى اوقات هم از خستگى خوابش برده بود.?
.
در این مواقع من باید دست به کار میشدم ?و یه غذاى ساده درست میکردم چون اگه بیدار میشد و میدید من اومدم و اونم خوابش برده ،غذا هم آماده نیست خیلى ناراحت میشد و میزد زیر #گریه که چرا خوابم برد?
.
تو ایام #حجره دارى ماهم از #آشپزى یه چیزایى یاد گرفته بودیم به هر حال.?✋️
.
استادمون همیشه میگفت توى کار خونه به همسرتون کمک کنید این کار هم زندگیتون رو محکم میکنه هم #ثواب میکنید.?☝️
.
براى همین یه #پیشنهاد دادم به خانوم.
همیشه براى شستن ظروف #شیر_یا_خط میندازیم??
ایشونم قبول کردن مشروط به اینکه همیشه خودشون بندازن?✋️
.
خانوم خب همیشه من میشورم نیازى به این کارا نیست که?
.
-نه شما #تقلب میکنى میخواى همیشه بندازى گردن من?
.
بعد چند وقت #شک کردم?☹️
.
چند هفته بود که ظرف ها به من نمی افتاد،در ماه شاید یه بار?
.
رازش رو فهمیدم
تقلب ?
.
اره همیشه تقلب میکرد ?
وقتى #سکه رو بالا می انداخت و با دستش میگرفت روى سکه رو زود نگاه میکرد و دستاش رو بهم میچسبوند?
.
شیر یا خط؟؟؟
.
منم هر چى رو انتخاب میکردم مخالفش رو نشون میداد و خودش ظرفارو میشست?
هرچند ظروف دونفر زیاد نیست ولى به هر حال…
.
بعد که متوجه شدم پرسیدم چرا این کارو میکردى؟
.
گفت:استادمون گفته کار شما تو خونه هرچند کم باشه خیلى ثواب داره.?
زرنگ باشید و ثوابشم هدیه کنید به #امام_زمان
اون موقع خود آقا هواتونو داره…?
.
ما مخلص شما وآقا هم هستیم ولى از امروز سکه بى سکه یه روز شما یه روز من?
.
و با این نگاه?? ماجراى تقلب تموم شد…نویسنده:#مصطفى_معبودى

موضوعات: ازدواج آسان  لینک ثابت
 [ 07:54:00 ق.ظ ]




روز آماده شدن حلقه‌های ازدواجمون،

‍ #عاشقانه‌های‌همسران‌شهدا ???
روز آماده شدن حلقه‌های ازدواجمون،
گفت
«باید کمے منتظر بمونیم تا آماده بشه!‌?
گفتم
«آماده است دیگه،منتظر موندن نداره!?
حلقه‌ها رو داده بود
تا 2 حرف روش حک بشه"Z&A”

اول اسم هردومون
روی هر دو حلقه حک شد??
خیلی اهل ذوق بود?
سپرده بود که به حالت شکسته حک بشه✍?نه ساده!
واقعاً‌ از من هم که یه خانوم ‌ام،
بیشتر ذوق داشت?☺️

#همسر_شهید
#شهید_امین_کریمی
#ازدواج #همسرانه #شهدای_مدافع_حرم

موضوعات: ازدواج آسان  لینک ثابت
 [ 07:50:00 ق.ظ ]




الهم  عجل لوليك الفرج

?رسول اکرم(صلی الله علیه واله):

?اگر کسی چیزی داشته باشد که بتواند با آن #ازدواج نماید ولی این امر را انجام ندهد ،از ما نیست

موضوعات: ازدواج آسان  لینک ثابت
 [ 07:49:00 ق.ظ ]




مثل برداشتن وزنه‌

مثل برداشتن وزنه‌ای است که باید

موضوعات: ازدواج آسان  لینک ثابت
 [ 07:43:00 ق.ظ ]




خلاف شرع در عروسی

خلاف شرع در عروسی، فقط مسئله محرم نامحرم و موسیقی حرام نیست!

❇️ رهبرانقلاب: توصیه ما به #عروس و دامادها و پدران و مادرانشان این است که سعی کنند مراسم #ازدواج را به شکل اسلامی درآورند.
? به شکل اسلامی درآوردن مراسم، معنایش این نیست که در آنها جشن و مهمانی و شادی و شادمانی نباشد؛ نه. اصلاً ولیمه عروسی و مهمانی برای عروسی، در اسلام مستحب است.
⚠️ بلکه مراد ما این است که در ضمن عروسی، در مقدمات و مقارنات آن، کارهای خلاف شرع انجام نگیرد.
⁉️ وقتی میگوییم کار خلاف شرع، فوراً ذهن‌ها معطوف به مسئله مَحرم و نامَحرم و #موسیقی_حرام و ازاین قبیل میشود. البته اینها هم خلاف شرع است؛
⛔️ اما #اسراف هم خلاف شرع است.
⛔️ زیاده روی در خوردن و آشامیدن،
⛔️ زیاده روی در ریخت و پاش،
⛔️ زیاده روی در تجملات
⛔️ و هرچه که از حد متعارف و #معقول زیادتر شد، اسراف است و شرعاً حرام است.
⚠️ متأسفانه این حرامِ مسلّم، تا حدودی در بین مردم رایج است.

#مـقـام_مـعـظـم رهبری

ادامه »

موضوعات: بيانات رهبر  لینک ثابت
 [ 07:41:00 ق.ظ ]




• هرکس با زنى فقط براى زیبایى اش ازدواج کند، آنچه دوست مى دارد، در او نخواهد یافت و هر کس با زنى فقط براى ثروتش ازدواج کند، خداوند، او را به خود، وا مى گذارد. پس بر شما باد زنانِ دیندار!

نبی اکرم (ص) ❤

بحار الأنوار: ج 103.

ادامه »

موضوعات: بيانات رهبر  لینک ثابت
 [ 07:41:00 ق.ظ ]




طلب محبوب یا حصول مطلوب؟؟؟

امام خمینی ره می فرمایند: انسان ذاکر حق باید براثر جاری نمودن اذکار بر زبان خود نور ایمان را در قلب خویش افزایش دهد:….ممکن نیست قلب نورانی باشد و زبان و کلام و چشم و نظر و گوش …. نورانی نباشد. بشر نورانی آن است که تمام قوای مُلکیه و ملکوتیه اش نوربخش باشد و علاوه برآنکه خود او را هدایت به سعادت و طریق مستقیم کند به دیگران نورافشانی کند و آن ها را به راه انسانیت هدایت کند… (قرآن باب معرفة الله/ص78)ذکر آن است که در جمیع ابعاد وجودی عبد جاری و ساری شود و صفات کمال و جلال الهی بر جان او پرتوافشانی نماید و چنین هویتی به ذاکر حیات، علم و شعور می بخشد.(نک: رساله ی نورعلی نور در ذکر و ذاکر و مذکور/علامه حسن زاده آملی/ص47-57)

موضوعات: بيانات رهبر  لینک ثابت
[چهارشنبه 1396-06-22] [ 11:17:00 ب.ظ ]




. من مى خواهم از عبادت هايم توبه كنم (آيت الله مدنى)

آيت الله مدنى مرد عمل بود. و در كارهايش نيز جز خدا را در نظر نمى آورد و مى گفت : ارزش عمل به نيت است . اگر نيت براى غير خدا باشد، به چه دردى مى خورد؟ به همين سبب در تمام ابعاد زندگى اش دقيق و حساب شده عمل مى كرد، و در نماز و نيايش نيز چنين بود و به اطرافش هيچ توجه نمى كرد و تنها با خدايش مى گفت و مى گريست .

داماد ايشان آقاى بروجردى در ضمن خاطراتش مى گويد:

در شب بيست يكم ماه مبارك رمضان يكى از سال ها، شب قدر و احياء در مسجد شيخ انصارى در نجف اشرف مجلس بسيار عظيم و با شكوهى ترتيب داده بود و علما و فضلا و كاسب ها و اقشار مردم در مسجد گرد آمده بودند شب از نيمه گذشته بود. ايشان بالاى منبر رفته همه را موعظه فرمود و دل ها را براى دعا و تضرع آماده ساخت . تا اين كه چراغ ها را طبق مرسوم خاموش كردند. در آن تاريكى ، ايشان جمله اى بيان كردند كه مجلس واقعا منقلب شد و همه را سخت متاثر و گريان كرد فرمودند:

رفقا! اگر شماها امشب آمده ايد از گناهان تان در پيشگاه خداوند تبارك و تعالى توبه كنيد، ولى من خدا را شاهد مى گيرم كه آمده ام از اعمال و عبادت هايم توبه كنم . زيرفكر مى كردم اين اعمالى كه انجام داده ام عبادت خداوند بوده است . اما حالا مى فهم كه آن ها توهين به ذا ات مقدس حق تعالى بود. لذا امشب مى خواهم از آن ها توبه كنم . (منبع:حیات عارفانه فرزانگان/ حسن صدری مازندرانی)

موضوعات: بيانات رهبر  لینک ثابت
 [ 11:13:00 ب.ظ ]




اول از همه باید از خدا و امام زمان (عج) معذرت بخوام. قراره یه امتحان از همه بگیرن که من میخوام سوال ها رو لو بدم! به شرطی که کسی نامردی نکنه و…..

ماهمین الان داریم آزمایش میشیم. می دونم از بس کلمه آزمایش و امتحان به گوشمون خورده، دیگه برامون عادی شده، ولی جدا ما الان داریم انتخاب می شیم، برای یه عاشورا و نبرد دیگه. امام زمان عج داره ما رو تو لحظات زندگیمون، سبک و سنگین می کنه و میخواد ببینه چقدر تحمل داریم؟ چقدر محکمیم؟ چقدر وفا داریم؟ هرچند خودمون نمی دونیم؛ ولی بذارید به این آیه نگاهی کنیم: “وَلَنَبلُوَنَّکُم بِشَیءٍ مِّنَ الخَوفِ وَ الجُوعِ وَ نَقصٍ مِّنَ الأَموالِ وَ الأنفُسِ وَ الثَّمَرَاتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرینَ؛ قطعا شما را با اموری مثل ترس، گرسنگی و کاهش در مال ها و جان ها و میوه ها آزمایش می کنیم؛ و به استقامت کنندگان بشارت ده.

امام صادق علیه السلام فرمود: “منظور (و مصداق کامل) این آیه، انسان های آخرالزمانند، اون هم موقع ظهور امام زمان عج".

خدای مهربان ما، چون دوستمون داره و می خواد ما رو به قله های افتخار و سربلندی برسونه، به هر بهانه ای ما رو امتحان می کنه، اون هایی که آشنا به هدف آفرینش هستند، اینو خوب می دونند؛ گاهی لازمه روی شیطان کم بشه! اونایی هم که الکی ادعای بندگی خدا رو می کنند که خودشون بهتر از بقیه می دونند چرا؟ امتحان باعث می شه آدم هی امتیاز بیاره و بالاتر بره.

یه آیه آخرالزمانی از جزء سی و یکم!

ای بنده های خوب من! در آخرالزمان حقیقتا و بی شک و بدون تردید ما شما رو به جلسه امتحان خواهیم کشاند؛ در اون جلسه، سوال هایی رو یه شما میدیم تا حلشون کنید؛ اگر قبول شدین که از سربازان مهدی فاطمه علیهاالسلام میشید و اگر کم آوردین….

نام: …………. بنام خدا تاریخ:عصر غیبت امام زمان

نام خانوادگی: ………. سوال های امتحانی آخرالزمان مدت امتحان: تمام عمر

مقطع: تمامی انسان ها

1. تو انتخاب های زندگیت، نظر چه کسی برات از همه مهمتره؟

الف) خودم ب) خانواده ام ج) دوستای صمیمیم د) امام زمان عج الله

2. معمولا چه موقع صبرت تموم میشه؟

الف) وقتی که برای کارهای شخصی خودت، عصبانی میشی

ب) وقتی که تیم مورد علاقت، شکست بخوره

ج) وقتی که یکی رو که خیلی دوسش داری می میره

د) وقتی کسی با انجام گناه فردی و اجتماعی، دل امام زمان عج رو می رنجونه

3. چقدر امام زمان عج رو دوست داری؟

الف) راستش تا حالا بهش فکر نکردم

ب) تو نمازام براش دعا می کنم تا ظهور کنه

ج) اگه دیدم یه جایی بهش توهین میشه، حس غیرتم به جوش میاد

د) اونقدر زیاد که برای تعجیل در ظهور هر کاری که لازمه، حاضرم انجام بدم

4. وظیفت درباره امام زمان چیه؟

الف) هر روز بعد از نمازها بهش سلام میدم و دعای فرج میخونم

ب) باید مثل همه امامان که نیاز به یار داشتند، برای یاری آقا خودمو آماده کنم

ج) باید تو عصر غیبت به حرف علمای ربانی، گوش بدم

د) همه موارد

5. فکر کن الان مشغول انجام گناه هستی، وضعت نسبت به امام زمانت چطوره؟

الف) سعی میکنم بهش فکر نکنم و گناه رو انجام بدم

ب) گناه رو انجام میدم، بعد میام از آقا معذرت میخوام، حتما منو میبخشه

ج) خاکستر میشم تو خودم، گناه کنم و امام زمان منو ببینه؟ نه نمی شه

د) اصلا به فکر گناه کوچکم نیستم، بابا من بیام با تیر بزنم تو دل امام زمان؟

6. اگه داشتی کاری برای امام زمان انجام می دادی و اون وقت یکی تو رو دید:

الف) خوشحال میشی و قند توی دلت آب میشه

ب) بی تفاوت هستی و محل نمی ذاری

ج) کمی خوشحال میشی، اما میگی: هدف اصلی من رضای خدا بوده

د) عصبانی می شی و می گی: خدایا اومدم یه کار رو خالص انجام بدم، بازم نشد

7. دوست داری بیشتر چه قیافه و تیپی بزنی؟

الف) تیپ روز (هرچی باشه) ب) تیپ ایرونی ج) تیپی که قشنگتره باشه

د) تیپی که مورد پسند امام زمانه

8. بهت میگن فقط یه آرزو کن تا برآورده بشه و تو میگی:

الف) ازدواج موفقی داشته باشم

ب) توی دانشگاه قبول بشم و یه کار خوب گیرم بیاد

ج) یه سفر به همه جاهای زیارتی برم

د) طوری زندگی کنم و بمیرم که امام زمان از من راضی باشه

9. اگه بگن همین الان می خواهیم شهادت رو نصیبت کنیم، چی میگی؟

الف) خدایا من زندگی دارم، به فکر زن و بچه و مادر و…. هستم

ب) باشه یه وقت دیگه الان سرم شلوغه

ج) من از خدامه، ولی خوب کمی حق الناس به گردنم هست، بهشون برگردونم و خلالیت بطلبم،بعدش میام

د) شهادت؟ وای خداجون، این دیگه چه سوالیه؟ یه عمر دنبال این لحظه بودم؛ بریم، که اومدم

10. اگه بگن دوست داری مرگت چطوری باشه، چی جواب میدی؟

الف) بازم حرف مرگ رو پیش کشیدی. چرا هی دم از ناامیدی می زنی؟ یه جوری میمیرم دیگه

ب) دوست دارم مسلمون از دنیا برم و وقت مرگ، شیطون گولم نزنه

ج) دوست دارم شب بخوابم و بدون درد، صبح از دنیا رفته باشم

د) دوست دارم در رکاب امام زمان شهید بشم، قطعه قطعه بشم، تازه دردش هم شیرینه

11. اگه اون دنیا تقاضا کنی یه فرصت بهت بدن و دوباره زنده بشی، این طرف چکار میکنی؟

الف) خوب میام و دوباره زندگی میکنم و آرزوی عمر هزار ساله دارم

ب) حق مردم رو برمیگردونم و از کسانی که بهشون ظلم کردم حلالیت می طلبم

ج) دیگه یه بنده صالح خدا میشم، از هر جهت

د) یه بار؟ اگه هزار بارم بگن می تونی برگردی، آرزو دارم هزار بار برای امام زمان شهید بشم

12. سؤال اختیاری: اگه بگن اینا شرط های پذیرفتن یاران امام زمانه، فکر میکنی قبول میشی؟

الف) نه بابا، من اگه اینطوری بودم که الان شهید میشدم

ب) خوب بعضی ها رو دارم و بعضی ها رو نه

ج) بعضی ها خیلی سختن، فکرنکنم امام زمان اینقدر سختگیر باشه، احتمالا تک و توکی رو ندارم؟

د) قبول میشم و نمره کامل میگیرم. مطمئن مطمئن، خودمو برای اینا آماده کردم. پس یه عمر برای چی زندگی کردم؟

تذکر:

هرکس بتونه امتیاز لازم رو از این آزمون بگیره، باید خودش رو برای یاری و ان شاالله شهادت در رکاب امامش در آخرالزمان آماده کنه. هرکس هم نمی تونه، یه فکری به حال خودش کنه که جا نمونه! جواب رو هم پیش خودتون نگه دارید.

خوش به حال اون هایی که از غربال آزمایش خدا رد میشن و به سعادت می رسن؛ و بدا به حال اون هایی که باقی می موند و حسرت می خورن خدایا ما از کدوم دسته ایم؟ ما رو برای امتحانات سختت آماده و موفق گردان.

http://sistan.kowsarblog.ir/

پی نوشت:

1. بقره/ 155

2. بحارالانوار، ج52، ص228

موضوعات: بيانات رهبر  لینک ثابت
 [ 11:05:00 ب.ظ ]




ماهیت گناه

در عالم،هر چیز ظاهر و مُلکی دارد که با حواس ظاهری انسان قابل درک است و باطن و ملکوتی دارد که از حواسّ ظاهری پوشیده و با ادراکات باطنی انسان قابل احساس می باشد.چنانکه قرآن کریم برای تمامی موجودات عالم،هم مُلکی قائل است که در ید قدرت الهی قرار دارد،و هم ملکوتی،که آن نیز تحت قدرت الهی است.کارهای انسان و از جمله معاصی او نیز ظاهر و مُلکی دارد،که از حواسّ ظاهری انسان پوشیده است و تنها با بیدار شدن باطن انسان از راه نایل شدن به موت و فعال شدن ادراکات باطنی،احساس می شود،خواه موت اضطراری که همزمان با فوت برای تمامی انسان ها حاصل می شود،و خواه موت اختیاری،که در حین زندگی دنیوی برای کسانی که از راه تهذیب نفس،از دنیا قطع تعلّق و دلبستگی می کنند،حاصل می گردد.

ظاهر معاصی همان لذّت ها و شیرینی های نفسانی و جسمانی است که با حواسّ ظاهری احساس می شوند،اما باطن گناهان،که از حواسّ ظاهری پوشیده اند،آتش،کثافات،سموم و حمیم است.چنانکه قرآن کریم آنچه را شخص معصیت کار با غصب ظالمانۀ اموال یتیمان به دست آورده است و می خورد،یا آنچه را از راه کتمان آیات الهی به بهایی اندک کسب کرده و به خوردن آن مشغول است،جز آتش که به معده ی او وارد می شود ،چیزی نمی داند.گناهکاران،که پیش از نیل به موت،تنها حواس ظاهریشان کار می کند و از اینکه اشیاء و افعال،باطنی دارند،غافلند؛آنچه در دنیا حس می کنند،لذایذ و شیرینی گناه است،اما پس از فوت،که به موت نایل و ادراکات باطنیشان فعّال و بیدار می شود،سوزندگی آتشی را که در دنیا خورده اند،احساس می کنند و شعله های آن را که تمامی وجودشان را در بر گرفته است،مشاهده خواهند کرد و این در حالی است که پیش از فوت نیز این آتش آنها را در بر گرفته بود،امّا آن را احساس نمی کردند.چنانکه قرآن کریم به همین واقعیت در مورد کافران تصریح نموده است.

بر اساس آنچه گفته شد،می توان به این حقیقت پی برد که پاداش و کیفری که اشخاص در آخرت با آن مواجهند،چیزی جز باطن و ملکوت همان اعمال و اخلاق،روحیّات و افکار،و عقاید و ایمانی که در دنیا کسب کرده اند،نیست.قرآن کریم بر این امر بارها تصریح و تأکید نموده است.

بنابراین تمامی عذاب های اخروی که آیات و احادیث بیان کرده اند،از آتش،زَقوم،حَمیم و غِِسلین گرفته تا دیگر عذاب ها،همه باطنِ معصیت هایی است که ظاهری جذّاب،شیرین و فریبنده دارند؛همچون سم مهلکی که درون شیرینی خوشمزه ای تعبیه شده است.

پی بردن به ماهیّت واقعی گناه که در پشت پرده ی نازک و ناپایدار فریبنده ی آن قرار دارد،یکی از عوامل مهم انزجار،بیزاری،فاصله گرفتن و فراری شدن از گناهان است.

منبع : کتاب شراب طهور،نوشتۀ مهدی طیب،ص69 و 70

موضوعات: بيانات رهبر  لینک ثابت
 [ 11:00:00 ب.ظ ]




ناموس خدا
ای دختر عقل و خواهر دین وی گوهر درج عزّ و تمکین
عصمت شده پای بند مویت ای علم و عمل مقیم کویت
ای میوه شاخسار توحید همشیره ماه و دخت خورشید
وی گوهر تاج آدمیّت فرخنده نگین خاتمیّت
شیطان به خطاب «قُمْ» براندند پس تخت تو را به قم نشاندند
کاین خانه بهشت و جای حوّاست ناموس خدای جایش اینجاست
اندر حرم تو عقل مات است زین خاک که چشمه حیات است
جسمی که در این زمین نهان است جانی است که در تن جهان است
این ماه منیر و مِهر تابان عکسی بود از قم و خراسان
ایران شده نوربخش ارواح مشکاة صفت به این دو مصباح
از این دو حرم دلا چه پرسی حق داند و وصف عرش و کرسی
هر کس به درت بیک امیدی است محتاج تر از همه «وحیدی» است

(آیه الله العظمی وحیدی خراسانی)
ولادت حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها)مبارک باد

موضوعات: سند 2030  لینک ثابت
 [ 10:45:00 ب.ظ ]




روش تهیه بصورت کلی بصورت زیر است:
ابتدا انگور راشسته و صبر کنید تا خشک شود زیرا آب سبب کپک زدن آن میشود.

سپس آب انگور را گرفته و در ظرفی بریزید و درب آن را ببندید.
نکته: میتوانید خود انگور را در ظرف بریزید و در نهایت آن را صاف کنید.

اشتراک گذاری این مطلب!

در زمستان شش روز و در تابستان سه روز طول میکشد که انقلاب اول رخ داده و تفاله های آن بالا بیاید.

پس از ده روز (پس از رخ دادن انقلاب اول) که تبدیل به خمر شد، درب ظرف را باز کنید تا پشه یا مگس سرکه که کوچک و قرمز رنگ هستند وارد آن شود (این کار یک تا دو هفته زمان میبرد). این حشره سبب میشود آب انگور و مواد شروع به کپک زدن و پف کردن کند سپس تبدیل به سرکه شوند و تفاله های آن پایین رفته و انقلاب دوم رخ دهد. این فرآیند نود روز زمان میبرد.
نکته: درب ظرف را نباید بصورت کامل باز کرد چون سبب تبخیر زیاد سرکه میشود بلکه ایجاد روزنه کفایت میکند تا اصطلاحا سرکه نفس بکشد (میتوان تا آمدن پشه ها درب آن را باز بگذارید سپس درب آن را بگذارید و در حد روزنه باز باشد).

روش دیگری برای تهیه سرکه به این شکل است که ابتدا آب انگور را بگیرید و آن را بجوشانید. وقتی آب انگور جوشانده شود تبدیل به خمر می شود و تفاله های آن بالا میاید (انقلاب اول). سپس به مدت نود روز آن را کنار بگذارید، خود به خود تبدیل به سرکه می شود و تفاله های آن پایین میرود (انقلاب دوم).

روش دیگر این است که بعد از ده روز (پس از انقلاب اول) به آن سرکه کهنه اضافه کنید زیرا در سرکه کهنه تخم مگس سرکه وجود دارد و حتی اگر در را ببندند بازهم مگس سرکه در آن به وجود می‌آید و پس از چهل روز تبدیل به سرکه می‌شود ولی آنچه در روایات توصیه‌شده تهیه سرکه با باز گذاشتن ظرف و ورود مگس سرکه از راه طبیعی آن و بدون اضافه کردن سرکه است.

نکات تهیه سرکه خرما

برای تهیه سرکه از خرما باید بقدری آب به آن اضافه کنیم تا جایی که آب روی خرما بیاید؛ پس از چهل روز آن را صاف کنید و تا نود روز بگذارید.

نکات تهیه سرکه عسل

عسل به خودی خود دارای موادی است که از فاسد شدن آن جلوگیری میکند و برای تهیه سرکه از آن بایستی آن را بوسیله آب رقیق کرد تا آن مواد اثر خود را از دست بدهند به این صورت که در شرایط مناسب دو برابر مقدار عسل به آن آب اضافه کنید.

نکته: عسل دقیقا بعد از نود روز تبدیل به سرکه میشود و دردسرهای خاص باقی مواد از قبیل صاف کردن و … را ندارد و مشکلی که در بقیه مواد هست که باید اصطلاحا روش تهیه باید بدست فرد تهیه کننده بیاید را ندارد.

سرکه خمر به سرکه‌ای می‌گویند که در فرآیند تبدیل‌شدن به سرکه ابتدا تبدیل به خمر می‌شود (انقلاب اول) سپس تبدیل به سرکه می‌شود (انقلاب دوم). تبدیل مستقیم آب انگور به سرکه مانند سرکه های بازاری نفعی ندارد.

در روایات شش ماده ذکر شده اند که تبدیل به خمر شده و سپس تبدیل به سرکه میشوند: انگور، خرما، جو، عسل، انجیر و نیشکر (یا شاید توت).

شاید سرکه ای که ابتدا خمر بوده سپس بوسیله مواد دیگر، نمک یا سرکه کهنه فوراً تبدیل به سرکه شود هم خوب باشد ولی بهتر است اجازه داده شود که خودش تبدیل به سرکه شود و هیچ چیزی به آن نباید اضافه کرد و شاید مضر باشد چرا که روایت میفرماید سرکه خمری را بخورید که خود فاسد شده نه آنکه خودتان فاسد کرده‌اید.

بهتر است زمان مناسبی جهت تهیه سرکه انتخاب کنید مثلا شب یا روز نیمه شعبان، شب ابتدای ماه رمضان و …

ظرفی که می خواهید در آن سرکه درست کنید حتی القدور شیشه ای باشد چون سرکه بسیار اسیدی است و در صورت استفاده از ظرف آهنی و … سبب حل شدن آن در سرکه شده و مضر است.

برای تهیه سرکه حوصله بخرج دهید زیرا مدت زمان تهیه آن حداقل 3 ماه است که مدتی طولانی است و حتی امکان دارد تا یک سال هم طول بکشد!

ظرفی که می خواهید برای تهیه سرکه اختصاص دهید سعی کنید بیشتر از مقدار سرکه ظرفیت داشته باشد چون نوعا سرکه در ظرف های کوچک اولا فضای پف کردن ندارد و دیگر این که تجربه نشان داده ظرف بزرگ و مقدار زیاد بهتر می رسد و کمتر خراب می شود.

هرچه انگور و مواد دیگر شیرین تر باشند سرکه حاصله بهتر و ترش تر میشود.

در طب اسلامی سرکه ای توصیه میشود که ابتدا تبدیل به خمر شده و سپس سرکه گردد و این خاصیت برای سرکه سیب که در طب سنتی توصیه میشود وجود ندارد و سرکه خمری منحصر در موارد ششگانه است که ذکر شد.

سرکه شیمیایی و صنعتی موجود در بازار که اساسا با اسید سیتریک شیمیایی و کاملا مصنوعی تولید شده است.

موضوعات: آيا مي دانيد؟  لینک ثابت
 [ 10:44:00 ب.ظ ]




??#خرافات حتما بخونید کارگردان مجید مجیدی در فیلم‌رنگ خدا در خاطراتش چنین نوشته :جهت تهیه قسمتی از فیلم به روستایی رفتیم بخاطر اینکه نخواهیم مسافتی را تا امامزاده های اطراف طی کنیم وبچه ها اذیت نشوند یک اتاقک کوچک شبیه امامزاده بنا کردیم و چند بازیگر نقش های خود را در آن قسمت ایفا کردند بعد از اتمام فیلمبرداری چون یک بنای معمولی بود آن را جهت لانه گزینی پرندگان سالم رها کردیم و رفتیم . بعد حدود دو سال خبردارشدم که امامزاده ساختگیمان تبدیل به زیارتگاه مهمی شده اول باور نکردم جهت حصول اطمینان به آن روستا سفر کردم دیدم واقعیت دارد برای روشنگری بااهالی صحبت کردم وگفتم که این اتاقک را ما بخاطر تهیه فیلم شبیه امامزاده درست کرده ایم اما دیدم مردم خصوصا پیران وبزرگان محل به شدت ناراحت شدند و حرف مرا توهین تلقی کردند و به گونه ای افراطی و احساساتی آن اتاقک را یک امامزاده شفا دهنده می دانند . دیدم اگر بیشتر پافشاری کنم احتمال دارد صدمه ببینم مصلحت دیدم که با اداره اوقاف آن منطقه صحبت کنم تا از آن طریق مردم را از این جهل برهانم به اداره اوقاف مراجعه کردم و موضوع را بیان کردم که ناگهان مسوول اوقاف برآشفته شد وگفت این حرفها چیست می زنی این امامزاده شجره نامه دارد و بعد شجره نامه اش را به من نشان داد من هم مات و مبهوت بدون خدا حافظی از آن محل خارج شدم که دم درب یکی از کارکنان اوقاف که آدم منطقی تری بود به من گفت دوست عزیز برای خودت دردسر درست نکن مردم این بنا را مقدس میدانند حالا هر چه تو می خواهی دست وپا بزن بعد تازه فهمیدم ریشه جهل وخرافات در مردم چقدر عمیق است

موضوعات: سيره معصومين  لینک ثابت
 [ 10:43:00 ب.ظ ]




?#پرسش

❔این که #شنبه متعلق به پیامبر است ، یک شنبه متعلق به امام علی ، دوشنبه #متعلق به حسنین تا جمعه که متعلق به امام زمان است از کجا آمده #ریشه در کجا دارد ❕❕

?#پاسخ?

?سید بن #طاووس و دیگران نقل می کنند ؛

« در زمانی که امام #هادی علیه السلام در سامرا تحت مراقبت شدید ماموران #متوکل عباسی قرار داشت ، یکی از یارانش به خدمتش شرفیاب می شود و از جمله سوالاتی که از ایشان می کند سوال از تفسیر این حدیث است که پیامبر گرامی فرمود ؛ « با روزها #دشمنی نکنید که آنها نیز با شما دشمنی می کنند »

?امام علیه السلام #فرمود ؛

« آری مراد از روزها ما هستیم ، مادامی که آسمانها و #زمین پا برجاست .پس شنبه نام و برای رسول خدا است ، یک شنبه نام #امیر المومنین ، و دوشنبه نام حسن و حسین ، و سه #شنبه نام علی بن الحسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد و چهارشنبه نام موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و من ( علی بن محمد ) و پنج شنبه نام فرزندم حسن و جمعه نام فرزند فرزندم ( #حجه بن الحسن ) است ، کسی که طرفداران حق سر انجام گرد او جمع می شوند .

❗️سپس #فرمود ؛

« این است معنای #ایام ، پس با آنها در دنیا دشمنی نکنید که آنها در آخرت با شما دشمنی می کنند »

?#جماع_الاسبوع ص25

?#بحار_الانوار ج99 ص210

❕برای هر یک از این بزرگواران در روزهای هفته زیارت مخصوصی وارد شده است که #مستحب است خوانده شود ؛

?#مفاتیح_نوین ص985

❕و بهتر است که ثواب کارهای #خوب و اعمال پسندیده ای که در روزهای هفته انجام میشود به هر یک از امامانی که آن روز #منتسب به آنها است هدیه داده شود تا بر اساس روایات پاداش آن چند برابر شود که ثوابش بازگشت به خود ما نیز می کند

?#الکافی ج4 ص316

موضوعات: سيره معصومين  لینک ثابت
 [ 10:43:00 ب.ظ ]




پیرو رهبر:
@ganjinehasrar

✅برای آسان شدن ازدواج

?برای زیاد شدن خواستگار یا پیدا شدن زوج مناسب ، این آیه را روزی110مرتبه تا یک هفته بخوانید:

‹یا جامِعَ الناس لِیَومٍ لارَیبَ فیه اِنَ اللهَ لایُخلِفُ المیعاد اِجمَع بَینی وبَینَ زوجِ المومِن› اگرمیخواهید زن بگیرید به جای مومن بگویید( مومنة)

?توسل به حضرت جوادالائمه (ع)
بسیار دیده و شنیده شد که افراد برای امور مادی، مانند خرید خانه و ماشین و رزق و ازدواج، از آیت الله کشمیری راهنمایی می خواستند . آن بزرگوار می فرمود:
«سوره یس بخوانید و ثواب آن را به امام جواد (ع) تقدیم کنید، حاجت شما را خواهند داد . گاه امر می کرد صلوات برای حضرتش هدیه کنند و آن را در توسل به این امام کریم مجرب می دانست .»

?برای راضی شدن خانواده برای ازدواج :
روزی108مرتبه (یا آخر ) بگویید به نیت اینکه خانواده طرف یا خودتان راضی به ازدواج شوند.
ذکر الصمد هم زیاد تکرار کنید

?روایت از امام صادق ع:
«هر کس که خواستگاری ندارد یا به خواستگاریش جواب نمی دهند

سوره طه را بنویسد و بشوید و آب آن را بر صورت خود بریزد، خداوند ازدواجش را آسان می کند .

? گاهی خواستگار زنان بسیار کم می شود برای دفع این مشکل سوره احزاب را بر کاغذ نوشته در قوطی قرار داده و در منزل بگذارند ، خواستگاران فراوان خواهند شد.

?از آیت الله بهجت جهت گشایش بخت دختران دستوری خواستند. در جواب فرمودند: ⚜آیه «رَبّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّیّاتِنا قُرّةَ أَعْیُنٍ وَ اجْعَلْنا لِلْمُتّقینَ إِمامًا»⚜ (سوره فرقان آیه 74) را زیاد بخوانند.

?برای ازدواج جوانان:
360 مرتبه یا رئوفُ و یا رحیم

موضوعات: سند 2030  لینک ثابت
 [ 10:42:00 ب.ظ ]




سلام خواهران نمیدونم چیزی که میخام بگم برای شما هم اتفاق افتاده یا نه ولی امیدوارم هیچ وقت پیش نیاد چند سال پیش تصمیم گرفتیم لامپای خونمونو کم مصرف کنیم از حوزه که برگشتم تقریبا پنج شش تا مغازه رفتم هیچ کدوم نداشت اخرین مغازه که رفتم نمیدونم که چی شد گفتم اقا لامپ یکبار مصرف دارید هنوز در اندیشه این سخن خودمم پیشنهاد خوبیه واسه مخترعین بنده خدا فروشنده به زور جلوی خندشو گرفت

ا.عبدالملکی فرد

موضوعات: سيره معصومين  لینک ثابت
 [ 10:42:00 ب.ظ ]




الهم  عجل لوليك الفرج
موضوعات: بيانات رهبر  لینک ثابت
[یکشنبه 1396-06-19] [ 11:09:00 ب.ظ ]




الهم  عجل لوليك الفرج
موضوعات: بيانات رهبر  لینک ثابت
 [ 11:07:00 ب.ظ ]




اللهم صل علي محمد وآل محمد
موضوعات: بيانات رهبر  لینک ثابت
 [ 11:07:00 ب.ظ ]




اللهم صل علي محمد وآل محمد
موضوعات: بيانات رهبر  لینک ثابت
 [ 11:06:00 ب.ظ ]




اللهم صل علي محمد وآل محمد
موضوعات: بيانات رهبر  لینک ثابت
 [ 11:05:00 ب.ظ ]




الهم  عجل لوليك الفرج
موضوعات: بيانات رهبر  لینک ثابت
 [ 11:04:00 ب.ظ ]




اللهم صل علي محمد وآل محمد
موضوعات: بيانات رهبر  لینک ثابت
 [ 11:03:00 ب.ظ ]




اللهم صل علي محمد وآل محمد
موضوعات: بيانات رهبر  لینک ثابت
 [ 11:03:00 ب.ظ ]




الهم  عجل لوليك الفرج
موضوعات: بيانات رهبر  لینک ثابت
 [ 11:02:00 ب.ظ ]




الهم  عجل لوليك الفرج
موضوعات: بيانات رهبر  لینک ثابت
 [ 11:02:00 ب.ظ ]




اللهم صل علي محمد وآل محمد
موضوعات: بيانات رهبر  لینک ثابت
 [ 11:02:00 ب.ظ ]




من ديپلمات نيستم
موضوعات: بيانات رهبر  لینک ثابت
 [ 11:01:00 ب.ظ ]




الهم  عجل لوليك الفرج
موضوعات: بيانات رهبر  لینک ثابت
 [ 11:01:00 ب.ظ ]




اللهم صل علي محمد وآل محمد
موضوعات: بيانات رهبر  لینک ثابت
 [ 11:00:00 ب.ظ ]




آرامش حضور "خدا "ست،
موضوعات: بيانات رهبر  لینک ثابت
 [ 11:00:00 ب.ظ ]




من ديپلمات نيستم
موضوعات: بيانات رهبر  لینک ثابت
 [ 10:59:00 ب.ظ ]




اللهم صل علي محمد وآل محمد
موضوعات: بيانات رهبر  لینک ثابت
 [ 10:58:00 ب.ظ ]




الهم  عجل لوليك الفرج
موضوعات: بيانات رهبر  لینک ثابت
 [ 10:58:00 ب.ظ ]




رهبری و سند 2030
موضوعات: بيانات رهبر  لینک ثابت
 [ 10:57:00 ب.ظ ]




سياست ما عين ديانت ماست
موضوعات: بيانات رهبر  لینک ثابت
 [ 10:57:00 ب.ظ ]




اللهم صل علي محمد وآل محمد
موضوعات: بيانات رهبر  لینک ثابت
 [ 10:56:00 ب.ظ ]




آن لحظه که جمجمه اش ترکید...
موضوعات: بيانات رهبر  لینک ثابت
 [ 10:56:00 ب.ظ ]




آرامش حضور "خدا "ست،
موضوعات: بيانات رهبر  لینک ثابت
 [ 10:55:00 ب.ظ ]




من ديپلمات نيستم
موضوعات: بيانات رهبر  لینک ثابت
 [ 10:54:00 ب.ظ ]




اللهم صل علي محمد وآل محمد
موضوعات: بيانات رهبر  لینک ثابت
 [ 10:53:00 ب.ظ ]




الهم  عجل لوليك الفرج يعني گناه نكنيم
موضوعات: بيانات رهبر  لینک ثابت
 [ 10:53:00 ب.ظ ]




اللهم صل علي محمد وآل محمد
موضوعات: بيانات رهبر  لینک ثابت
 [ 10:53:00 ب.ظ ]




اللهم صل علي محمد وآل محمد
موضوعات: بيانات رهبر  لینک ثابت
 [ 10:52:00 ب.ظ ]




در جستجوی لغزش های مسلمانان نباشید
موضوعات: بيانات رهبر  لینک ثابت
 [ 10:51:00 ب.ظ ]




من ديپلمات نيستم
موضوعات: بيانات رهبر  لینک ثابت
 [ 10:51:00 ب.ظ ]




من ديپلمات نيستم

من ديپلمات نيستم

موضوعات: بيانات رهبر  لینک ثابت
 [ 10:50:00 ب.ظ ]




اللهم صل علي محمد وآل محمد

الهم عجل لوليك الفرج

موضوعات: بيانات رهبر  لینک ثابت
 [ 10:49:00 ب.ظ ]




سياست ما عين ديانت ماست

الهم عجل لوليك الفرج

موضوعات: بيانات رهبر  لینک ثابت
 [ 10:49:00 ب.ظ ]




الهم  عجل لوليك الفرج يعني گناه نكنيم
موضوعات: بيانات رهبر  لینک ثابت
 [ 10:48:00 ب.ظ ]




اللهم صل علي محمد وآل محمد

الهم عجل لوليك الفرج

موضوعات: بيانات رهبر  لینک ثابت
 [ 10:48:00 ب.ظ ]




الهم  عجل لوليك الفرج

الهم عجل لوليك الفرج

موضوعات: بيانات رهبر  لینک ثابت
 [ 10:47:00 ب.ظ ]




اللهم صل علي محمد وآل محمد
موضوعات: بيانات رهبر  لینک ثابت
 [ 10:44:00 ب.ظ ]




آقا مهدی فرمانده گروهانمان درست و حسابی ما را روحیه داد و به عملیاتی که میرفتیم،توجیهمان کرد. همان شب زدیم به قلب دشمن و تخته گاز جلو رفتیم.??

صبح کله سحر بود و من نزدیک سنگر آقا مهدی بودم که ناغافل خمپاره ای صوت کشان و بدون اجازه آمد و زرتی خورد رو خاکریز.????

زمین و زمان به هم ریخت و موج انفجار مرا بلند کرد ومثل هندوانه ??کوبید زمین.?

نعره زدم"یا مهدی”

یکهو دیدم صدای خفه ای از زیرم می گوید:
“خانه خراب بلند شو تو که مهدی رو کشتی"???

ازجاجستم. خاکها را کنار زدم .آقا مهدی داشت زیر آوار می خندید،خودم هم خنده ام گرفت

موضوعات: دفاع مقدس  لینک ثابت
[شنبه 1396-06-18] [ 10:52:00 ب.ظ ]




خاک برسرت کنند حجتی!
خرمشهر بودیم!
بچه ها،رحل هارو چیدنددورتادور سنگر و قرآنهارو گذاشتند روش.خلیلیان سوره الرّحمن رو شروع کردوبچه ها آروم آروم سرهاشونو تکون می دادند،یعنی که گریه میکنیم ،اما اکبر کاراته بیشتر از بقیه سر تکون می داد.قرآن که تموم شد حاج آقا سخنرانی رو شروع کرد ودر وصف شهید حجتی حالا نگو کی بگو.نیم ساعتی که گذشت چایی آوردند.همه چایی برداشتند;اما اکبرکاراته چایی برنداشت و خودشو زد و گفت:"من چطوری بدون حجتی چایی بخورم؟"مجید درِگوشش گفت:من ندیده بودم تاحالابرای کسی گریه کنی؟!چی شده برای حجتی گریه میکنی؟!اکبر چشمای سرخ شده اش رو انداخت تو چشمای مجید و گفت:زُورِت میاد دلم براش کباب شده!دوست جُون جُونیم بود.حاج آقا گفت:کاری به آقای کاراته نداشته باش!بذار گریه کنه.دلش سبک بشه!منم رفقیم شهید بشه از این بدتر گریه میکنم
احمدی آهسته گفت:ماهم دلمون ازاین میسوزه که اینها اصلاً باهم دوست نبودند!
هنوز چایی نخورده بودیم که فرمانده سراسیمه دوید توی سنگر،نشست کنار حاج آقا و چیزی درِ گوشش گفت و بعد میکروفنو کشید جلوِش و با خوشحالی گفت:برادران عزیز!خبر رسیده که برادر حجتی شهید نشده وحالاهم در بیمارستان شهید بقایی است!هنوز حرفش تموم نشده بود که اکبر کاراته بلند گفت:خاک بر سرت کنند حجتی!!!تو عُمرِمون یه بار گریه کردیم.اینم برای تویِ ذلیل مرده.می مردی شهید می شدی!تو که آبروی منو بردی!وبعد قاه قاه خندید و از سنگر رفت بیرون
(برگرفته از کتاب اکبر کاراته و جغله های جهادی)

موضوعات: دفاع مقدس  لینک ثابت
 [ 10:52:00 ب.ظ ]




#طنز_جبهه *دشت:
شب . توی سنگر نشسته بودیم و چرت می زدیم . آن شب ، مهتاب عجیبی بود . فرمانده آمد داخل سنگر . گفت : این قدر چرت نزنید تنبل می شوید . به جای این کار بروید اول خط، یک سری به بچه های بسیجی بزنید .

نمی توانستیم دستور را اطاعت نکنیم . بلند شدیم و رفتیم به طرف خاک ریزهای بلندی که در خط مقدم بود . بچه های بسیجی ابتکار خوبی به خرج داده بودند. آنها مقدار زیادی سنگ و کلوخ به اندازه ی کله آدمیزاد روی خاک ریز گذاشته بودند که وقتی کسی سرش را از خاک ریز بالا می آورد، بعثی ها آن را با سنگ و کلوخ اشتباه بگیرند و آنها را نزنند !

مهتاب از آن طرف افتاده بود و ما، بی خبر از همه جا بر عکس، خیال می کردیم که اینها همه کله ی رزمنده هاست که پشت خاک ریز کمین کرده اند و کله هایشان پیداست . یک ساعت تمام با سنگ ها و کلوخ ها سلام و علیک و احوالپرسی کردیم و به آنها حسابی خسته نباشید گفتیم و بر گشتیم ! صبح وقتی بچه ها متوجه ماجرا شدند تا چند روز، نقل مجلس آنها شده بودیم . هی ماجرا را برای هم تعریف می کردند و می خندیدند !

موضوعات: دفاع مقدس  لینک ثابت
 [ 10:52:00 ب.ظ ]




???اخوی عطربزن???
شب جمعه بود
بچه ها جمع شده بودند تو سنگر برای دعای کمیل
چراغارو خاموش کردند
مجلس حال و هوای خاصی گرفته بود هر کسی
زیر لب زمزمه می کرد و اشک میریخت
یه دفعه اومد گفت اخوی بفرما
عطر بزن …ثواب داره?
- اخه الان وقتشه؟?
بزن اخوی ..بو بد میدی ..امام زمان نمیاد تو مجلسمونا??
بزن به صورتت کلی هم ثواب داره?
بعد دعا که چراغا رو روشن کردند
صورت همه سیاه بود??
تو عطر جوهر ریخته بود…?
بچه ها م یه جشن پتوی حسابی براش گرفتند..???

موضوعات: دفاع مقدس  لینک ثابت
 [ 10:51:00 ب.ظ ]




اردوگاه پر شده بود از خبرنگاران خارجے
بچه ها مجبور بودند در حضور افسران عراقے مصاحبه کنند … ?
میکروفون را گرفتند جلوے یکے
از رزمنده ها
افسر عراقے پرسید :
پسر جان اسمت چیه؟?
عباس?

اسم پدرت چیه: ?
مش عباس☺️

اهل کجایے: ?
بندر عباس?

کجا اسیر شدے: ?
دشت عباس?

افسر عراقے که فهمید پسر
او را دست انداخته
با لگد به ساق پایش کوبید
و داد زد:?
دروغ میگے
اسیر جوان در حالے که
خنده اش گرفته بود گفت :
نه به حضرت عباس

موضوعات: دفاع مقدس  لینک ثابت
 [ 10:51:00 ب.ظ ]




عازم جبهه بودم. یکی از دوستانم برای اولین بار بود که به جبهه می آمد.
مادرش برای بدرقه ی او آمده بود. خیلی قربان صدقه اش می رفت و دائم به دشمن ناله و نفرین می کرد.

به او گفتم: « مادر شما دیگه بر گردید فقط دعا کنید ما شهید بشیم. دعای مادر زود مستجاب می شود.»

او در جواب گفت:« خدا نکنه مادر، الهی صد سال زیر سایه ی پدر و مادرت زنده بمونی! الهی که صدام شهید بشه که اینجور بچه های مردم رو به کشتن می ده!»???

موضوعات: دفاع مقدس  لینک ثابت
 [ 10:49:00 ب.ظ ]




عازم جبهه بودم. یڪی از دوستانم برای اولین بار بود ڪه به جبهه مےآمد.
مادرش برای بدرقه ی او آمده بود. خیلے قربان صدقه اش مےرفت و دائم به دشمن ناله و نفرین مےڪرد.
به او گفتم: « مادر شما دیگه برگردید فقط دعا ڪنید ما شهید بشیم. دعای مادر زود مستجاب مےشود.»?
او در جواب گفت:« خدا نڪنه مادر، الهی صد سال زیر سایه ی پدر و مادرت زنده بمونے!? الهے ڪه صدام شهید بشه ڪه اینجور بچه های مردم رو به ڪشتن مےده!»???

موضوعات: دفاع مقدس  لینک ثابت
 [ 10:49:00 ب.ظ ]




از خستگی?تلوتلو می خوردیم، شوخی نبود، بیش از هفت هشت ساعت راه ??رفته بودیم. آن هم روی صخره‌ها و ارتفاعات موقع برگشتن وقتی که بچه‌ها نه نای حرف زدن داشتند و نه پای رفتن، سرگروهمان? گفت:
“برادرا با یک صلوات در اختیار خودشان.” همہ خنده‌شان?? گرفته بود چون دیگر برای کسی اختیاری و توانی نمانده بود. یکی از بچه‌ها گفت:
“برادر! اگر در محاصره دشمن بودیم چه می‌گفتے؟” و او که در حاضر جوابی کم نمی آورد، پاسخ داد:
“هیچی می گفتم: برادرا با یک صلوات در اختیار دشمن!"??

موضوعات: دفاع مقدس  لینک ثابت
 [ 10:49:00 ب.ظ ]




آقای متخصص!!!???

متخصص شناسایی بود ؛
قیافه‌ اش خیلی شبیه عراقی ها بود ،
شنیده بودم که توی شناسایی‌ ها راحت میره بین عراقی ها و حتی غذا هم میخوره و برمیگرده !???

توی عملیات « والفجر_8 » چند تا از اُسرا روُ یه گوشه نشونده بودیم و منتظر ماشین برای انتقالشون به عقب بودیم ؛

شاهمرادی هم توی خط قدم می‌زد ؛

یهو یکی از درجه‌ دارای بعثی که بین اسرا بود، در حالی که با انگشت به اون اشاره می‌کرد ، یه چیزهایی گفت بعدش هم پاچه شلوارش را بالا زد و
پای کبود شده‌اش را نشون داد!?‍♂?‍♂

.

یکی از بچه‌ هایی که به زبان عربی آشنا بود ، آوردیم ببینیم چه می‌گه
درجه‌دار بعثی میگفت :
« این عراقی است ! اینجا چیکار می‌کنه ؟ از نیروهای ماست ، چرا دستگیرش نمی‌کنید ؟ »

در حالی که متعجب شده بودیم ، پرسیدم :

« از کجا می‌ گی ؟ »

گفت :
« چند روز قبل توی صف غذامون بود ؛ با من دعواش شد و منو زد ؛ ??

این هم جای لگدشه !!! » و پای سیاه‌ شدشوُ نشان داد .???

.
شاهــمرادی هم که از دور ماجرا رو میدید و برای طرف دست تکون میداد …??

???
#شهید_شاهمرادی مسئول اطلاعات عملیات لشکر مخلص 44 قمربنی هاشم علیه السلام بود.

موضوعات: دفاع مقدس  لینک ثابت
 [ 10:48:00 ب.ظ ]




?آخ جون گیلاس ???

حسینیهٔ گردان خصوصاً در زمستان و با سرد شدن هوا، حکم صحرای عرفات را داشت. خلوتی برای بیتوته کردن. در تمامی ساعت‌های شبانه‌روز هر وقت به آنجا می‌رفتی در گوشه و کنار آن اورکت یا پتویی به سر کشیده در حال راز و نیاز با خدای خود بود. همراه دو نفر از دوستان (البته از سرما) به حسینیه پناه بردیم.
خلوت بود، جز یک نفر که در گوشه‌ای چمباتمه زده و پشت به در ورودی مشغول ذکر و فکر بود. احدی نبود. سلامی دادیم و نشستیم. تازه چشممان داشت گرم می‌شد که یک‌مرتبه آن اخوی عابد و زاهد از جا جست و با صدای بلند و بی‌خبر از حضور ما گفت: «آخ جان گیلاس! این‌یکی دیگر سیب نبود.»
??????
بله، کاشف به عمل آمد که رفیق ما از شر وسواس خناس به حسینیه گریخته و سرگرم کارشناسی کمپوت‌های اهدایی بوده است.??

فرهنگ جبهه، شوخ طبعی‌ها، ج3 ص

موضوعات: دفاع مقدس  لینک ثابت
 [ 10:47:00 ب.ظ ]




.
شب عملیـات بود .
حاج اسماعیل حق گو به علـی
مسگـری گفت :
ببین تیربارچـی چه ذڪری میگه ،
ڪه اینطوری استوار جلوی
تیر و ترڪش ایستاده و اصلا ترسی به دلش راه نمیده ؟!
نزدیڪ تیربارچـی شد و دید داره
با خودش زمزمه میڪنه :

دِرِن ، دِرِن ، دِرِن ، …
( آهنگ پلنگ صورتـی !!! )???
.
معلوم بود این آدم قبلا ذڪرشو گفته
ڪه در مقابل دشمن اینطوری
شادمانه مرگ رو به بازی گرفته

موضوعات: دفاع مقدس  لینک ثابت
 [ 10:47:00 ب.ظ ]




پنچری
راننده آمبولانس بودم در خط حلبچه، یک روز با ماشین بدون زاپاس رفته بودم جلو شهید و مجروح بیاورم. دست بر قضا یکی از لاستیکها پنچر شد. رفتم واحد بهداری و به یکی از برادران واحد گفتم: پنچرگیری این نزدیکی ها نیست؟
مکثی کرد و گفت: چرا چرا.
پرسیدم: کجا؟
جواب داد: لاستیک را باز کن ببر آن طرف خاکریز (منظورش محل استقرار نیروهای عراقی بود) به یک دو راهی می رسی، بعد دست چپ صد متر جلوتر سنگر پنچرگیری پسرخالمه! برو آنجا بگو منو فلانی فرستاده، اگر احیانا قبول نکرد با همان لاستیک بکوب به مغز سرش ملاحظه منو هم نکن

موضوعات: دفاع مقدس  لینک ثابت
 [ 10:46:00 ب.ظ ]




#آقا_ی_متخصص

متخصص شناسایی بود ؛
قیافه‌ اش خیلی شبیه عراقی ها بود ،
شنیده بودم که توی شناسایی‌ ها راحت میره بین عراقی ها و حتی غذا هم میخوره و برمیگرده !

توی عملیات « والفجر_8 » چند تا از اُسرا روُ یه گوشه نشونده بودیم و منتظر ماشین برای انتقالشون به عقب بودیم ؛

شاهمرادی هم توی خط قدم می‌زد ؛

یهو یکی از درجه‌ دارای بعثی که بین اسرا بود، در حالی که با انگشت به اون اشاره می‌کرد ، یه چیزهایی گفت بعدش هم پاچه شلوارش را بالا زد و
پای کبود شده‌اش را نشون داد!

یکی از بچه‌ هایی که به زبان عربی آشنا بود ، آوردیم ببینیم چه می‌گه
درجه‌دار بعثی میگفت :
« این عراقی است ! اینجا چیکار می‌کنه ؟ از نیروهای ماست ، چرا دستگیرش نمی‌کنید ؟ »

در حالی که متعجب شده بودیم ، پرسیدم :

« از کجا می‌ گی ؟ »

گفت :
« چند روز قبل توی صف غذامون بود ؛ با من دعواش شد و منو زد ؛ ??

این هم جای لگدشه !!! » و پای سیاه‌ شدشوُ نشان داد .???

شاهــمرادی هم که از دور ماجرا رو میدید و برای طرف دست تکون میداد …

شهید شاهمرادی مسئول اطلاعات
عملیات لشکر مخلص 44 قمربنی هاشم علیه السلام بود.

موضوعات: دفاع مقدس  لینک ثابت
 [ 10:45:00 ب.ظ ]




سال 1359 دسته ای از سپاه زرین شهر به فرماندهی شهید محمدعلی شاهمرادی در گروه ضربت سنندج خدمت می کردیم.

روزی برای انجام ماموریت با یک ماشین سیمرغ عازم اطراف سنندج بودیم. حین عبور از رودخانه آب سر شمع ماشین رفت و خاموش شد.

شهید شاهمراد به بیسیمچی که تازه کار بود گفت به فرمانده اطلاع بده که یواش تر بروند تا ما برسیم اما با رمز بگو!

بیسیمچی گفت: نمیدانم چه بگویم!! شهید شاهمراد بیسیم را گرفت و گفت: حسین حسین شاهمراد…. آب تو گوش خر رفته کمی یواش تر…? کمی بعد ماشین روشن شد و شاهمراد به بیسیمچی گفت حالا تو اطلاع بده!

بیسیمچی تماس گرفت و گفت الو الو….. خر روشن شد…… ?

یادشان گرامی
??? شهید محمد علی شاهمرادی

موضوعات: دفاع مقدس  لینک ثابت
 [ 10:44:00 ب.ظ ]




چفیه یه بسیجی رو دزدیدند? دادمیزد :آهای سفره،حوله،لحاف، زیرانداز،روانداز،دستمال،ماسک،کلاه،کمربند، جانماز،سایه بون، کفن، باندزخم، تورماهیگیریم…
همه روبردند!!!???

[[شادی روحشون که دار و ندارشون همان یه چفیه بودصلوات]]

موضوعات: دفاع مقدس  لینک ثابت
 [ 10:44:00 ب.ظ ]




?صدام عاش فروشه!?

⭕️روزهای اولی که خرمشهر آزاد شده بود، توی کوچه پسکوچه‌های شهر برای خودمان می‌گشتیم.
روی دیوار خانه‌ای عراقی هانوشته بودند:
«عاش الصدام»?
یکدفعه راننده زد روی ترمز و انگشت گزید
که اِاِاِ،
پس این مرتیکه صدام آش فروشه!…??
کسی که بغل دستش نشسته بود نگاهی به نوشته روی دیوار کرد و گفت:
«آبرومون رو بردی بیسواد!… ??
عاشَ! یعنی زنده باد.

موضوعات: دفاع مقدس  لینک ثابت
 [ 10:43:00 ب.ظ ]




خــــــــــواهـرای غــــــــواص?

وقتی شهید ملکی که یک روحانی بود خود را برای اعزام به جبهه‌های حق علیه باطل معرفی کرد، به او گفتند باید به #گردان حضرت زینب(س) بروی.?
شهید ملکی با این تصور که گردان حضرت زینب(س) متعلق به #خواهران است? به شدت با این امر مخالفت کرد و خواستار اعزام به گردان دیگری شد اما با اصرار فرمانده ناچار به پذیرش دستور و رفتن به گردان حضرت زینب شد.

هنگامی که می‌خواست به سمت گردان حضرت زینب(س) حرکت کند، فرمانده به او گفت این گردان غواص در حوالی رودخانه دز در اهواز مستقر است.
شهید ملکی بعد از شنیدن اسم “#غواص” به فرمانده التماس کرد که به خاطر خدا مرا از اعزام به این محل عفو کنید?، من را به گردان علی‌اصغر(ع) بفرستید، گردان علی‌اکبر(ع) گردان امام حسین(ع) این همه گردان،
چرا من باید برم گردان حضرت زینب؟ اما دستور فرمانده لازم‌الاجرا بود.
شهید ملکی در طول راه به این می‌اندیشید که “خدایا من چه چیزی را باید به این خواهران بگویم؟
اصلا این‌ها چرا #غواص شده‌اند؟ یا ابوالفضل(ع) خودت کمکم کن.”?
هوا تاریک بود که به محل استقرار گردان حضرت زینب رسید، شهید ملکی از ماشین پیاده شد، چند قدم بیشتر جلو نرفته بود که یکدفعه #چشمانش را بست? و شروع به #استغفار کرد.
راننده که از پشت سر شهید ملکی می‌آمد، با تعجب گفت: حاج آقا چرا چشماتونو بستین؟
شهید ملکی با صدایی لرزان گفت: “والله چی بگم، استغفرالله از دست این #خواهرای_غواص …??
راننده با تعجب زد زیر خنده و گفت: کدوم خواهر حاج آقا؟ اینا برادرای غواصن که تازه از آب بیرون آمدند و دارند لباساشونو عوض می‌کنند.
اینجا بود که شهید ملکی تازه متوجه قضیه شده و فهمید ماجرای گردان حضرت زینب چیه!!

?راوی : سردار علی فضلی جانشین رئیس سازمان بسیج

موضوعات: دفاع مقدس  لینک ثابت
 [ 10:43:00 ب.ظ ]




اولین عملیاتی بود که شرکت می‌کردم. بس که گفته بودند ممکن است موقع حرکت به سوی مواضع دشمن، در دل شب عراقی‌ها بپرند تو ستون و سرتان را با سیم مخصوص از جا بکنند، دچار وهم و ترس شده بودم.??

ساکت و بی صدا در یک ستون طولانی که مثل مار در دشتی می‌خزید جلو می‌رفتیم. جایی نشستیم. یک موقع دیدم یک نفر کنار دستم نشسته و نفس نفس می‌زند. کم مانده بود از ترس سکته کنم. فهمیدم که همان عراقی سرپران است. تا دست طرف رفت بالا معطل نکردم با قنداق سلاحم محکم کوبیدم توی پهلویش و فرار را بر قرار ترجیح دادم.??

لحظاتی بعد عملیات شروع شد. روز بعد در خط بودیم که فرمانده گروهان مان گفت:
«دیشب اتفاق عجیبی افتاده، معلوم نیست کدام شیر پاک خورده‌ای به پهلوی فرمانده گردان کوبیده که همان اول بسم الله دنده هایش خرد و روانه بیمارستان شده.»??
از ترس صدایش را در نیاوردم که آن شیرپاک خورده منم

موضوعات: دفاع مقدس  لینک ثابت
 [ 10:42:00 ب.ظ ]




روحانی:
آدمی که میخواهد خدمت بزرگ انجام بده باید خودش را آماده کنه برای فحش خوردن

آماده اید؟ شروع:
بی شناسنامه مزدور آشوب طلب بروید جهنم …

موضوعات: دفاع مقدس  لینک ثابت
 [ 10:42:00 ب.ظ ]




محاسن بغل دستی

ایام رجب المرجب بود و هر روز دعای «یا من ارجوه لکل خیر» را می خواندیم. حاج آقا قبل از مراسم برای آن دسته از دوستان که مثل ما توجیه نبودند، توضیح می داد که وقتی به عبارت “یا ذوالجلال و الاکرام “رسیدید، که در ادامه آن جمله “حرّم شیبتی علی النار ” می آید، با دست چپ محاسن خود را بگیرید و انگشت سبابه دست دیگر را به چپ و راست تکان دهید.
هنوز حرف حاجی تمام نشده ، یکی از بچه های بسیجی از انتهای مجلس برخاست و گفت: اگر کسی محاسن نداشت ،چیکار کنه؟

برادر روحانی هم که اصولا در جواب نمی ماند گفت: محاسن بغل دستی اش را بگیرد .چاره ای نیست، فعلا دوتایی استفاده کنند تا بعد!

موضوعات: دفاع مقدس  لینک ثابت
 [ 10:40:00 ب.ظ ]




اولین عملیاتی بود که شرکت می‌کردم. بس که گفته بودند ممکن است موقع حرکت به سوی مواضع دشمن، در دل شب عراقی‌ها بپرند تو ستون و سرتان را با سیم مخصوص از جا بکنند، دچار وهم و ترس شده بودم.??

ساکت و بی صدا در یک ستون طولانی که مثل مار در دشتی می‌خزید جلو می‌رفتیم. جایی نشستیم. یک موقع دیدم یک نفر کنار دستم نشسته و نفس نفس می‌زند. کم مانده بود از ترس سکته کنم. فهمیدم که همان عراقی سرپران است. تا دست طرف رفت بالا معطل نکردم با قنداق سلاحم محکم کوبیدم توی پهلویش و فرار را بر قرار ترجیح دادم.??

لحظاتی بعد عملیات شروع شد. روز بعد در خط بودیم که فرمانده گروهان مان گفت:
«دیشب اتفاق عجیبی افتاده، معلوم نیست کدام شیر پاک خورده‌ای به پهلوی فرمانده گردان کوبیده که همان اول بسم الله دنده هایش خرد و روانه بیمارستان شده.»??
از ترس صدایش را در نیاوردم که آن شیر پاک خورده من بوده ام.

موضوعات: دفاع مقدس  لینک ثابت
 [ 10:39:00 ب.ظ ]




فرمانده گردانمون شهید حاج علی باقری نیم ساعت در مورد سکوت در شب حرف زد :
برادرا هیچ صدائی نباید از شما شنیده بشه !
سکوت ،سکوت،سکوت
کوچکترین صدا می تونه سرنوشت یک عملیات رو عوض کنه.
باید سکوت رو تمرین کنیم
گردان در یک ستون به حرکت در آمد و ما همه مواظب بودیم صدای پاهایمان هم شنیده نشود
که در سکوت و تاریکی مرگبار شب ناگهان فریادی از عمق وجود همه ما را میخکوب کرد
آقای اسحاقیان بود مرد ساده دلی که خیلی دوست داشتنی بود:?
در تاریکی قبر علی بفریادت برسه بلند صلوات بفرست
همه بچه مانده بودند صلوات بفرستند ؟
بخندند؟
بعضی ها اجابت کرده و بلند صلوات فرستادند
و بعضی ها هم آرام
اما حاج علی عصبانی فریاد کشید بابا سکوت سکوت سکوت???
و باز سکوت بود که بر ستون حاکم شد و در تاریکی به پیش می رفت که،
این بار با صدائی به مراتب بلندتر فریاد کشید:??
لال از دنیا نری بلند صلوات بفرست .
وباز ما مانده بودیم چه کنیم …??
حاج علی باقری دو باره عصبانی تر …???
هنوز حرفهای حاج علی تمام نشده بود که فریاد اسحاقیان بلند شد:
سلامتی فرماندهان اسلام سوم صلوات رو بلندتر …???
خود حاج علی هم از خنده نتونست دیگه حرف بزنه

موضوعات: دفاع مقدس  لینک ثابت
 [ 10:38:00 ب.ظ ]




?خدایا مارو بکش….!?
⭕️آن شب یکی از آن شب‌ها بود؛ بنا شد از سمت راست یکی یکی دعا کنند،
اولی گفت:
«الهی حرامتان باشد…»?
بچه‌ها مانده بودند که شوخی است، جدی است؟
بقیه دارد یا ندارد؟
جواب بدهند یا ندهند؟
که اضافه کرد: «آتش جهنم» و بعد همه با خنده گفتند: «الهی آمین.»??
نوبت دومی بود،
همه هم سعی می کردند مطالب شان بکر و نو باشد، تأملی کرد و بعد دستش را به طرف آسمان گرفت و خیلی جدی گفت:
«خدایا مار و بکش…»?

دوباره همه سکوت کردند و معطل ماندند که چه کنند و او اضافه کرد:
«پدر و مادر مار و هم بکش!»???

بچه‌ها بیش تر به فکر فرو رفتند، خصوصاً که این بار بیش تر صبر کرد، بعد که احساس کرد خوب توانسته بچه‌ها را بدون حقوق سرکار بگذارد، ?????????
گفت: «تا ما را نیش نزند!»

موضوعات: دفاع مقدس  لینک ثابت
 [ 10:38:00 ب.ظ ]




#سلامتی_راننده
__ ??? __

?سلامتی راننده?

⭕️صدا به صدا نمی‌رسید.
همه مهیای رفتن و پیوستن به برادران مستقر در خط بودند.
راه طولانی، تعداد نیروها زیاد و هوا بسیار گرم بود.
راننده خوش انصاف هم در کمال خونسردی آینه را میزان کرده و به سر و وضعش می‌رسید.
بچه‌ها پشت سر هم صلوات می‌فرستادند، برای سلامتی امام،
بعضی مسئولین و
فرمانده لشگر و …
اما باز هم ماشین راه نیفتاد.

بالاخره سر و صدای بعضی درآمد:
«چرا معطلی برادر؟ لابد صلوات می‌خواهی.
اینکه خجالت نداره. چیزی که زیاد است صلوات.»
سپس رو به جمع ادامه داد:
«?برای سلامتی بنده!
گیر نکردن دنده،
کمتر شدن خنده ?
یک صلوات راننده پسند! بفرستید.»⭕️

موضوعات: دفاع مقدس  لینک ثابت
 [ 10:37:00 ب.ظ ]




اینها دیونه اند یا اجنه ؟!‌…

خرمشهر بودیم !

آشپز وکمک آشپز ، تازه وارد بودند و با شوخی بچه ها ناآشنا .

?‍?آشپز ، سفره رو انداخت وسط سنگر
و بعد بشقاب ها رو چید جلوی بچه ها،
رفت نون بیاره که علیرضا بلند شد و گفت : (( بچه ها ! یادتون نره ! ))?

آشپزاومد?‍?و تند و تند دوتا نون گذاشت جلوی هر نفر ورفت .
بچه ها تند نون هارو گذاشتند زیر پیراهنشون . کمک آشپز اومد نگاه سفره کرد . تعجب کرد ??

تند و تند برای هرنفر دوتا کوکو گذاشت ورفت . بچه ها با سرعت کوکوها رو گذاشتند لای نون هائی که زیر پیراهنشون بود .??

آشپز و کمک آشپز اومدن بالا سر بچه ها زل زدند به سفره.??
بچه ها شروع کردند به گفتن شعار همیشگی [گریان] ما گشنمونه یاالله ! )) .?

که حاجی داخل سنگر شد و گفت: چه خبره ؟ آشپز دوید روبروی حاجی و گفت : حاجی ! اینها دیگه کیند ! کجا بودند! دیوونه اند یا موجی ؟!?

فرمانده با خنده پرسید چی شده ؟☺️
آشپز گفت تو یه چشم بهم زدن مثل آفریقائی های گشنه هرچی بود بلعیدند !! ?

آشپز داشت بلبل زبونی میکرد که بچه ها نونها و کوکوهارو یواشکی گذاشتند تو سفره .?

حاجی گفت این بیچاره ها که هنوز غذاهاشون رو نخوردند ! آشپز نگاه سفره کرد .

کمی چشماشو باز وبسته کرد .??
با تعجب سرش رو تکونی داد و گفت : جل الخالق !؟ اینها دیونه اند یا اجنه ؟!?‌

و بعد رفت تو آشپزخونه ..هنوز نرفته بود که صدای خنده ی بچه ها سنگرو لرزوند??

? چــهره ے شـღـهدازیباست

موضوعات: دفاع مقدس  لینک ثابت
 [ 10:37:00 ب.ظ ]




روزی احمد با تعداد زیادی مجله که تصاویر خواننده ها و رقاصه روی اون بود اومد خونه…
مامان گفت: احمد جان اینا چیه آوردی؟ چرا خریدی ؟
احمد رفت طرف باغچه و مجله ها رو آتیش زد!
و گفت: مامان اینا رو از باجه سر کوچه خریدم تا هم محله ای هام به گناه نیوفتن،
مامان گفت: پولشو از کجا آوردی؟
گفت: حقوق کار تابستونم رو استفاده کردم.
مامان گفت: مگه نمی خواستی موتور بخری ؟
گفت: هرچی فکر کردم دیدم موتور منو تا سر کوچه می بره ولی این کار تا بهشت.
مامان گفت: ولی تو این شهرک فقط همین یه باجه نیست.
احمدگفت: می دونم ولی وقتی مُردم به خدا میگم وُسع من در همین حد بود.

?اینچنین بودکودکی شهید احمد کشوری…

موضوعات: دفاع مقدس  لینک ثابت
 [ 10:36:00 ب.ظ ]




در تفحص شهدا،

دفترچه یک شهید 16 ساله که گناهان هر روزش را می نوشت پیدا شد

گناهان یک هفته او اینها بود ؛

شنبه : بدون وضو خوابیدم .

یکشنبه : خنده بلند در جمع

دو شنبه : وقتی در بازی گل زدم احساس غرور کردم .

سه شنبه : نماز شب را سریع خواندم .

چهارشنبه : فرمانده در سلام کردن از من پیشی گرفت .

پنجشنبه : ذکر روز را فراموش کردم .

جمعه : تکمیل نکردن 1000 صلوات و بسنده به 700 صلوات .

راوی که یکی از بچه های تفحص شهدا بوده می نویسد :

️ دارم فکر می کنم چقدر از یک پسر شانزده ساله کوچکترم…

️ما چی

کجای کاریم
حرفامون شده رساله توجیه المسائل

غیبت…
تو روشم میگم

تهمت…
همه میگن

دروغ…
مصلحتی

رشوه…
شیرینی

ماهواره…
شبکه های علمی

مال حرام …
پیش سه هزار میلیارد هیچه

ربا…
همه میخورن دیگه

نگاه به نامحرم…
یه نظر حلاله?

موسیقی حرام…
ارامش بخش

مجلس حرام…
یه شب که هزار شب نمیشه

بخل…
اگه خدا میخواست بهش میداد ?
شهدا واقعاً شرمنده ایم

موضوعات: دفاع مقدس  لینک ثابت
 [ 10:34:00 ب.ظ ]




‍ قسمت اول?
نامه همسر شهید محسن حججی به همسرش:
بسم رب الشهداء و‌الصدیقین
سلام بر حسین و یارانش و سلام بر محسن عزیزم.
میم، مثل حسین
42روز پیش راهی سفرت کردم.سفری پر از خطر، اما پر از عشق.سفری که بازگشت از آن یا برگشتن بود یا ماندن.سفری که برگشتنش زندگی بود و ماندنش هم زندگی.اولی زندگی در دنیا و‌ دومی زندگی هم در دنیا و هم در آخرت.هر چه بود عشق بود و عشق.
خودم هم ساکت را بستم و وسایلت را جمع کردم.از زیر قرآن ردت کردم.آخرین نگاهت هنوز پیش چشمانم هست.ای کاش بیشتر نگاهت کرده بودم، هم چشمانت را، هم قد و‌بالایت را، هم سرت را.
راستش را بخواهی فکر نمی‌کردم این قدر پر سر و صدا شود رفتنت. نه فقط رفتنت، حتی آمدنت.
عزیز دلم؛ دروغ چرا؟ خیلی دلم برایت تنگ شده است.میدانم که تو هم همین حس و حال را داشته ای.شب قبل از عملیات زنگ زدی و‌گفتی:«دلتنگتان شده‌ام ».
آمدم بی تابی کنم….اما باز کربلا نگذاشت. آخرین دیدار رباب و همسرش.
آمدم بی قراری کنم…اما، به یاد روضه حضرت رباب افتادم.روضه رباب خداحافظی اش فرق می کند.وداع آخرش فرق میکند. خودت هم قبول داری، اصلا رباب جنس غمش فرق می کند. رباب سر، هم سرش را بریده دید. بالای نیزه دید. به دنبالش هم رفت. نمی دانم من هم سر، هم سرم را می بینم یا نه؟! اما ، می‌دانم به اسارت نمی روم.
همسر خوبم؛ اگر عشق به تو نبود آرامش من هم نبود. قبل از رفتنت به من گفتی :«صبور باش، بی تابی نکن، محکم باش، قوی باش، شیر زن باش».من هم گوش کردم.عشق به تو مرا به این اطاعت رساند.
محسن جان؛ سفیر امام حسین.خبر داری روز عرفه نزدیک است.نمی دانم امسال دعای عرفه را بیاد حاج احمد کاظمی بخوانم یا بیاد تو.چقدر زرنگ بودی و من تازه فهمیدم.عرفه، مسلم، حاج احمد، تو و شهادت.یک رازی پشت پرده هست که شما را بهم گره زده.
می‌گفتی:« یک شهید را انتخاب کنید، باهم رفیق باشید و تا آخر هم با هم بمانید».
گفتی :«زندگی ات را مدیون حاج احمد هستی»
گفتی:«من سر این سفره نشسته ام و‌رزق شهادتم را هم از این سفره بر میدارم».
تو حاج احمد را انتخاب کردی و حاج احمد هم تو را. مثل خودش هم رفتی؛ با عزت و سربلندی.

‍ قسمت دوم?
همسر عزیز و پدر مهربان، این روزها حضورت را بیشتر از قبل احساس میکنم.به این باور رسیده ام که شهدا زنده اند.خودت که شاهد بودی.بعضی مواقع علی آقا، پسرمان گریه می کرد، خیلی بی تابی می کرد.خسته که می شدم با تو حرف می‌زدم و می گفتم:«محسنم، علی را چه کار کنم؟ خودت بیا».تو می آمدی، چون علی آرام آرام می‌شد.
می‌دانم که همیشه هم قرار است پیشمان باشی.اصلا خودمانی تر بگویم، زندگی جدیدی را شروع کرده ایم. مثل همه زندگی ها سختی هایی دارد، مشکلاتی دارد.اما، مهم این است که من فقط تو را دارم.این زندگی هم تفاوت هایی دارد، چون زندگی مان با بقیه فرق می کند، مثل همان روزها.پیوند این زندگی آسمانی است.
اما می‌دانم که باز برایم قرآن میخوانی، آن هم با ترجمه.کتاب خواندن هایمان ادامه دارد.گلستان شهدا هم که می‌رویم.مداحی هم برایم می کنی.
یادت هست چقدر این شعر را دوست داشتی.منم باید برم…آره، برم سرم بره….آن قدر گفتی و‌خواندی و گریه کردی و به سینه زدی که آخر هم رفتی.هم خودت و هم سرت.
راستی برایت نگفته ام، علی دیگر مثل قبل نیست.آرام تر شده.انگار فهمیده که بابایش قرار است بیاید و هر روز باید سنگ مزار پدرش را ببوسد تا خود صورتت را.همین هم برایش کافی است.
شب ها برایش قصه می گویم.یکی بود ، یکی نبود.پدری بود به نام محسن و ….با خودم قرار گذاشته ام هر شب یک داستان از تو برایش بگویم.موضوع های زیادی دارم.مثل، داستان روزهای گذشت و فداکاری ات در اردوهای جهادی.داستان عروس و دامادهایی که زندگی شان با عکس تو شروع شد.داستان فرزندی بنام امیر حسین که مادرش نامش را تغییر داد و شد محسن.داستان مشکلاتی که به واسطه متوسل شدن به تو حل شد.داستان مرد بودنت، نه ببخشید شیر مرد بودنت.
قصه ها را برایش می گویم تا بزرگ شود، مرد شود، جهادگر شود، ولایتی شود، پاسدار شود، شهید شود و مثل تو شود.
محسن دوست داشتنی ام؛ چه انقلابی به پا کرده ای؟!ببین.دنیا را زیر و رو کرده ای. دل ها را تکان داده ای. نه فقط در دنیای مجازی بیا و ببین برایت چکار کردند.برای آمدنت هم سنگ تمام می‌گذارند.رهبرمان هم گفتند:«محسن حججی، حجت بر همگان شد».
همسر مهربانم؛ بگذار از سکوت این شب ها هم برایت بگویم.با خودم فکر می کردم که اصلا مگر محسن من چند سال داشته؟ محسن جان، مرد من؛ جوان دهه هفتادی امروز علم اسلام افتاده است به دست تو، به نام تو. چگونه زندگی کرده ای، که خدا عاشقت شد. خدا که عاشقت شد تو را انتخاب کرد.وقتی خدا تو را خرید، اهل بیت هم به بازار آمدند. دوستت داشتند که تو هم عاشق آنها شده ای. عاشق که نه، اصلا تو مثل خودشان شده ای. دلنوشته هایت را خوانده ام. دوست دارم مثل حضرت علی اکبر در جوانی فدای اسلام بشوم…که شدی. می‌خواهم گوشه ای از مصائب حضرت زهرا (س) را بفهمم ….که فهمیدی.

‍ قسمت سوم?
درد بازو و پهلو را احساس کنم….که حس کردی. شهادت بی درد هم نمی‌خواهم. دوست دارم مثل ارباب بی کفن بی سر بشوم….بی کفن شدی، بی سر هم شدی.
سر دادی و سردار شدی.
مردانگی را در چشمانت دیدم وقتی که در دست آن ملعون وحشی اسیر بودی و پهلویت زخمی بود. ولی، تو ایستاده بودی.اصلا مگر می شود؟! اما نه، تعجب هم ندارد. از مادرت حضرت زهرا (س)به ارث برده ای. مظلومیت را هم از پدرت امیرالمومنین (ع) .
با شنیدن نام تو، عاشورا برای من تکرار میشود. تکرار که نه، تجسم هم میشود.غریب گیر آوردنت.
خنجر…پهلو…زخم…اسارت…تشنگی…‌رجز خوانی…خیمه…آتش… دود…سر جدا… بدن بی سر….روضه ام‌تکه تکه شده.هر کلمه ای خودش زیارت ناحیه مقدسه است.یک نفر بگوید مگر امروز، روز عاشوراست.
اما همسرم، نگران نباش. ما را به مجلس و‌بزم شراب یزید نبردند.در حرم امام رضا(ع)برایت مجلس آبرومندانه ای گرفتند.همه این اتفاقات هم از همانجا شروع شد.حرم امام رضا(ع)؛شب قدر. تقدیرات

موضوعات: دفاع مقدس  لینک ثابت
 [ 10:33:00 ب.ظ ]




سر به سر عراقی ها ?

هوس کردم با بی سیم عراقی ها را اذیت کنم.?
گوشی بی سیم را گرفتم، روی فرکانس یک عراقی که از قبل به دست آورده بودم، چند بار صدا زدم:
” صفر من واحد. اسمعونی اجب"?

بعد از چند بار تکرار صدایی جواب داد:
“الموت لصدام"?

تعجب کردم و خنده بچه ها بالا رفت.???

از رو نرفتم و گفتم؛?
” بچه ها، انگار این ها از یگان های خودمان هستند، بگذارید سر به سرشان بگذاریم."???

به همین خاطر در گوشی بی سیم گفتم: “انت جیش الخمینی"??

طرف مقابل که فقط الموت بلد بود گفت: “الموت بر تو و همه اقوامت"???

همین که دیدم هوا پس است،‌ عقب نشینی کرده،‌ گفتم:??
“بابا ما ایرانی هستیم و شما را سر کار گذاشته بودیم.” ???

ولی او عکس العمل جدی نشان داد و اینبار گفت:

“مرگ بر منافق! بالاخره شما را هم نابود می کنیم. نوکران صدام،?خود فروخته ها…"???

دیدم اوضاع قمر در عقرب شد،????
بی سیم را خاموش کرده و دیگر هوس سر به سر گذاشتن عراقی ها نکردیم

موضوعات: دفاع مقدس  لینک ثابت
 [ 10:32:00 ب.ظ ]




خیلی جالبه حتمابخونید…
استاد سرڪار گذاشتن بچہ ها بود..?

روزے یکی از برادران پرسید:
«شما وقتے با دشمن روبہ رو مے‌شوید براے آنکہ کشته نشوید و توپــ و تانکـــ آنها در شما اثر نکند چه می‌گویید؟»?

آن برادر خیلی جدے جواب داد:
«البته بیـشتر به اخلاص برمی‌گردد
والا خود عـــبادت به تنهایی دردے را دوا نمی‌کند.?

اولاً باید وضــو داشتہ باشی،
ثانیاً رو به قــبله و آهسته به نحوی
کہ کسی نفهمد بگویـے:

اللهم ارزقــنا ترکـشاً ریزاً بدسـتنا یا پاینا و لا جاے حـساسنا برحمتکـــ یا ارحم‌الراحمــین.. ?
??????

طورے این کلمات را به عربـے ادا کرد که او باورش شد و با خود گفتــ:
این اگر آیـہ نباشد حتماً حدیـــث است!! ?

اما در آخر کہ کلمات عربـے را به فارسـے ترجمـہ کرد، شکــ کرد و گفتــ:
اخوے غـــریب گیر آوردیا?

موضوعات: دفاع مقدس  لینک ثابت
 [ 10:31:00 ب.ظ ]




می روم حلیم بخرم??

????????

آن قدر کوچک بودم که حتی کسی به حرفم نمی خندید. هر چی به بابا ننه ام می گفتم می خواهم به جبهه بروم محل آدم بهم نمی گذاشتند. حتی تو بسیج روستا هم وقتی گفتم قصد رفتن به جبهه را دارم همه به ریش نداشتنم هرهر خندیدند. مثل سریش چسبیدم به پدرم که الّا و بالله باید بروم جبهه. آخر سر کفری شد و فریاد زد: «به بچه که رو بدهی سوارت می شود. آخر تو نیم وجبی می خواهی بروی جبهه چه گلی به سرت بگیری.» دست آخر که دید من مثل کنه به او چسبیده ام رو کرد به طویله مان و فریاد زد: «آهای نورعلی، بیا این را ببر صحرا و تا مخورد کتکش بزن و بعد آن قدر ازش کار بکش تا جانش دربیاید!»

قربان خدا بروم که یک برادر غول پیکر بهم داده بود که فقط جان می داد برای کتک زدن. یک بار الاغ مان را چنان زد که بدبخت سه روز صدایش گرفت!

نورعلی حاضر به یراق، دوید طرفم و مرا بست به پالان الاغ و رفتیم صحرا. آن قدر کتکم زد که مثل نرم تنان مجبور شدم مدتی روی زمین بخزم و حرکت کنم. ??
به خاطر این که تو ده، مدرسه راهنمایی نبود. بابام من و برادر کوچکم را که کلاس اول راهنمایی بود، آورد شهر و یک اتاق در خانه فامیل اجاره کرد و برگشت. چند مدتی درس خواندم و دوباره به فکر رفتن به جبهه افتادم. رفتم ستاد اعزام و آن قدر فیلم بازی کردم و سرتق بازی در آوردم تا این که مسئول اعزام جان به لب شد و اسمم را نوشت.

روزی که قرار بود اعزام شویم، صبح زود به برادر کوچکم گفتم: «من میروم حلیم بخرم و زودی برمی گردم.» قابلمه را برداشتم و دم در خانه قابلمه را زمین گذاشتم و یا علی مدد. رفتم که رفتم.

درست سه ماه بعد، از جبهه برگشتم. در حالی که این مدت از ترس حتی یک نامه برای خانواده نفرستاده بودم. سر راه از حلیم فروشی یک کاسه حلیم خریدم و رفتم طرف خانه. در زدم. برادر کوچکم در را باز کرد و وقتی حلیم دید با طعنه گفت: «چه زود حلیم خریدی و برگشتی!»??? خنده ام گرفت.
داداشم سر برگرداند و فریاد زد: «نورعلی بیا که احمد آمده!» با شنیدن اسم نورعلی چنان فرار کردم که کفشم دم در خانه جاماند!

موضوعات: دفاع مقدس  لینک ثابت
 [ 10:24:00 ب.ظ ]




فرمانده گردانمون شهید حاج علی باقری نیم ساعت در مورد سکوت در شب حرف زد :
برادرا هیچ صدائی نباید از شما شنیده بشه !
سکوت ،سکوت،سکوت
کوچکترین صدا می تونه سرنوشت یک عملیات رو عوض کنه.
باید سکوت رو تمرین کنیم
گردان در یک ستون به حرکت در آمد و ما همه مواظب بودیم صدای پاهایمان هم شنیده نشود
که در سکوت و تاریکی مرگبار شب ناگهان فریادی از عمق وجود همه ما را میخکوب کرد
آقای اسحاقیان بود مرد ساده دلی که خیلی دوست داشتنی بود:?
در تاریکی قبر علی بفریادت برسه بلند صلوات بفرست
همه بچه مانده بودند صلوات بفرستند ؟
بخندند؟
بعضی ها اجابت کرده و بلند صلوات فرستادند
و بعضی ها هم آرام
اما حاج علی عصبانی فریاد کشید بابا سکوت سکوت سکوت???
و باز سکوت بود که بر ستون حاکم شد و در تاریکی به پیش می رفت که،
این بار با صدائی به مراتب بلندتر فریاد کشید:??
لال از دنیا نری بلند صلوات بفرست .
وباز ما مانده بودیم چه کنیم …??
حاج علی باقری دو باره عصبانی تر …???
هنوز حرفهای حاج علی تمام نشده بود که فریاد اسحاقیان بلند شد:
سلامتی فرماندهان اسلام سوم صلوات رو بلندتر …???
خود حاج علی هم از خنده نتونست دیگه حرف بزنه

موضوعات: دفاع مقدس  لینک ثابت
 [ 10:23:00 ب.ظ ]




پلنگ صورتی و شب عملیات

شب عملیات بود.
حاج اسماعیل حق گو به علی مسگری گفت: ببین تیربارچی چه ذکری میگه که اینطور استوار جلوی تیرو ترکش ایستاده و اصلا ترسی به دلش راه نمیده.

نزدیک تیربارچی شد و دید داره با خودش زمزمه میکنه :دِرِن ، دِرِن ، دِرِن ،…(آهنگ پلنگ صورتی!)???

معلوم بود این آدم قبلا ذکرشو گفته که در مقابل دشمن این گونه ،شادمانه مرگ رو به بازی گرفته???

موضوعات: دفاع مقدس  لینک ثابت
 [ 10:21:00 ب.ظ ]




بیگودی های خواهر کاتبی!???
.
خواهر کاتبی، پرستار دوره جنگ بودند
تعریف میکرد که : حدودا 18.19ساله بودم
که مسجد محل یک شب حاج اقا،خانما رو جمع کرد و گفت رزمنده ها لباس ندارند و یه سری کارای تدارکاتی رو خواست که انجام بدیم،من و چند تا از خواهرا که پزشکی میخوندیم،پیشنهاد دادیم برای جبران نیروی پرستاری بریم بیمارستان های صحرایی
و ما چمدون رو بستیم و راهی جنوب شدیم،
من تصور درستی از واقعیت جنگ نداشتم و کسی هم برای من توضیح نداده بود
و این باعث شد که یک ساک دخترونه ببندم شبیه مسافرت های دیگه،و عضو جدانشدنی از خودم رو بذارم تو ساک، یعنی بیگودی هام?
? و چند دست لباس
و کرم دست و کلی وسایل دیگه? … غافل از اینکه جنگ، خشن تر از اینه که به من فرصت بده موهامو تو بیگودی بپیچم!!! یا دستمو کرم بزنم…
به منطقه جنگی و نزدیک بیمارستان رسیدیم…
نمیدونم چطور شد که
ساک من و بقیه خواهرا از بالای ماشین افتاد و باز شد و به دلیل باد شدیدی که تو منطقه بود، محتویاتش خارج شد و لباسا و بیگودی های من پخش شد تو منطقه? ما مبهوت به لباسامون که با باد این ور و اون ور میرفتن نگاه میکردیم…
و برادرا افتادن دنبال لباسا? ما خجالت زده ?
.
برادرا بعد از جمع کردن یه کپه لباس اومدن به سمت ما
.
دلمون میخواست انکار کنیم
اما اونجا جنس مونثی نبود? جز ما سه نفر که تو اون بیابون واساده بودیم
.
و بعد
.
بیگودی هام دست یه برادر دیگه بود و خانما اشاره کردند که اینا بیگودی های خواهر کاتبیه ?
از اون لحظه که بیگودی ها رو گرفتم، تصمیم گرفتم اونا رو منهدم کنم…?
شب تو کیسه انداختم و پرت کردم پشت بیمارستان☺️
صبح یکی از برادرا اومد سمتم با کیسه بیگودی
گفت در حال کشیک بودن، این بسته مشکوک رو پیدا کردند،گفتن بیگودی_های_خواهر_کاتبیه??
شب که همه خوابیدن ، تصمیم گرفتم چال کنم پشت بیمارستان صحرایی??
چال کردم و چند روز بعد یکی از برادرا گفت ما پشت بیمارستان خواستیم سنگر بسازیم ، زمین رو کندیم، اینا اومده بالا
گفتن اینا بیگودی های خواهر کاتبیه ??
و من
هر جور این بیگودی های لعنتی رو سر به نیست میکردم
دوباره چند روز بعد دست یکی از برادرا میدیدم که داره میاد سمتم?
خواهر کاتبی
خواهر کاتبی
بیگودی هاتون

موضوعات: دفاع مقدس  لینک ثابت
 [ 10:21:00 ب.ظ ]




بازتاب داستان زندگی«حسن جنگجو»

بازتاب داستان زندگی«حسن جنگجو» بسیجی13ساله تبریزی و مادرش که ساعاتی پس از بازگشت پیکر او پس از 34 سال، دعوت حق را لبیک گفت در روزنامه تایمز انگلیس

موضوعات: استاد رافعي پور  لینک ثابت
 [ 02:45:00 ب.ظ ]




استاد رائفی پور«عمل خود را برای امام زمان خالص کنید....»
موضوعات: استاد رافعي پور  لینک ثابت
[جمعه 1396-06-17] [ 11:11:00 ب.ظ ]




خدا وکیلی چقدر به مرگ فکر میکنیم!؟

خدا وکیلی چقدر به مرگ فکر میکنیم!؟

موضوعات: استاد رافعي پور  لینک ثابت
 [ 11:08:00 ب.ظ ]
1 2 4 5 6