«امیـد» معجزه میکند |
... |
دختر کوچولو درحالیکه روی تختش دراز کشیده و نگاهش متوجه برگهای درخت کنار پنجرهاش بود، از خواهر بزرگترش پرسید: چندتا دیگه برگ درخت باقی مانده؟ و خواهرش با چشمانی اشکبار پرسید: چرا این سؤال را میپرسی عزیزم؟
?دختر کوچولوی بیمار جواب داد: چون من میدونم عمرِ من هم با افتادن آخرین برگ این درخت تموم میشه! خواهرش با لبخندی سرشار از امید جواب داد: پس اگه اینطوره ما تا اون موقع از زندگی خودمان لذت میبریم و روزهای زیبایی را سپری میکنیم.
?روزها سپری شد و برگهای درخت یکی پس از دیگری میافتاد و یک برگ باقی ماند. دختر کوچولو مراقب آن بود و به گمانِ خودش به محض افتادنِ آن برگ، بیماریاش زندگی او را هم به پایان میرساند.
?پاییز تمام شد و زمستان سر رسید، روزها و سالها گذشت و آن برگِ درخت باقیمانده نیفتاد و اون دختر با خواهرش خوشبخت بود و کم کم سلامتی خودش را بدست آورد تا اینکه کاملاً شفا یافت…!
?اولین کاری که کرد رفت سراغ اون تنها برگ درخت باقیمانده که هنوز سر جایش بود و سقوط نکرده بود، تا معجزه آن برگ درخت را ببیند. اما در کمال تعجب دید که آن یک برگ درخت مصنوعی و پلاستیکی بود که خواهرش به شاخهی درخت با چسبی چسبانده بود……!
?«امیـد» روحی تازه است، اگر از دستش دادی. پس یکی دیگه را از آن محروم نکن.
? «امیـد» معجزه میکند و تصویر آینده را تغییر میدهد و در قلب تخم خوشی و سعادت و خشنودی میکارد.
?ما اینجا داریم از گمان نیک به خدا و توکل کامل بر او، و یقین و باور به اینکه خدا برای ما جز خوبی چیز دیگری نمیخواهد، صحبت میکنیم.
فرم در حال بارگذاری ...
[چهارشنبه 1396-07-19] [ 05:23:00 ب.ظ ]
|