حجاب زن حقی الهی است

سلام خواهرا میخوام داستان خودمو وراهی که خدا برام خواستو براتون بگم من دختر باحجابی نبودم همیشه نمازمیخوندم روزه میگرفتم و خیلی امام زمانی بودم جوری که روزی هزارتاصلواتم همیشه مخصوص اقامه من دانشگاه تهران درس خوندم زبان های خارجی ویکی از بزرگترین رویاهام زندگی تو انگلیس بود

ادامه مطلب :

من تعصبات زیادیم روی دین اسلام داشتم ولی کامل نبودم یه روز رفته بودم مترو یه خانمی بندانگشتی میفروخت به اون خانوم گفتم شما چرا داری نشونه ی قوم لوط رواج میدی جوناییکه میخرن چه میدونن این چیه اون خانوم گفت من زرتشتیم توکه دم از اسلام میزنی چرا مانتوت استین کوتاهه چرا موهات بیرونه اونجا سکوت کردم تاچندماه فکرم درگیر بود که واقعا منیکه اینجوری امام زمانیم یا نمازم واجباتم برام مهمه چرا حجاب حضرت زهرا نداشته باشم برام سخت بود ازلباسای مارکم بزنم یه چادرمشکی سرکنم که زیرش هیچی دیده نمیشه سخت بود بعد اینهمه سال تغییر کنم حرف مردم نگاه فامیل دلم ازخودم خیلی گرفته بود اشوب بودم اصلا دیگه نمیتونستم بیتفاوت باشم به بدحجابیم دوروز مونده بود به تولد اقاامام رضا پدرم اومد گفت تولد اقا انشالله مشهدیم وای بقدری ازشوق گریه کردم که نگو خیلی احتیاج داشتم به اقا روز تولد اقا روبروی ضریحش ازش کمک خواستمو رفتم بازار و چادرمو خریدمو همونجوری رفتم توضریحش چه احساس امنیت و ارامشی داشتم وای چرا زودتر چادرو انتخاب نکرده بودم ازمشهد برگشتیم انگار چادر منو به کمال میبرد توذهنم بود قرانو بهتربفهمم دینمو بهتربفهمم گفتم اگر بابت هر کدوم کلاس مجزا برم وقت نمیشه دوستم گفت همسایمون طلبه است وکل این کلاسارو تو حوزه تخصصی اموزش میبینه و این شد که من یک طلبه ام حالم عالی وارامش دارم وبااون فاطمه چندسال پیش زمین تااسمون متفاوتم ناگفته نمونه از چادری شدنم تاطلبگیم حرفو تیکه و مسخره ….همه رو شنیدم ولی من حاضرنیستم این امنیت وارامشو باچیزی عوض کنم من چندوقت پیش با مترو میرفتم خرید که اون خانوم همچنان بندانگشتی و گردنبند مبتذل میفروخت ومن اینبار با تاج بندگی بهش نگاه کردمو دست فروش ایستگاه بعد پیاده شد خدا گفته یک قدم به سمت من بیان من راهو باز میکنم این راهو خدا برام قسمت کرد قدر جایگاهو چادرو عفت خودتونو بدونید ببخشید سرتونو درد اوردم

 

ف.حیدری

موضوعات: حجاب یا تبرج  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...