زمهرير
 
 


Random photo
الهم  عجل لوليك الفرج

با سلامٍ دوست عزيز از شمامتشكريم كه از اين وبلاگ ديدن مي كنيد ، نظرات يامطالب ارزشمندتان را براي ما بفرستيد وباپيشنهادات خود مارا ياري كنيد. من سرباز جنگ سايبري هستم . باتشكر


جستجو


آخرین نظرات
  • سیدمحمد در کارگران حضرت فاطمه‌ی زهرا
  • خانعلی زاده در کثرت جمعیت در صحیفه سجادیه:
  • کبری نظرزاده در ▪️متن سخنرانی دختر شهید سلیمانی
  • لبیک یا مهدی  در استحمام جانباز قطع نخاعی به وسیله حاج قاسم
  • سربازی از تبار سادات  در از نشانه های آخر الزمان


پربازدید


موضوعات




ج

زیبا سازی وبلاگ




le



ab
 



اربعین حسینی روز 20 ماه صفر و چهلمین روز واقعه کربلا و شهادت امام حسین(ع) است. مشهور است که اسیران کربلا روز 20 ماه صفر سال 61 ه‍.ق در بازگشت از شام، برای زیارت مدفن امام حسین(ع) به کربلا آمده‌اند. اربعین در فرهنگ شیعی جایگاه بسیار والا و ارزش مندی دارد، زیرا خاطرات و حوادث روز عاشورا در این روز زنده شده و به نوعی نقطه عطفی در تاریخ اسلام و تشیع گردیده است. در حدیثی از امام حسن عسکری)ع) پنج نشانه برای مؤمن شمرده شده است. یکی از این پنج نشانه زیارت اربعین است. هم چنین زیارت نامه‌ای برای روز اربعین از امام صادق)ع) نقل شده است.شیخ عباس قمی این زیارت نامه را در مفاتیح الجنان در باب سوم بعد از زیارت عاشورا غیر معروفه، با عنوان زیارت اربعین نقل کرده است.
آن چه در ادامه می آید، بخشی از منابع و آثاری است که در موضوع اربعین نگاشته شده است.
یادآوری می شود، معرفی این آثار و منابع به معنی تایید محتوای آنها نمی باشد.
1. آه از غروب فراق: نجوای خاموش جابر با مولایش حسین (ع)/ سعید مقدس.- تهران: مکیال، ‎1381.
2. اربعین/ رسول جعفریان؛ تهیه شده در معاونت امور فرهنگی، مدیریت آموزش.- تهران: نشر مشعر‏، 1390
3. اربعین/ علی دژاکام.- تهران: مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام(بنیاد عاشورا)، ‎1394.
4. الارب‍ع‍ی‍ن‌ الحسینیة/ ت‍ال‍ی‍ف‌ م‍ح‍م‍د اش‍راق‍ی‌ م‍ع‍روف‌ ب‍ه‌ ارب‍اب‌ .- ت‍ه‍ران‌: سازمان اوقاف و امور خیریه، انتشارات اسوه‏، 1379.
5. ارب‍ع‍ی‍ن‌ ح‍س‍ی‍ن‍ی‌: پ‍ژوه‍ش‍ی‌ در ب‍ازگ‍ش‍ت‌ اه‍ل‌ ب‍ی‍ت‌ ع‍ل‍ی‍ه‍م‌ال‍س‍لام‌ از ش‍ام‌ ب‍ه‌ ک‍رب‍لا/ م‍ح‍م‍دام‍ی‍ن‌ پ‍ورام‍ی‍ن‍ی‌؛ ب‍ا م‍ق‍دم‍ه‌ م‍ع‍رف‍ت‌.- ق‍م‌: ح‍س‍ی‍ن‌(ع‌)، 1382.
6. اربعین در فرهنگ شیعه/ تالیف سید محمدمحسن حسینی‌طهرانی.- تهران: مکتب وحی، ‏1395.
7. اربعین و چهل درس از کاروان آزادی ‌آفرین کربلا/ مرتضی مهدوی‌یگانه.- تهران: جمهوری‏، 1387.
8. از ع‍اش‍ورا ت‍ا ارب‍ع‍ی‍ن‌/ تالیف حشمت‌الله قنبری ‌همدانی .- تهران: سازمان تبلیغات اسلامی، شرکت چاپ و نشر بین‌الملل‏، 1394.
9. با زائران اربعین حسینی/‏ سیدجواد محمودی.- تهران: گلستان کوثر، ‏1394.
10. پیاده آمده‌ام/ عکس سیداحسان باقری، علی حیاتی؛ گردآوری و بازنویسی متن محمد کرم‌زاده، سیداحسان باقری.- تهران: شرکت انتشارات سوره مهر‏، 1393.

موضوعات: سيره معصومين  لینک ثابت
[سه شنبه 1396-08-16] [ 10:37:00 ق.ظ ]




آتا اورک لر دایاغی ❤پدر تکیه گاه دلها
آتا قهرمانلار سایاغی❤ پدر مثل یک قهرمان

آتا اومود چیراغی ❤پدر چلچراغ امید
آتا چیچک بداغی❤ پدر گلشنی پر گل

آتا سئوگی بولاغی❤ پدر چشمه جوشان عشق
آتالار گونو موبارک❤ روز پدر مبارک
پدر
اینجا_دارالإرشاد_است

موضوعات: پدر ومادر،برکت زندگی  لینک ثابت
[دوشنبه 1396-08-15] [ 01:43:00 ب.ظ ]




امروز شور و شوقی ویژه بر فضای مدرسه مون حاکمه. دختر راهنماییام قیچی و کاغذ کادو بدست دنبال یه گوشه دنج هستن برای کادو کردن هدایایی که برای پدراشون خریدن…
منم یه قرعه کشی راه انداختمو از میان شانزده نفری که اسم پدرشون علی بود به یکی کادو دادم❤
میرم کلاسا و از کادوهاشون عکس میگیرم میگم کادو میدین ولی یه شرط داره اگه مهربون و خوش اخلاق نباشین قبووول نیست!!!!
روز_پدر
اینجا_دارالإرشاد_است
خانه_تکانی_فرهنگی

موضوعات: پدر ومادر،برکت زندگی  لینک ثابت
 [ 01:43:00 ب.ظ ]




این روزها مراقب برخی از بچه ها باشیم!
آهسته زمزمه کنیم نام #پدر را!
آخر برخی از این کودکان، پدر ندارند…

موضوعات: پدر ومادر،برکت زندگی  لینک ثابت
 [ 01:43:00 ب.ظ ]




#پدر
مردی 85 ساله با پسر تحصیل کرده 45 ساله اش روی مبل خانه خود نشسته بودند ناگهان کلاغی کنار پنجره‌شان نشست. پدر از فرزندش پرسید: این چیه؟ پسر پاسخ داد: کلاغ.
پس از چند دقیقه دوباره پرسید این چیه؟ پسر گفت : بابا من که همین الان بهتون گفتم: کلاغه.
بعد از مدت کوتاهی پیر مرد برای سومین بار پرسید: این چیه؟ عصبانیت در پسرش موج میزد و با همان حالت گفت: کلاغه کلاغ!….

پدر به اتاقش رفت و با دفتر خاطراتی قدیمی برگشت. صفحه ای را باز کرد و به
پسرش گفت که آن را بخواند.
در آن صفحه این طور نوشته شده بود:
امروز پسر کوچکم 3 سال دارد. و روی مبل نشسته است هنگامی که کلاغی روی پنجره نشست پسرم 23 بار نامش را از من پرسید و من 23 بار به او گفتم که نامش کلاغ است.
هر بار او را عاشقانه بغل می‌کردم و به او جواب می‌دادم و به هیچ وجه عصبانی نمی‌شدم و در عوض علاقه بیشتری نسبت به او پیدا می‌کردم

موضوعات: پدر ومادر،برکت زندگی  لینک ثابت
 [ 01:42:00 ب.ظ ]




?ارزش #پدر بودن (1)
#روز_پدر #میلاد_امیرالمؤمنین(ع)

⭕️علت تسلط یهودی‌ها بر مسیحی‌ها، شکستن حرمت #پدر بین آنان بود

⭕️ راه کاهش #ظلم در #خانواده افزایش حرمت #پدر است

⭕️ آثار تقویت پایگاه #پدر در خانواده و جامعه

goo.gl/H8206n
___________________________
#حجت_الاسلام_پناهیان:

✅ارتقاء سطح آمادگی پذیرش ولایت

?روز میلاد امیرالمومنین را، روز #پدر نامیده‌اند، این کار را، باید به فال نیک گرفت. هر چه پایگاه #پدر در خانواده‌ها و جامعه ما تقویت شود، در واقع پایگاه #ولایت مستحکم خواهد شد. مردم از نظر روانی و ذهنی، آمادگی پذیرش ولایتشان، بالاتر می‌رود.

?#یهودی_های صهیونیزم، وقتی که می‌خواستند مسیحی‌ها را از هم متلاشی کنند، تا بتوانند سرپرستی آن جوامع را به دست بگیرند، یکی از کارهایی که کردند این بود که در جوامع مسیحی حرمت پدر را شکستند، گاهی حرمت پدر را، به عنوان اینکه #شوهر نسبت به این #زن #ظالم است شکستند. گاهی حرمت #پدر را، به این عنوان که مقابل خواسته‌های فرزندان می‌ایستند شکستند.

✅کاهش ظلم در خانواده

?هر چه حرمت #پدر در جامعه و خانواده‌های ما افزایش پیدا کند، برآیند کلی آن این خواهد بود که #ظلم در #خانواده‌ها کمتر خواهد شد. برعکس آنچه که بعضی از حقوق‌دانان فکر می‌کنند، که هر چه بیشتر، دست و بال #مردها بسته شود، کمتر #ظلم می‌کنند، تجربه غرب نشان داده که در غرب، زن، مظلوم‌تر از شرق و در کشورهای اسلامی است، خودشان هم اذعان می‌کنند.

?هر چه #مرد_سالاری، به معنای منطقی و معقول کلمه، جا بیفتد طبیعتاً برکاتی خواهد داشت. پدری که حرمت داشته باشد، اتفاقاً احساس مسئولیت بیشتری پیدا می‌کند که مبادا ظلم بکند. اگر به یک مرد شریفی بگویند: «آقا تو #پدر هستی» کلی خودش را جمع می‌کند، و دیگر ظلم نخواهد کرد.

#صوت “ارزش پدر بودن”
https://telegram.me/Panahian_mp3/668
http://bayanmanavi.ir/post/73
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
✅ کانال رسمی #استاد_پناهیان

موضوعات: پدر ومادر،برکت زندگی  لینک ثابت
 [ 01:42:00 ب.ظ ]




#داستان_آموزش_احترام_به_والدین

#پدرم می خواست برای #پدربزرگ کفش بخرد.
مادرم اجازه داد که من هم همراه آن ها بروم. من و #پدرم، کفش هایمان را پوشیدیم و جلوی در ایستادیم. اما #پدربزرگ هنوز آماده نبود.

گفتم: « #پدر! بیا برویم بیرون، #پدربزرگ خودش می آید.» #پدرم گفت: «این کار درست نیست. ما صبر می کنیم تا #پدربزرگ هم بیاید.

#پدربزرگ از همه ی ما بزرگ تر هستند. زودتر رفتن ما بی احترامی به اوست.»

#پدرم گفت: «یک روز شخصی به همراه #پدرش به دیدن امام رفته بودند. او زودتر از #پدر وارد اتاق شد.

امام از این رفتار او خیلی ناراحت شدند و گفتند: «این آقا #پدر شما هستند، چرا جلوتر از او وارد اتاق شدید؟» آن شخص از کاری که کرده بود خیلی خجالت کشید…»

همین موقع #پدربزرگ گفت: «من آماده ام برویم.» #پدرم در را باز کرد و گفت: «بفرمایید #پدرجان!» #پدربزرگ برای #پدرم دعا کرد و از در بیرون رفت.

بعد #پدرم به من گفت: «برو جانم!» گفتم: «نه! شما #پدر من هستید من جلوتر از شما نمی روم!»

#پدرم مرا بوسید، بغل گرفت و گفت: «و تو عزیز دل من هستی!»

بعد هر دو با هم از در بیرون رفتیم.

موضوعات: پدر ومادر،برکت زندگی  لینک ثابت
 [ 01:41:00 ب.ظ ]




یک روز گرم تابستان ، پسر کوچکی با عجله لباسهایش را در آورد و خنده کنان داخل دریاچه شیرجه رفت.
مادرش از پنجره نگاهش می کرد و از شادی کودکش لذت میبرد. مادر ناگهان تمساحی را دید که به سوی پسرش شنا می کرد.
مادر وحشتزده به سمت دریاچه دوید و با فریادش پسرش را صدا زد . پسرش سرش را برگرداند ولی دیگر دیر شده بود.
تمساح با یک چرخش پاهای کودک را گرفت تا زیر آب بکشد، مادر از راه رسید و از روی اسکله بازوی پسرش را گرفت. تمساح پسر را با قدرت می کشید ولی عشق مادر…
آنقدر زیاد بود که نمی گذاشت پسر در کام تمساح رها شود.کشاورزی که در حال عبور از آن حوالی بود ، صدای فریاد مادر را شنید، به طرف آنها دوید و با چنگک محکم بر سر تمساح زد و او را فراری داد.
پسر را سریع به بیمارستان رساندند. دو ماه گذشت تا پسر بهبودی پیدا کند. پاهایش با آرواره های تمساح سوراخ سوراخ شده بود و روی بازوهایش جای زخم ناخنهای مادرش مانده بود.
خبرنگاری که با کودک مصاحبه می کرد از او خواست تا جای زخمهایش را به او نشان دهد. پسر شلوارش را کنار زد و با ناراحتی زخمها را نشان داد ،سپس با غرور بازوهایش را نشان داد و گفت ،
این زخمها را دوست دارم ، اینها خراشهای عشق مادرم هستند.

موضوعات: پدر ومادر،برکت زندگی  لینک ثابت
 [ 01:40:00 ب.ظ ]




سلامتی همه باباهایی که یه لنگه جوراب هم کارشون رو راه میاندازه
#پدر
#پدرانه
#اینجا_دارالإرشاد_است

موضوعات: پدر ومادر،برکت زندگی  لینک ثابت
 [ 01:39:00 ب.ظ ]




#قدر_پدر
این متن زیبا روحتما بخونید و واسه دوستانتون بفرستید
تو رو خدا قدر"پدرتون” رو بدونید

در 4 سالگی می‌گفتم: پدرم بهترینه.
در 6 سالگی می‌گفتم: پدرم همه را می‌شناسه.
در 10 سالگی می‌گفتم: پدرم عالیه اما کمی بداخلاقه.
در 12 سالگی می‌گفتم: وقتی بچه بودم پدر مهربان تر بود.
در 14 سالگی می‌گفتم: پدر داره نسبت به من کنجکاو میشه.
در 16 سالگی می‌گفتم: پدرم مال عصر و دوره‌ی ما نیست.
در 18 سالگی می‌گفتم: با مرور زمان اخلاق پدرم بدتر میشه.
در 20 سالگی می‌گفتم: سخته پدر را ببخشم، تعجب می‌کنم مادر چطور اونو تحمل میکنه!
در 25 سالگی می‌گفتم: پدر با همه‌ی کارهام مخالفه.
در 30 سالگی می‌گفتم: خیلی سخته با پدر به توافق برسیم، نمی‌دونم وقتی پدر جوان بود پدربزرگ چه از دست او می‌‌کشید.
در 40 سالگی می‌گفتم: پدرم ما رو با ضوابط و قواعد بسیاری تربیت نمود، من هم باید چنین کنم.
در 45 سالگی می‌گفتم: در حیرتم پدر چطور موفق شد ما رو تربیت کنه!
در 50 سالگی می‌گفتم: کنترل فرزندان خیلی دشواره، پدر چقدر برای تربیت ما متحمل سختی شد.
در 55 سالگی می‌گفتم: پدرم خیلی دور اندیش بود، و برای آینده‌ی ما برنامه ریزی می‌کرد، پدری نمونه و مهربان بود.
اما اکنون در سن 60 سالگی میگم: پدرم بهترینه.

در این گردش 56 ساله‌ی عمر به نقطه‌ی آغاز در چهارسالگی بازگشتم: «پدرم بهترینه»

موضوعات: پدر ومادر،برکت زندگی  لینک ثابت
 [ 01:38:00 ب.ظ ]




? دعای مادر ?

? آیت الله میلانی نقل می کنند: روزی جوانی را دیدم که در کمال ادب سمت حرم اباعبدالله آمد و سلام داد و من نیز جواب سلام امام حسین به آن جوان را شنیدم.

? از جوان پرسیدم چه کرده ای که به این مقام رسیدی درحالیکه من پانزده سال است امام جماعت کربلا هستم و جواب سلامم را نمی شنوم؟

? پاسخ داد #پدر و #مادر پیر و از کارافتاده ای داشتم که دیگر توانایی پیاده زیارت آمدن را نداشتند؛ قرار بر این شد هر شب جمعه یکی از والدینم را روی پشتم سوار کنم و به زیارت ببرم.

? یک شب جمعه که بسیار خسته بودم و نوبت پدرم بود، خستگی و گرسنگی و تشنگی ام را به رویشان نیاوردم و پدرم را سوار بر پشتم به زیارت امام حسین علیه السلام آوردم و برگرداندم.

? وقتی خسته به خانه رسیدم دیدم مادرم بسیار گریه می کند؛ پرسیدم مادرم چرا گریه می کنی؟
پاسخ داد پسرم می دانم که امشب نوبت من نبود و تو هم بسیار خسته ای.
اما می ترسم که تا هفته ی بعد زنده نباشم تا به زیارت اباعبدالله بروم. آیا می شود امشب مراهم به زیارت ببری؟

? هرطور بود مادرم رو بر پشتم سوار کردم و به زیارت رفتیم. تمام مدت مادرم گریه می کرد و دعایم می نمود.

✨ وقتی به حرم رسیدیم دعا کرد ان شاء الله هربار به امام حسین علیه السلام سلام بدهی، خود حضرت، سلامت را پاسخ بدهند.✨

? و این شد که من هربار به زیارت اباعبدالله علیه السلام مشرف می شوم و سلام می دهم، از داخل مضجع شریف صدای جواب سلام حضرت را می‌شنوم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله_الحسین

===============
امام رضا علیه السلام فرمود:《بدان که حق مادر،لازم ترین حقوق است و واجب ترین آنها، زیرا او باری برداشته که هیچ کس بر نمیدارد و فرزند خود را حفظ کرد. با گوش و چشم و دیگر اندام ها، در حالیکه شاد و خوش رو بود به این کار، فرزند را حمل کرد با همه دشواری هایی که هیچ کس بر آن تاب و شکیبایی ندارد. راضی شد که خود گرسنه بماند، اما او سیر شود خود تشنه بماند و او سیراب شود خود در آفتاب بماند و او را سایه دهد. پس باید شکر از او و نیکویی او به این اندازه باشد، و هر چند طاقت ادای کمترین حق او را ندارید، مگر به یاری خداوند.》

موضوعات: پدر ومادر،برکت زندگی  لینک ثابت
 [ 01:37:00 ب.ظ ]




برای همه مجردای رواق دعا کنیم نوروز 97 یه #عیدی ویژه از #پدر حاج آقاشون دریافت کنند? با یک زندگی آرام و خدایی…
#عیدانه
#سبک_زندگی_اسلامی
#سبک_زندگی
#اینجا_دارالإرشاد_است

موضوعات: پدر ومادر،برکت زندگی  لینک ثابت
 [ 01:37:00 ب.ظ ]
 
   
 
مداحی های محرم