از کتاب درسیای بچگیام ?
چیزی یادم نمیاد
چیزی یادم نمیاد جز یه نگاه
که همون صفحه اول میدرخشید مث ماه

ادامه مطلب :

پیرمرد هزارتای برکه و دریا بود نگاش
باب تماشا بود نگاش
پیرمرد چشم امیدش به ما بود
امیدش بین همه به ما دبستانیا بود

با هزارتا آرزو چشم امیدش میشدیم
توی بازیای بچگی شهیدش میشدیم
حالا ما بزرگ شدیم حال امیدتو بپرس ❤
حال و احوال کوچولوی شهیدتو بپرس ❤

خوش نداشتیم عکس ماهت
روی سکه ها وکنج اسکناسا بشینه
زینت قابای خاتم بشه و
روی میز با کلاسا بشینه

عکستو قاب میگیرن فقط تماشا میکنن
اسمتو میارن و رسمتو حاشا میکنن
چشم بیدار تو رو دیدن ولی
دلشون خوابه هنوز

بی خیال نگاه شرقی تو
چشم‌شون به اون ور آبه هنوز
آره این روزا دلم خیلی گرفته، ولی باز
بغضمو میخورم و همراه پا برهنه ها داد میکشم :

حالا من چشم امیدم به توئه
من هنوز
انتظار فرج از #نیمه_خرداد می‌کشم

شعر:محمد مهدی سیار

موضوعات: سبک زندگی اسلامی  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...