ماحسینی گر شدیم از برکت نام رضاست...

درد بی درمان به مادادند و درمان ساختیم
اتش نمرود دادند و گلستان ساختیم

فقر ما محدودیت زایی نکردو خیر شد
با گلیم کهنه قالی سلیمان ساختیم

فکر مستخدم شدن بودیم اگر زود آمدیم
یک گداخانه کنار قصر سلطان ساختیم

کعبه هم سجاده را کج کرد وقتی دید ما
قبله را مایل به خورشید خراسان ساختیم

سایه امنیت ما در قیامت میشود
سایه امنی که ما در زیر ایوان ساختیم

ما نه از حالا که در دارالشفاییم از قدیم
دربدرهای علی موسی الرضاییم از قدیم

ما خوشیم اما زمان رفت و آمد خوشتریم
درشلوغی خیابان های مشهد خوشتریم

ماه با تابیدنش خودرا سبک کرده فقط
شب که می آید همه بانور گنبد خوشتریم

بین گوهرشاد و صحن کهنه حیران مانده ایم
دل اگر باشد دراین وادی مردد خوشتریم

ریسه بندانی که درصحن است مارا نور داد
اینچنین تکلیف ما روشن که باشد خوشتریم

آمدیم اینجا که سه دفعه بیاید پیش ما
قول اگرشد قول دیدار مجدد خوشتریم

در ازای درهم ما او طلا پرداخت کرد
خرج مشهد رفتن مارا رضا پرداخت کرد

تاکه شد حرف طلسم آقا به داد ما رسید
چه زمانهایی به داد ما پریشانها رسید

گاه آهوی بیابان و گهی سگ های پیر
خوب برحال همه از زشت و از زیبا رسید

هرکسی تیری دراینجا زد نشانش شد دوتا
هم به عقبایش رسید و هم براین دنیا رسید

زائرانت هرسحر از وحی بهره برده اند
بس که از نقاره ها آیات انزلنا رسید

درگدایی از پسر مادر وساطت میکند
یا رضا گفتیم و جانم از سوی زهرا رسید

جلوه شمس الشموسی شما با فاطمه ست
پیش تو سوگند من یا فاطر و یا فاطمست

درحرم خودرا به صید دام بستن بهتر است
به کراماتت امید تام بستن بهتر است

حج اگر حج فقیران است جای شبهه نیست
درطواف قبر تو احرام بستن بهتراست

اول صبح آخر شب به ضریحت میرسیم
کام را با بوسه صبح و شام بستن بهتراست

راه زائر با پر طاووس پیدا میشود
بند دل را به دل خدام بستن بهتراست

هرشب جمعه برات کربلا را میدهی
چشم امیدی به بار عام بستن بهتراست

تو اگر دعوت کنی ویزا نداده میرویم
یک زیارت اربعین پای پیاده میرویم

روضه یابن شبیبت روز مارا تارکرد
مادرت باروضه تو گریه بسیار کرد

گوسفندی را مثال آوردی و این کار تو
کل چوپان های ده را تاابد بیمار کرد

گفتی از خنجر که هرگز از جلو کاری نشد
شاه وقتی پشت و رو شد تیغ دیگر کار کرد

وقت مثله کردنش بالاسرش زهرا رسید
آمد و با یک تن غارت شده دیدار کرد

سربه خورجین رفت و آخر بی برادر بودنش
خواهری را همسفر با دسته اشرار کرد

اینهمه شال و کتیبه یادگاری از شماست
ماحسینی گر شدیم از برکت نام رضاست…

#سید_پوریا_هاشمی
#امام_رضا_ع_مدح
——————————————
کوتاه کن کلام… بماند بقیّه اش
مرده است احترام… بماند بقیّه اش
از تیرهای حرمله٬ یک تیر مانده بود
آن هم نشد حرام… بماند بقیّه اش
هر کس که زخمی از علی و ذوالفقار داشت
آمد به انتقام… بماند بقیّه اش
شمشیرها تمام شد و نیزه ها تمام
شد سنگ­ها تمام… بماند بقیّه اش
گویا هنوز باور زینب نمی شود
بر سینه ی امام…؟ بماند بقیّه اش
پیراهنی که فاطمه با گریه دوخته
در بین ازدحام… بماند بقیّه اش
راحت شد از حسین همین که خیالشان
شد نوبت خیام….بماند بقیّه اش
رو کرد در مدینه که یا ایّهاالرّسول
یافاطمه! سلام… بماند بقیّه اش
از قتلگاه آمده شمر و ز دامنش
خون علی الدّوام… بماند بقیّه اش
سر رفت آه، بعد هم انگشت رفت، کاش
از پیکر امام …. بماند بقیّه اش
بر خاک خفته ای و مرا می­برد عدو
من می­روم به شام… بماند بقیّه اش
دلواپسم برای سرت روی نیزه ها…
از سنگ پشت بام… بماند بقیّه اش
دلواپسی برای من و بهر دخترت
در مجلس حرام… بماند بقیّه اش
حالا قرار هست کجاها رود سرش؟
از کوفه تا به شام… بماند بقیّه اش
تنها اشاره ای کنم و رد شوم از آن
از روی پشت بام … بماند بقیّه اش
قصّه به “سر” رسید و تازه شروع شد
شعرم نشد تمام… بماند بقیّه اش

شب یلدا چنان باشـــ
که خرابـــَت نکننـــد
غافـــل از واقعهـــ
کرب و بلایت نکننــد
شبــ یلدا چنینــ باشـ
ک در لـــُطف و کــــرم
مـــهدی فاطمهـــ . .
جوابــ. .ـت نکـــُنـــد…

عصر یک جمعه دلگیر دلم گفت بگویم

عصر یک جمعه دلگیر دلم گفت بگویم

بنویسم که چرا عشق به انسان نرسیده است

چرا آب به گلدان نرسیده است

چرا لحظه باران نرسیده است

هر کس که در این خشکی دوران

به لبش جان نرسیده است به ایمان نرسیده است

و هنوزم که هنوز است ، غم عشق به پایان نرسیده است

بگو حافظ دلخسته ز شیراز بیاید

بنویسد که هنوزم که هنوز است

چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیده است

چرا کلبه احزان به گلستان نرسیده است

خداوند گواه است دلم چشم به راه است

ودرحسرت یک پلک نگاه است

ولی حیف نصیبم فقط آه است

تویی آئینه ،روی من بیچاره سیاه است

وجا دارد از این شرم بمیرم که بمیرم

عصر این جمعه دلگیر وجود تو کنار

دل هر بی دل آشفته شود حس

===================
باز باران…

با ترانه…

میخورد بر بام خانه

خانه ام کو؟خانه ات کو؟

آن دل دیوانه ات کو؟؟؟

روزهای کودکی کو؟

فصل خوب سادگی کو؟

یادت آید روز باران

گردش یک روزدیرین؟

پس چه شد دیگر"کجارفت؟

خاطرات خوب وشیرین…

درپس آن کوی بن بست

دردل تو"آرزوهست؟

کودک خوشحال دیروز

غرق در غم های امروز…

یادباران رفته ازیاد…

آرزوهارفته برباد…

بازباران” بازباران

میخورد بربام خانه

بی ترانه… بی بهانه

شایدم ” گم کرده باشه….
======================
بخون….ارزش داره!!
ما شیعه ایم اما فقط درثبت احوال!!

آقای من امشب غزل تغییر کرده

شعرم فضای تازه ای تصویر کرده

شعرم همیشه گفتن «آقا بیا» بود

ذکر قنوتم خواندن «آقا بیا» بود

امشب ولی دیدم که اینجا جای تو نیست

بین تمام قال ها آوای تو نیست

دیگر میا اینجا کسی در فکرتان نیست

اصلا نیاز هیچکس صاحب زمان نیست

زن ها گرفتار اصول خاله بازی

مردان پی راهی برای پول سازی

در اولویت کسب و کار است و تجارت

حالا اگر فرصت زیاد آمد ،عبادت!

روزی هزارو خورده ای دعوا سرِ پول

اصلا تمام حرص و جوش ما سر پول

این سینما هم که طرفدارش زیاد است

بیچاره مامور بلیت کارش زیاد است

یا “مش ماشالا” یا “وفا” یا “کیفر” و “آل”

این تازه بحث سینما منهای فوتبال

هی اِل کلاسیکو، پلی آف، لیگ برتر

یک جمعه ی حساس و شهرآورد دیگر

کنسرت موسیقی پاپ و رپ ، کلاسیک

میز و موبایل و ماشین و ویلا و پیک نیک

جشن تولد ، سیسمونی ، عقد و عروسی

آهنگ تازه ، تیپ نو، موی تیفوسی!

شیطان ملعون لشکری کرده مهیا

ذهن منو امثال من درگیر اینها

حالا تو اصلا جای من ، با این مشقت

وقت دعای ندبه میماند برایت؟!

جمعه که تعطیل است و دائم خواب ماندیم

خیلی هنر کردیم اگر یک عهد خواندیم!

ما شیعه ایم اما فقط در ثبت احوال!

ما بی بخاریم و گرفتاریم و بی حال

ما را هوای نفسمان بیچاره کرده

با هر گناهی بینمان افتاده پرده

عیسی نفس ! جانی بده این مرده ها را

لطفی کن و دستی بکش روی دل ما

آقای من بیدارمان کن این چه حالی است؟

ولله در افکارمان جای تو خالی است!

مردیم از بس حرص و جوش پول خوردیم!

آقا ببخشم جان تو!جان عمویت!

شرمنده از روی توام قربان رویت

پایان شعرم را عوض کردم دوباره

از شعر های قبلی ام خواندم دوباره

«دق کردم از بس گریه کردم کی میایی؟»

امیدوارم جمعه ی دیگر بیایی..

..اللهم عجل لولیک الفرج..

ادامه »

موضوعات: دركوچه باغ شعر  لینک ثابت