زمهرير
 
 


Random photo
فقط کافیست بگویند: خدایا شکر

با سلامٍ دوست عزيز از شمامتشكريم كه از اين وبلاگ ديدن مي كنيد ، نظرات يامطالب ارزشمندتان را براي ما بفرستيد وباپيشنهادات خود مارا ياري كنيد. من سرباز جنگ سايبري هستم . باتشكر


جستجو


آخرین نظرات
  • سیدمحمد در کارگران حضرت فاطمه‌ی زهرا
  • خانعلی زاده در کثرت جمعیت در صحیفه سجادیه:
  • کبری نظرزاده در ▪️متن سخنرانی دختر شهید سلیمانی
  • لبیک یا مهدی  در استحمام جانباز قطع نخاعی به وسیله حاج قاسم
  • سربازی از تبار سادات  در از نشانه های آخر الزمان


پربازدید


موضوعات




ج

زیبا سازی وبلاگ




le



ab
 



آب و باد وخاک سرگردان ماست

این ماجرای واقعی در مورد شخصی به نام نظرعلی طالقانی است که در زمان ناصرالدین شاه، دانش اموزی در مدرسه ی مروی تهران بود و بسیار آدم فقیر و تنگدستی بود. یک روز نظرعلی به ذهنش می رسد که برای خدا نامه ای بنویسد. این نامه هم اکنون در موزه ی گلستان تهران تحت عنوان “نامه ای به خدا” نگهداری می شود. مضمون این نامه :
✨✨✨✨✨
بسم الله الرحمن الرحیم
خدمت جناب خدا !
سلام علیکم،
اینجانب بنده ی شما هستم. از آنجا که شما در قرآن فرموده اید:
“و ما من دابه فی الارض الا علی الله رزقها”
«هیچ موجود زنده ای نیست الا اینکه روزی او بر عهده ی من است.»
من هم جنبنده ای هستم از جنبندگان شما روی زمین! در جای دیگر از قرآن فرموده اید:
“ان الله لا یخلف المیعاد”
مسلما خدا خلف وعده نمیکند.
بنابراین اینجانب به چیزهای زیر نیاز دارم:
1-همسری زیبا و متدین
2-خانه ای وسیع
3-یک خادم
4-یک کالسکه و سورچی
5 -یک باغ
6-مقداری پول برای تجارت
7-لطفا بعد از هماهنگی به من اطلاع دهید.
مدرسه مروی-حجره ی شماره ی 16- نظرعلی طالقانی
✨✨✨✨✨
نظرعلی بعد از نوشتن نامه با خودش فکر کرد که نامه را کجا بگذارم؟ بعد با خودش میگوید، مسجد خانه ی خداست. پس بهتره بگذارمش توی مسجد. به مسجد بازار تهران(مسجد شاه آن زمان) میرود و نامه را در پشت بام مسجد در جایی پنهان میکند و با خودش میگوید: حتما خدا پیداش میکند! او نامه را پنجشنبه در پشت بام مسجد میگذارد. صبح جمعه ناصرالدین شاه با درباری ها عزم شکار میکند! کاروان او ازجلوی مسجد می گذشته و از آنجا که(به قول پروین اعتصامی) “نقش هستی نقشی از ایوان ماست آب و باد وخاک سرگردان ماست” ناگهان به اذن خدا یک بادتندی شروع به وزیدن می کند و نامه ی نظرعلی را از پشت بام روی پای ناصرالدین شاه می اندازد. ناصرالدین شاه نامه را می خواند و دستور میدهد که کاروان به کاخ برگردد. سپس یک پیک به مدرسه ی مروی می فرستد و نظرعلی را به کاخ فرا میخواند. وقتی نظرعلی را به کاخ آوردند دستور میدهد همه وزرایش جمع شوند و میگوید:
نامه ای که برای خدا نوشته بودید، ایشان به ما حواله فرمودند پس ما باید انجامش دهیم و دستور میدهد همه ی خواسته های نظرعلی توسط وزرا یک به یک اجراء شود.
♻ این نامه هم اکنون در موزه گلستان موجود است و نگهداری میشود.
? این مطلب را میتوان درس واقعی #توکل نامید. یادمان باشد وقتی میخواهیم پیش خدا برویم فقط باید صفای دل داشته باشیم…همین و بس

ادامه »

موضوعات: معرفی نرم افزار, مصاحبه, سبک زندگی اسلامی, معرفی شخصیت ها, در چشمه سار ولایت, بصیرت در جنگ نرم, حجاب یا تبرج, سیره شهدا, مدافعان حرم, کتابسرا, دركوچه باغ شعر, دلنوشته, مناجات نامه, دفاع مقدس, خلاقیت وکارآفرینی, نمازاول وقت, قرآن و محجوریت, روایت وداستان, پزشکی وبهداشتی, اقتصاد مقاومتی, سلام آقا, کلام گهر بار, امر به معروف ونهی از منکر, دنيا ي کودکان, دفاع سايبري, مسابقات و نظر سنجی, احکام تصویری, تاریخ، آیینه عبرت, خنده حلال, پدر ومادر،برکت زندگی, دانستنيهاي علمي, مناسبت ها, تصاوير تاثيرگذار, راز موفقيت  لینک ثابت
[دوشنبه 1397-08-14] [ 05:45:00 ب.ظ ]




مجلس جشن عقد دختر صاحب خانه است.

✍ به گزارش «شیعه نیوز»، فاضل بزرگوار سید جعفر مزارعى روایت کرده:

یکى از طلبه هاى حوزه با عظمت نجف از نظر معیشت در تنگنا و دشوارى غیر قابل تحملّى بود.

روزى از روى شکایت و فشار روحى کنار ضریح مطهّر حضرت امیرالمومنین (علیه السلام) عرضه مى دارد:

شما این لوسترهاى قیمتى و قندیل هاى بى بدیل را به چه سبب در حرم خود گذارده اید، در حالى که من براى اداره امور معیشتم در تنگناى شدیدى هستم؟!

شب امیرالمومنین (علیه السلام) را در خواب مى بیند که آن حضرت به او مى فرماید:

اگر مى خواهى در نجف مجاور من باشى اینجا همین نان و ماست و فیجیل و فرش طلبگى است و اگر زندگى مادّى قابل توجّهى مى خواهى باید به هندوستان در شهر حیدرآباد دکن به خانه فلان شخص مراجعه کنى، چون حلقه به در زدى و صاحب خانه در را باز کرد به او بگو: به آسمان رود و کار آفتاب کند .!

پس از این خواب، دوباره به حرم مطهّر مشرف مى شود و عرضه مى دارد:

زندگى من اینجا پریشان و نابسامان است شما مرا به هندوستان حواله مى دهید!!

بار دیگر حضرت را خواب مى بیند که مى فرماید:

سخن همان است که گفتم؛ اگر در جوار ما با این اوضاع مى توانى استقامت ورزى اقامت کن، اگر نمى توانى باید به هندوستان به همان شهر بروى و خانه فلان راجه را سراغ بگیرى و به او بگویى:

به آسمان رود و کار آفتاب کند.!

پس از بیدار شدن و شب را به صبح رساندن ، کتاب ها و لوازم مختصرى که داشته به فروش مى رساند و اهل خیر هم با او مساعدت مى کنند تا خود را به هندوستان مى رساند و در شهر حیدرآباد سراغ خانه آن راجه را مى گیرد، مردم از این که طلبه اى فقیر با چنان مردى ثروتمند و متمکن قصد ملاقات دارد ، تعجب مى کنند .!

وقتى به در خانه آن راجه مى رسد در مى زند، چون در را باز مى کنند مى‌بیند شخصى از پله هاى عمارت به زیر آمد ، طلبه وقتى با او روبرو مى شود مى گوید:

«به آسمان رود و کار آفتاب کند»؛

فوراً راجه پیش خدمت هایش را صدا مى زند و مى گوید:

این طلبه را به داخل عمارت راهنمایى کنید و پس از پذیرایى از او تا رفع خستگى اش وى را به حمام ببرید و او را با لباس هاى فاخر و گران قیمت بپوشانید.

مراسم به صورتى نیکو انجام مى گیرد و طلبه در آن عمارت عالى تا فردا عصر پذیرایى مى شود .

فردا دید محترمین شهر از طبقات مختلف چون اعیان و تجار و علما وارد شدند و هر کدام در آن سالن پرزینت در جاى مخصوص به خود قرار گرفتند، از شخصى که کنار دستش بود، پرسید: چه خبر است؟

گفت: مجلس جشن عقد دختر صاحب خانه است.

پیش خود گفت: وقتى به این خانواده وارد شدم که وسایل عیش براى آنان آماده است، هنگامى که مجلس آراسته شد، راجه به سالن درآمد، همه به احترامش از جاى برخاستند و او نیز پس از احترام به مهمانان در جاى ویژه خود نشست. نگاه رو به اهل مجلس کرد و گفت:

آقایان من نصف ثروت خود را که بالغ بر فلان مبلغ مى شود از نقد و مِلک و منزل و باغات و اغنام و اثاثیه به این طلبه که تازه از نجف اشرف بر من وارد شده مصالحه کردم ، و همه مى دانید که اولاد من منحصر به دو دختر است، یکى از آنها را هم که از دیگرى زیباتر است براى او عقد مى بندم و شما اى عالمان دین، هم اکنون صیغه عقد را جارى کنید .

چون صیغه جارى شد طلبه که در دریایى از شگفتى و حیرت فرو رفته بود، پرسید: شرح این داستان چیست؟

راجه گفت: من چند سال قبل قصد کردم در مدح امیرالمومنین (علیه السلام) شعرى بگویم، یک مصراع گفتم و نتوانستم مصراع دیگر را بگویم، به شعراى فارسى زبان هندوستان مراجعه کردم، مصراع گفته شده آنها هم چندان مطلوب نبود، به شعراى ایران مراجعه کردم، مصراع آنان هم چندان چنگى به دل نمى زد، پیش خود گفتم حتماً شعر من منظور نظر کیمیا اثر امیرالمومنین (علیه السلام) قرار نگرفته است، لذا با خود نذر کردم اگر کسى پیدا شود و مصراع دوم این شعر را به صورتى مطلوب بگوید ، نصف دارایى ام را به او ببخشم و دختر زیباتر خود را به عقد او در آورم؛ شما آمدید و مصراع دوم را گفتید، دیدم از هر جهت این مصراع شما درست و کامل و تمام و با مصراع من هماهنگ است…

طلبه گفت : مصراع اول چه بود ؟

راجه گفت: من گفته بودم: «به ذرّه گر نظر لطف بوتراب کند»

طلبه گفت: مصراع دوم از من نیست؛ بلکه لطف خود امیرالمومنین (علیه السلام) است.

راجه سجده شکر کرد و خواند:

«به ذرّه گر نظر لطف بوتراب کند
به آسمان رود و کار آفتاب کند»؛

وقتى نظر کیمیا اثر حضرت مولا ، فقیر نیازمندى را اینگونه به ثروت و جاه و جلال برساند ، نتیجه نظر حق در حقّ عبد چه خواهد کرد ؟

موضوعات: راز موفقيت  لینک ثابت
 [ 05:43:00 ب.ظ ]




زندگی من سراسر خاطرات تلخ و شیرین

یک قصّه عبرت آموز

? من دختری 22 ساله‌ام و اکنون 2 سال است در اصفهان ساکن هستم، زندگی من سراسر خاطرات تلخ و شیرین است که یکی از آنها واقعاً برایم ماندنی است. من فکر می‌کنم اگر هر کاری از روی عقل و منطق و با تکیه بر قدرت خداوند انجام شود، درست از آب در خواهد آمد.

? دختران و پسرانی که از طریق دوستی‌های دروغین خیابانی برای خود سرگرمی درست می‌کنند، همیشه به بن بست می‌رسند.
?
من برادری داشتم که هشت سال از من بزرگ تر است و او دوستانی داشت که به خانه ما رفت و آمد می‌کردند؛ یکی از آنها فرزاد نام داشت که دانشجو بود و دارای رفتاری متین و موقّر.
مدتی بود که متوجه شدم حالتش عوض شده و خیلی بیشتر محبت می‌کند.

? یک روز که از کلاس زبان می‌آمدم، دیدم جلوی راهم سبز شد و گفت: شقایق سوار شو تا تو را برسانم، و با هم درباره موضوع مهمی صحبت کنیم.
? من جواب دادم: اگر کاری داری مثل همیشه به منزل ما بیا و با پدر و مادر و برادرم صحبت کن.
خیلی فکر کردم، با خودم گفتم آیا او هم مثل
بعضی پسران دیگر اخلاق هوس بازی داشت؟
به هر حال او رفت.
بعد از آن خودم را از او پنهان می‌کردم، چند ماه بعد در دانشگاه قبول شدم و او دوباره جلوی مرا گرفت و گفت: می‌خواهم شما را تا فرودگاه بدرقه کنم، با تندی گفتم لازم نیست.

? او در فرصتی که کسی متوجه نبود، نامه ای به من داد و من نامه را جلوی چشمش پاره کردم و از او خداحافظی هم نکردم.
پنج ماه گذشت.
روزی مادرم به دانشگاه تلفن زد و گفت: باید به تهران بیایی.
من گیج شده بودم، پرسیدم: برای چی؟!
مادرم گفت: فرزاد با خانواده اش پنج شنبه هفته آینده برای خواستگاری تو می‌آیند.
با مادرم خداحافظی کردم، اما از این ازدواج خوشحال نبودم، چون قضاوت سابق را نسبت به فرزاد داشتم، در واقع او را یک پسر هرزه فرض می‌کردم.

? اما ناگهان روزی نامه ای از فرزاد برایم رسید.
در آن نامه نوشته بود: اگر آن روز دعوتم را برای سوار شدن ماشین قبول می‌کردی، یا نامه ای را که کاغذی سفیدی بیش نبود! همراه می‌بردی
? هرگز تو را به عنوان شریک زندگی انتخاب نمی کردم و در تصمیم خود استوار نمی شدم، حالا هم از تو خواهش می‌کنم خودت را برای آخر هفته برسان.

بالاخره من تهران رفتم و مراسم انجام شد و بعد از سه ماه من و فرزاد ازدواج کردیم.

? الان یک سال و نیم است که از ازدواج ما گذشته و زندگی مان سرشار از عشق و محبت است.

????
به راستی، نجابت و عفت یک دختر و صداقت و راستی یک پسر بزرگ ترین سرمایه زندگی آن هاست، شاید اگر آن روز دعوت فرزاد را برای سوار شدن به ماشین، قبول می‌کردم، نظر او نسبت به من عوض می‌شد و مرا مثل دخترانی که به این دوستی‌ها تن می‌دهند؛ حساب می‌کرد.

[چشم چرانی - دوست دختر و پسر - بررسی - صفحه11]

موضوعات: راز موفقيت  لینک ثابت
 [ 05:38:00 ب.ظ ]




«سفری در پیش دارم!»

?روزی عزرائیل نزد موسی آمد، موسی پرسید: برای زیارتم آمده ای یا برای قبض روحم؟
عزرائیل: برای قبض روحت. موسی: ساعتی به من مهلت بده تا با فرزندانم وداع کنم.
عزرائیل: مهلتی در کار نیست. ‼️موسی (ع) به سجده افتاد و از خدا خواست تا به عزرائیل بفرماید که مهلت دهد تا با فرزندانش وداع کند.

?خداوند به عزرائیل فرمود:
«به موسی (ع) مهلت بده!» عزرائیل مهلت داد.
موسی (ع) نزد مادرش آمد و گفت:
«سفری در پیش دارم!»
مادر گفت: «چه سفری؟»

?موسی (ع) گفت: «سفر آخرت»
مادر گریه کرد. موسی (ع) نزد همسرش آمد، کودکش را در دامن همسرش دید، با همسر وداع کرد، کودک دست به دامن موسی زد و گریه کرد، دل موسی (ع) از گریه کودکش سوخت و گریه کرد خداوند به موسی (ع) وحی کرد:
«ای موسی! دل از آنجا بکن من از آن‌ها نگهداری می‌کنم و آن‌ها را در آغوش محبتم می‌پرورانم»
دل موسی (ع) آرام گرفت.
به عزرائیل گفت: جانم را از کدام عضو می‌گیری؟
عزرائیل: از دهانت
موسی: آیا از دهانی که بی واسطه با خدا سخن گفته است جانم را می‌گیری؟
عزرائیل: از دستت
موسی: آیا از دستی که الواح تورات را گرفته است؟
عزرائیل : از پایت
موسی: آیا از پایی که با آن به کوه طور برای مناجات با خدا رفته‌ام؟
#عزرائیل نارنجی خوشبو به موسی داد، موسی آن را بو کرد و جان سپرد.

?فرشتگان به موسی (ع) گفتند:
«یا أهوَنَ الأنبیاء مَوتاً کیفَ وَجَدتَ المَوتَ؛
ای کسی که در میان پیامبران از همه راحت‌تر مردی، مرگ را چگونه یافتی؟ موسی (ع) گفت: «کَشَاه تُسلَخُ و هِیَ حَیَّه؛
#مرگ را مانند گوسفندی که زنده پوستش را بکنند، یافتم.»

? مناهج الشارعین (علامه میرداماد)، ص 590

ادامه »

موضوعات: مصاحبه, سبک زندگی اسلامی, معرفی شخصیت ها, در چشمه سار ولایت, بصیرت در جنگ نرم, کتابسرا, دركوچه باغ شعر, دلنوشته, مناجات نامه, دفاع مقدس, خلاقیت وکارآفرینی, نمازاول وقت, قرآن و محجوریت, روایت وداستان, راز موفقيت  لینک ثابت
 [ 05:34:00 ب.ظ ]




خواب بین الطلوعین را ترک کن...

‍ ✳️
خواب بین الطلوعین را ترک کن…
یکی از آقایان خواب دیده بود که برآورده شدن حاجتت به دست فلانی است.
به نزد او می رود و می گوید: ابتلا به هم و غم داشتیم، ما را نزد شما فرستادند.
او با خونسردی جواب می دهد: به ما هم گفتند، اگر حاجتت را به ما عرضه داشتی بگوییم که، آن “خواب بین الطوعین” را ترک کن، گرفتاری دنیایی تو رفع می شود.
? در محضر آیت الله بهجت،ج2 ص356

موضوعات: معرفی نرم افزار, مصاحبه, سبک زندگی اسلامی, معرفی شخصیت ها, در چشمه سار ولایت, بصیرت در جنگ نرم, راز موفقيت  لینک ثابت
 [ 05:33:00 ب.ظ ]




نماز_درمانی

? احکام زیر بر اساس رساله ی مراجع معظم تقلید است، هر چند نماز فقط قربت الی الله انجام می شود ولی انجام صحیح و کامل آن آثار طبی و حفظ الصحه ای فراوانی دارد.

? مستحب است حفظ نیت، توجه، خضوع و خشوع در سراسر نماز (تقویت اراده، عقل و حافظه)

? مستحب است نظر کردن به محل سجده در حال ایستادن .(پیشگیری و درمان آرتروز گردن و آستیگمات چشم)

? مستحب است در حال رکوع نگاهش، بر زمین بین دو پای خود باشد.(پیشگیری و درمان آستیگمات چشم)

? مستحب است در حال رکوع زانوها را به عقب برده و جلو نیاورد.(پیشگیری و درمان فتق دیسک و درد سیاتیک)

? مستحب است در حال رکوع پشت خود را راست نگه دارد، به‌ نوعى که اگر قطره آبى ‌بر آن ریخته شود به‌جاى خود بایستد.(پیشگیری و درمان فتق دیسک)

? مستحب است در حال رکوع گردن را موازى پشت بکشد.(پیشگیری و درمان آرتروز گردن)

? مکروه است در حال رکوع به زیر افکندن سر، طوری‌که سر و گردن موازى پشت نباشد(پیشگیری و درمان آرتروز گردن)

? مستحب است در حال رکوع کف دستها را بر دو زانو بگذارد.(پیشگیری و درمان فتق دیسک)

? مستحب است در حال سجده نظر کردن به نوک بینی(پیشگیری و درمان آستیگمات)

? مستحب است به حال تورّک نشستن؛ یعنی نمازگزار، بر ران چپ بنشیند و روى پاى راست را بر کف پاى چپ بگذارد.(پیشگیری و درمان فتق دیسک)

موضوعات: راز موفقيت  لینک ثابت
 [ 05:03:00 ب.ظ ]




هفت چیز پس از مرگ

آیتــ الله مجتهدی تهرانی (ره):آثار ماتاخر
? ‍ هفت چیز پس از مرگ برای انسان جاری است( برای نوشتن ثواب، نامه عملش باز مےماند ) ? ‍
پیامبر اکرم صلی الله علیه واله فرمود: هفت چیز برای بنده بعد از مرگ در جریان است:

✅ ‍❶ دانشی که بیاموزد که دیگران از آن بهره مند شوند؛
✅ ‍❷ رودی به جریان اندازد تا همه مردم به خصوص طبقه کشاورزان و باغداران و دیگر اصناف از آن استفاده نمایند؛
✅ ‍❸ چاهی را حفر کند که دیگران از آن آب بهره برداری کنند؛
✅ ‍❹ درخت خرما ( و سایر درختان ) بنشاند که از میوه ها و سایۀ آن بهره مند گردند؛
✅ ‍❺ مسجدی بنا کند ( که با اقامۀ نماز در آن و رفع مشکلات جامعه و نیز با برگزاری جلسات مذهبی جهت تعالی معارف اسلام از آن به کار گیرند )؛
✅ ‍❻ قرآن ( و متون و کتب دینی دیگری ) را به ارث گذارد؛
✅ ‍❼ فرزندی صالح از او بماند که برای او طلب مغفرت نماید

?‍ نهج الفصاحه، ص 366

موضوعات: معرفی نرم افزار, مصاحبه, سبک زندگی اسلامی, معرفی شخصیت ها, در چشمه سار ولایت, بصیرت در جنگ نرم, حجاب یا تبرج, سیره شهدا, مدافعان حرم, کتابسرا, دركوچه باغ شعر, دلنوشته, راز موفقيت  لینک ثابت
 [ 07:20:00 ق.ظ ]




نفوذ تدریجى و گام به گام

? پیام ها

1 ? - به ایمان خود #مغرور نشویم، توجّه به #هشدارهاى پى در پى لازم است. «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّبِعُوا»

2 ? - شیطان براى #گمراه کردن مؤمنان، #تلاش مى‌کند. «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ»

3 ? - سیاست #شیطان، نفوذ تدریجى و گام به گام است. «خُطُواتِ الشَّیْطانِ» (از همان گام اوّل مواظب باشیم)

موضوعات: راز موفقيت  لینک ثابت
[یکشنبه 1397-08-13] [ 11:04:00 ب.ظ ]




به اندازه کافی وقت ندارید

#راز_موفقیت
نگویید که به اندازه کافی وقت ندارید
شما در طی شبانه روز..
به همان اندازه ای که :
هلن کلر ، لویی پاستور ، میکل آنژ ، مادرترزا و دیگران فرصت داشتند وقت دارید…

?❄?❄?
?ڪانال باشخصیت باشیم?
سروش@bashakhsiat

موضوعات: راز موفقيت  لینک ثابت
 [ 11:03:00 ب.ظ ]




راز_موفقیت...


#راز_موفقیت…

✅ افکار شما حتی اگر به زبان آورده نشوند روی دیگران تاثیر دارند

? لازم نیست برای اینکه به کسی بفهمانید که دوستش دارید خودتان را تکه تکه کنید یا اینکه به کسی بگویید که از او متنفرید.

? اگر می خواهید به کسی ابراز علاقه کنید او را در ذهن خود دوست بدارید و حتی در غیاب او هم برایش احترام قائل شوید.

? مطمئن باشید نیازی نیست به طور خاصی اینها را ابراز کنید. امواج مثبت شما ناخوداگاه به سوی طرف فرستاده میشود هر چه در ذهنتان برای طرف بفرستید همان را دریافت میکند.?

موضوعات: مصاحبه, سبک زندگی اسلامی, معرفی شخصیت ها, در چشمه سار ولایت, بصیرت در جنگ نرم, راز موفقيت  لینک ثابت
 [ 10:57:00 ب.ظ ]




تابلو_موفقیت

7 #تابلو_موفقیت در اتاقتان:

? تابلو سقف:اهداف بلند داشته باش.

? تابلو ساعت:هر دقیقه با ارزش است.

? تابلو آیینه: قبل از هر کاری بازتاب آن را بیندیش.

? تابلو پنجره:به دنیا بنگر.

? تابلو دریچه کولر: خونسرد باش

? تابلو تقویم: به روز باش.

? تابلو در: در راه هدفهایت ، سختیها را هل بده و کنار بزن.

موضوعات: راز موفقيت  لینک ثابت
 [ 10:57:00 ب.ظ ]




پروژه های خلاقانه

? گوگل به کارمندانش اجازه میدهد تا 20 درصد از ساعات کاری خود را به پروژه های شخصیشان اختصاص دهند.
? بیش از 40 درصد از پروژه های خلاقانه گوگل حاصل همین سیاست است
#راز_موفقیت

موضوعات: سبک زندگی اسلامی, معرفی شخصیت ها, در چشمه سار ولایت, بصیرت در جنگ نرم, مناجات نامه, دفاع مقدس, خلاقیت وکارآفرینی, نمازاول وقت, قرآن و محجوریت, راز موفقيت  لینک ثابت
 [ 10:57:00 ب.ظ ]
 
   
 
مداحی های محرم