? تاجر شوشتری و شیخ عباس قمی

? یک تاجر شوشتری می گفت: مشرف شدم کربلا و نجف. همین که از اتوبوس پیاده شدم، دیدم شخصی با لباس عربی آمد و اظهار کرد: بار شما را ببرم.

? اثاث را گذاشتیم روی دوشش، دو سه خانه گشتیم تا منزلی پیدا شد و بار را گذاشتیم.

? آمدم پول بدهم؛ گفت: لازم نیست؛ پیش مولا که مشرف می شوید، مرا دعا کنید.

? گفتم: شما کی هستید؟ گفت: عباس.

فردا آمدم حرم. دیدم آن باربر دیروزی شیخ عباس قمی (صاحب مفاتیح الجنان) است!

✨یک ساعت هم که فراغت دارد، میگوید: بروم بار زوار امیرالمؤمنین را بردارم !✨

موضوعات: داستان طنز  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...