باباىِ سر بلندِ سر به زیرم |
... |
((بسم الله الرحمن الرحیم))
(سَر)
دلم میخواس منم که هَف سالم شد،اول مهر دستِ تو رو بگیرم
چیزِ زیادى که آخه نخواستم،باباىِ سر بلندِ سر به زیرم
تو مثلِ شیشه ى،یه عطرِ خوش بو،شکستیو یه شهر معطر شده
عطرِ سَرت پیچیده توىِ شهرم،سرِ تو از همه سَرا سَر شده
هرجا میرم اِسمِ تو رو میارن،صدامو میشنوى باباىِ مَردم؟
از این به بعد سرم همیشه بالاس،الهى که دوره سرت بگردم
آهاى اونایى که همش میگفتین،اینا فقط میرن که پول بگیرن!
پول اگه اندازه ى جون مى ارزه،چرا باباهاىِ شما نمیرن؟! !! ؟!؟!؟!؟!!!!
بابا دیگه با ما غریبه نیستن!همه دیگه خیلى مارو دوس دارن
به خاطرِ غرورِ توىِ چشمات،چه احترامى که به ما میذارن
باباجونم تنها گیرت آوردن،فداى اون جراتَ توىِ چشمات
فداىِ اون نگاهِ بى نظیرت،قربونِ اون عزتِ توىِ چشمات
عمو قسم خورده به حلقومِ تو،از همشون فقط نفَس بگیره
میخوام برم و التماسش کنم،فقط بره،سرِتو پَس بگیره
به کى بگم؟حرفِ منو بفهمه؟دیگه ندارمت برا همیشه
تمومِ دنیارو به پام بریزن،شبِ عروسیم که بابا نمیشه!
راستى بابا حالِ مامان خرابه،همش میخواد چیزى به روش نیاره
فقط میره میشینه تو اتاقت،سرِشو رو عکسِ سرِت میذاره
ترانه:یاحاکاشانى(از زبان علی حججی)
#شهید_محسن_حججی
یا حبیب الباکین
نوشتم اول خط بسمه تعالی سر
بلند مرتبه پیکر بلندبالا سر
فقط به تربت اعلات سجده خواهم کرد
که بندهی تو نخواهد گذاشت هرجا سر
قسم به معنی “لا یمکن الفرار از عشق”
که پر شده است جهان از حسین سرتاسر
نگاه کن به زمین! ما رایت الا تن
به آسمان بنگر! ما رایت الا سر
سری که گفت من از اشتیاق لبریزم
به سرسرای خداوند میروم با سر
هرآنچه رنگ تعلق، مباد بر بدنم
مباد جامه مبادا کفن مبادا سر
همان سری که یحب الجمال محوش بود
جمیل بود جمیلا بدن جمیلا سر
سری که با خودش آورد بهترینها را
که یک به یک همه بودند سروران را سر
زهیر گفت حسینا! بخواه از ما جان
حبیب گفت حبیبا! بگیر از ما سر
سپس به معرکه عابس “اجننی” گویان
درید پیرهن از شوق و زد به صحرا سر
بنازم ام وهب را به پارهء تن گفت:
برو به معرکه با سر ولی میا با سر
خوشا بحال غلامش، به آرزوش رسید
گذاشت لحظهء آخر به پای مولا سر
در این قصیده ولی آنکه حسن مطلع شد
همان سری است که برده برای لیلا سر
سری که احمد و محمود بود سر تا پا
همان سری که خداوند بود پا تا سر
پسر به کوری چشمان فتنه کاری کرد
پر از علی شود آغوش دشت، سرتاسر
امام غرق به خون بود و زیر لب می گفت:
به پیشگاه تو آورده ام خدایا سر
میان خاک کلام خدا مقطعه شد
میان خاک الف لام میم طا ها سر
حروف اطهر قرآن و نعل تازهء اسب
چه خوب شد که نبوده است بر بدن ها سر
تنش به معرکه سرگرم فضل و بخشش بود
به هرکه هرچه دلش خواست داد ، حتی سر
نبرد تن به تن آفتاب و پیکر او
ادامه داشت ادامه سه روز …اما سر -
جدا شده است و سر از نیزهها درآورده است
جدا شده است و نیافتاده است از پا سر
صدای آیهء کهف الرقیم میآید
بخوان! بخوان و مرا زنده کن مسیحا سر
بسوزد آن همه مسجد ، بمیرد آن اسلام
که آفتاب درآورد از کلیسا سر
چقدر زخم که با یک نسیم وا می شد
نسیم آمد و بر نیزه شد شکوفا سر
عقیله غصه و درد و گلایه را به که گفت
به چوب، چوبهء محمل نه با زبان با سر
دلم هوای حرم کرده است میدانی
دلم هوای دو رکعت نماز بالا سر.
فرم در حال بارگذاری ...
[شنبه 1397-03-26] [ 11:03:00 ق.ظ ]
|