عالمی می فرمودند:
برای #تبلیغ به شهری رفته بودم در آن جا سید بزرگواری امام جماعت بود.
در گفتگوهایی که با هم داشتیم تعریف می کردند؛
.
یک روز درب منزل به صدا در آمد وقتی درب را باز کردم #خانمی به همراه فرزند خردسالش را با لباسی نا مناسب و #آرایش کرده و #بی_حجاب در مقابل خود دیدم!!
خواستم درب را ببندم و به او بی اعتنایی کنم،اما فکر کردم وقتی خانه یک #روحانی با این قیافه آمده شاید معایب بی حجابی را نمی داند و شاید بتوانم نصیحتش کنم سرم را پایین انداختم و تعارفش کردم…
.
وارد اتاق شد و مسئله ای در مورد #ارث از من سوال کرد من گفتم خانم من از شما مسئله ای می پرسم اگر جواب دادید!
من هم جواب می دهم گفت:
شما از من؟ - گفتم بله -
گفت بفرمائید…
.
گفتم شخصی در محلی مشغول به غذا خوردن است #غذا هم بسیار مطبوع است گرسنه ای از کنار او می گذرد و جلوی او می نشیند ولی او اعتنائی نمی کند!!
.
شخص #گرسنه تقاضای یک لقمه می کند ولی باز هم اعتنائی نمی کند!
شخص گرسنه #التماس می کند ولی او به خوردن ادامه می دهد و می گوید غذا متعلق به من است…
.
خانم این چگونه آدمیست؟
خانم فرمود از #شمر بدتر است…
.
سید فرمود:خواهرم گرسنه دو جور است!
یکی گرسنه #شکم و دیگری گرسنه #شهوت
.
جوانی که گرسنه شهوت است و خانمی نیمه برهنه را می بیند و هر چه اظهار علاقه می کند،خانم بی اعتنائی می کند!!
.
جوان #التماس می کند ولی باز هم خانم بی اعتنائی می کند این چگونه آدمیست؟
.
#خانم از جای حرکت کرد و از خانه بیرون رفت…
فردا درب منزل صدا کرد و دیدم #همسر همان خانم است و اجازه ورود می خواهد!
.
وقتی وارد شد،گفت به همسرم چه فرمودید که از دیروز آمده و از من #چادر و پوشش #اسلامی می خواهد..
[چهارشنبه 1396-12-09] [ 01:06:00 ب.ظ ]
|