?روزی متوکل حضرت امام جواد علیه السلام را احضار کرده بود و گویا ایشان سوار قاطر بودند و به دربار متوکل میرفتند. جمعیت در بیرونِ در خیلی زیاد بود و غوغایی بود. وقتی که حضرت از دور پیدا شدند به موجب آن احترام و مهابتی که برای حضرت بود مردم، کوچه دادند و حضرت آمدند و در حال رد شدن از کوچه بودند.
?راوی میگوید: من نگاه کردم دیدم او خیلی با وقار است و همین طور سرش را پایین انداخته و میآید. برای دیگران باید با زور شلاق، راه باز کنند ولی برای او مردم به احترام، راه را باز میکنند. با خودم گفتم که آیا شیعه همین شخص را میگویند امام است و دارای چنین مقاماتی است؟ چه فرق میکند، این هم بشری است مانند ما؛ فرقش با ما چیست؟
?تا این را با خودم گفتم یک وقت امام رویش را به طرف من برگرداند و فرمود: «فَقَالُوا أَبَشَرًا مِّنَّا وَاحِدًا نَّتَّبِعُهُ إِنَّا إِذًا لَّفِی ضَلَالٍ وَ سُعُرٍ؛ و گفتند: آیا تنها بشرى از خودمان را پیروى کنیم؟ در این صورت، ما واقعاً در گمراهى و جنون خواهیم بود»(قمر/24).
?بعد به دنبال آن یک مطلب دیگر در ذهنم پیدا شد. فوراً فرمود: «أَأُلْقِیَ الذِّکْرُ عَلَیْهِ مِن بَیْنِنَا بَلْ هُوَ کَذَّابٌ أَشِرٌ؛ آیا از میان ما وحى بر او القا شده است؟ نه، بلکه او دروغگویى گستاخ است»(قمر/25). فهمیدم نه، امام یعنی همین.
? استاد مطهری، آشنایی با قرآن، ج5، ص252(با تلخیص)
موضوعات: حكمت مطهر
لینک ثابت