یه وقت نگین دروغه

آی دونه دونه دونه نون و پنیر و پونه قصه بگم براتون؟ قصه ای عاشقونه؟

یه وقت نگین دروغه یه وقت نگین که وهمه اون که قبول نداره نمی تونه بفهمه

بریم به اون فصلی که اوج گرمی ساله ماجرای قصه مون داخل یک کاناله

کانالی که تو این دشت مثل قلب زمینه دور و بر این کانال پر از میدون مینه

یک کانال که تو این دشت مثل قلب زمینه دور و بر این کانال ببین چه دلنشینه

اون یکی پا نداره روی زمین افتاده اون یکی رو ببینین چقدر قشنگ جون داده

رنگ و روی اون یکی از تشنگی پریده همون که روی پاهاش سر دو تا شهیده

اونجا که نوزده نفر کنار هم خوابیدن ببین چقدر قشنگن تمامشون شهیدن

شاعر : ابوالفضل سپهر

موضوعات: فرهنگي اجتماعي  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...