? نامه اى داشتم از خانمى که:
آقای قرائتی‼️ تو حق حیات به گردنم دارى.
? به خاطر این که ازدواج کردم، دو بچه داشتم که شوهرم معتاد شد. خانه مستأجرى، شوهر معتاد و فقر. خیلى زندگیم گرفتار مشکل و نکبت شده بود. فکر کردم خودکشى کنم و راحت بشوم. جوان بودم و نمى توانستم تا آخر عمر بسوزم. فکر خودکشى به ذهنم زد و این فکر تقویت شد و تقویت شد. ? یک روز تصمیم گرفتم این کار را بکنم.
? مادرشوهرم خانه بود، به یک بهانه اى او را از خانه بیرون کردم. بچه ها را هم از خانه بیرون کردم. درب را بستم. به طنابى خودم را آویزان کردم. ترسیدم خرخر صداى من بلند باشد، تصمیم گرفتم بروم تلویزیون را روشن کنم که صداى تلویزیون غالب باشد. تا تلویزیون را روشن کردم، دیدم . . .
ادامه »
موضوعات: تبلیغات
لینک ثابت