پدر تا بخزم میان بستر آخرت؛

به پهلو بخوابانمت و شانه ات را تکان دهم.. تا تلقینت دهم… تا… تا .. یادت هست پدر؟

تو همانی بودی که با یک تکان بیدار می شدی…

چقدر تکانت دادم و صدایت در نیامد…

که صدای استخوانهایت را جایش شنیدم…

حیف شدی پدر..حیف شدی…

و من اینجا اکنون میان تنهایی خویش نشسته ام مات و مبهوت…

انگار نه انگار تنهایم گذاشتی و رفتی…

آرام آرام گرفته ای میان بسترت…

من ماندم و غم بزرگ بی پدری

موضوعات: پدر ومادر،برکت زندگی  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...