بسم الله الرحمن الرحیم دوش با من گفت دلبر کزمحبانم مباش تانیاوردی برایم هفت خمره انگبین گفتمش: ازهفت دریا؟گفت:آری گفتمش: درهفت رنگ؟فرمود:نیز باز فرمود: بی آب! دریایی بیار گفتمش: بی آب! دریا چون شود ای ذوالکرم؟

ادامه مطلب :

فرمود: بی خواب رویایی بیار! خواستم چیزی بگویم بازگفت: آسمان را باز کن ازهرطرف صد پنجره دردل هرپنجره صد منظره دردل هر منظره صد روزن است دردل هر روزنی صد برزن است رو به برزن جسجو کن خانه ای از میان صدهزاران خانه ی هم شکل و رنگ در دل آن خانه ها صدها هزاران تاق هست دریکی از تاق ها تک کلیدی هست از راهی به باغی باغ را چون یافتی انتهای باغ در پای درخت نارون خمره ای مخفی شده ست خالیست پر آبش توکن گفتمش یک خمره!؟ فرمود:آسمان را نردبانی هست نامرئیست لیکن هست، آن را بیاب نردبان را پله هایی بیشمار پله هفتصدهزار و هفتصد وهفتاد و هفت ریسمانی هست برطناب آویز خود راهفت هزار و هفتصد و هفتاد دست پرنور دهلیزیست از هرسوی پای در دهلیز نه چشم برهم نه دوباره باز کن آسمان دیگری بینی آسمان را باز گن از هر طرف صد پنجره گفتمش:هفت آسمان! هرآسمان یک خمره!؟ فرمود: آری! برو بهرم بیار گفتمش: دیگر همین؟ فرمود:آنچه را گفتیم باشد جرعه ای از بحرِ باءِ بسم الله الرحمن الرحیم ✍ شاعر غلامعلی اکبرنژاد [درباره شاعر] دفتر شعر الهی نامه جرعه ای از بحرِ بسم الله الرحمن الرحیم
موضوعات: تبلیغات  لینک ثابت
آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(2)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
2 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)
نظر از: عابدی [عضو] 
5 stars

سلام
شعر زیبایی بود
ممنون

https://ivan.kowsarblog.ir/

1397/11/23 @ 08:29
نظر از: تســـنیم [عضو] 
تســـنیم
5 stars

سلام خداقوت
خیلی عالی بود . به امید ظهور منجی عالم و باز شدن همه ی ابواب علم

1397/11/23 @ 08:26


فرم در حال بارگذاری ...