نواب صفوی |
... |
سلام علیکم
کتاب شیعهگری احمد کسروی چاپ شده بود، او این کتاب را در راستای سیاستهای انگلیس میدانست، روی انگلیس خیلی حساس بود، حتی در آبادان که برای کار در شرکت نفت رفته بود، یکی از روزها دیده بود که یک کارمند انگلیسی پالایشگاه به صورت یک کارگر ایرانی سیلی زد، حالا او مدام سخنرانی راه انداخته بود و کارگران را دعوت به قصاص میکرد، سر همین کارها تحت تعقیب قرار گرفته بود؛ اما قضیهی کسروی را خیلی جدیتر میدانست، لذا سید مجتبی 21 ساله، جمعیت انقلابی ومجاهد فدائیان اسلام را تشکیل داد.
وقتی از سؤال کردند حالا چرا “فدائیان اسلام"؟!
گفت شبی در خواب جدم سیدالشهداء را زیارت کردم، حسین (ع) بازوبندی به بازوی من بست که روی آن نوشته شده بود “فدائیان اسلام".او به فدائیان اسلام، لحن شعار و صراحت خاصی داده بود که تکاندهنده و با ابهت بود. حروف را خیلی محکم ادا میکردند. این رسم سید مجتبی بود که میگفت: بچه مسلمان باید محکم باشد.
ایشان به فداییان اسلام دستور داده بودند که وقت ظهرها هرجا که بودند باید اذان بگویند. یک روز رو به من کرد و گفت: آقا محمدعلی! شما اذان میگویید؟
گفتم: نه آقا!
گفت: چرا؟
گفتم: آخر خجالت میکشم!
ایشان گفت: یک سؤال از تو دارم، شما چه میفروشید؟
گفتم: خیار، بادمجان، کدو….
آقا پرسید: داد هم میزنی؟
آن موقع ها رسم بود فروشندهها داد میزدند.
گفتم: بله آقا!
گفت: میشود یک بار آن فریادها را این جا هم بزنی؟
گفتم: نه آقا! خجالت میکشم.
گفت: چرا؟
گفتم: آخر آقا! من جنسی در اینجا ندارم. حالا اگر سر کار بودم و مثلاً خیار داشتم، میگفتم خیار یه قرون! اما اینجا که چیزی ندارم!
گفت: آهان! پس بگو من دین ندارم یک جوان به این هیبت و توانایی و قدرت، خجالت میکشد فریاد بزند الله اکبر، اشهد ان لااله الا الله؟!
ای پرندگان، چرندگان، ای آسمان، ای زمین، من شهادت میدهم که خدا از همه بالاتر است. خجالت میکشی اینها را بگویی؟ آن وقت خجالت نمیکشی با این همه عظمتت داد میزنی خیار یه قرون؟! میبینی چه قدر خودت را پایین آوردهای و موقع اذان گفتن چهطور خودت را بالا میبری و با الله اکبرت میکوبی بر فرق هر چه غیر خداست؟
فرم در حال بارگذاری ...
[جمعه 1395-12-13] [ 01:21:00 ب.ظ ]
|