زمهرير
 
 


Random photo
دوران غیبت در کلام امام حسن عسکری علیه‌السلام

با سلامٍ دوست عزيز از شمامتشكريم كه از اين وبلاگ ديدن مي كنيد ، نظرات يامطالب ارزشمندتان را براي ما بفرستيد وباپيشنهادات خود مارا ياري كنيد. من سرباز جنگ سايبري هستم . باتشكر


جستجو


آخرین نظرات
  • سیدمحمد در کارگران حضرت فاطمه‌ی زهرا
  • خانعلی زاده در کثرت جمعیت در صحیفه سجادیه:
  • کبری نظرزاده در ▪️متن سخنرانی دختر شهید سلیمانی
  • لبیک یا مهدی  در استحمام جانباز قطع نخاعی به وسیله حاج قاسم
  • سربازی از تبار سادات  در از نشانه های آخر الزمان


پربازدید


موضوعات




ج

زیبا سازی وبلاگ




le



ab
 



شیر مادر خوردن و غصه‌دادن به والدین

✨﷽✨

? داستــان کوتاه

✍ ?.روزی دو نـــــفـر ســـر یڪ شتــــری دعــوا ڪردند و هر یڪ ادعا ڪردند از بیابان به اشتباه وارد ، گله دیگری شده است. هر دو نزد نبی مڪرم اسلام ص برای قضاوت رسیدند. حضرت از آنها طلب سند و شهود برای مالڪیت نمودند.

✍ ?یڪی از آن دو گفــــت: من شهـــــادت می دهم ،شتر من در ڪبدش ( جگر) دو زخم دارد، شتر را نحر ڪنید اگر نبود، من شتر را به او می بخشم و از حقم می گذرم.

✍ ?حضـــرت، موافقــت فـرمودند و شــتر را ذبح کردند و ناگهان دو زخم در جگر شتر دیدند. حضرت به اعرابی روی ڪرده و سوال ڪردند، تو از ڪجا دانستی این شتر دو زخم در جگرش دارد؟؟!!

✍ ?عــــــرب گفــت: یـــــــاد دارم شمــــــا فرمودید: اولادنا اکبادنا ( فرزندان ما جگر های ما هستند) من دو بچه شتر این ناقه ( شتر ماده) را از چشم او دور ڪردم و ذبح نمودم.

✍ ? این شتـــر ماههـا در بــــیابان اشــڪ ریخـــت و ناله ڪرد در حالی ڪه من نمی دانستم این قدر بچه هایش را دوست دارد، از این جهت، مطمین شدم دو زخم در جگرش دارد. مثـــلی زیبــــــای آذری می گویــــد: اولاد وقتی در شڪم توست خون تو را می خورد، وقتی بیرون می آید، جان تو را می خورد(با شیر مادر خوردن و غصه‌دادن به والدین)وقتی می میری مال تو را می خورد

? ڪتاب راهنمای سعادت ص 563

موضوعات: داستان طنز  لینک ثابت
[یکشنبه 1397-05-07] [ 07:36:00 ب.ظ ]




? یکی بود یکی نبود.پسر بچه کوچکی بود به نام شجاع ? که با مامانش? به رستوران رفته بود.روز خوبی بود و آنها با خوشحالی غذای خوشمزه ای سفارش دادند و منتظر آماده شدن غذایشان شدند. ??? ??مامان به دستشویی رفت و شجاع مشغول بازی با ماشین کوچولوی اسباب بازی ای شد که همیشه همراهش بود?.یکدفعه صدایی گفت:"سلام.دلت میخواد یکی از این پاندا کوچولوها مال تو باشه ؟ ? من اون بیرون توی ماشینم چند تایی دارم.میخوای اونها رو ببینی؟ ??? ” و داشت به ویدیوی یک پاندای بامزه در موبایلش اشاره میکرد.شجاع اول به مرد که چهره خندانی داشت?‍♂ و بعد به ویدیو نگاه کرد. پانداها واقعا بامزه بودند و او واقعا دلش میخواست که آنها را از نزدیک ببیند ???

? از کودکتان بخواهید داستان را ادامه داده به پایان برساند.از او بپرسید شجاع باید چه میکرد؟

? اگر کودک شما هم مثل اغلب بچه های معصوم دیگر سعی کرد برای شجاع قصه ، پاندایی دست و پا کند، نگرانی خود را بروز ندهید. خونسرد باشید و کم کم با پرسیدن سوالات ساده او را به پایان دلخواه نزدیک کنید.مثلا بپرسید: شجاع باید با مرد صحبت میکرد؟ مگر او را میشناخت؟ اگر مادرش می آمد و او را پشت میز نمی دید ناراحت نمیشد؟

? به تدریج او را به سمتی سوق دهید که در داستان، شجاع فریاد بزند"نه، من تو را نمیشناسم .برو” یا با قاشق روی میز بکوبد یا لیوان آب را به زمین بیندازد و کاری کند که توجه دیگران جلب شود.به او بگویید هر بچه ای در چنین شرایطی مجاز به این کار هست و این نشانه ی شجاعت اوست.

? قصه ی شجاع را خلاقانه تغییر داده و هر بار با همین مضمون قصه کودکی را در موقعیت های کمی متفاوت برای فرزندتان تعریف کنید.

☘ به امید روزی که جهان جای امن تری برای زیستن باشد و قصه ها جز مفهوم عشق ، امنیت و شادی
نمایش کمتر

موضوعات: تدبر در قرآن  لینک ثابت
[یکشنبه 1397-03-20] [ 10:26:00 ب.ظ ]




«وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَسْأَلُهُ فَیُعْطِینِی

وَ إِنْ کُنْتُ بَخِیلاً حِینَ یَسْتَقْرِضُنِی‏ :

خدایی را حمد می کنم

که هر چه از او خواستم به من می دهد و

اگر خود خدا از من قرض بخواهد بُخل می ورزم!!! »

ادامه »

موضوعات: ادعيه, تدبر در قرآن  لینک ثابت
[شنبه 1397-03-19] [ 07:43:00 ب.ظ ]




نام کتاب:من او

نام کتاب:من او
نویسنده:رضا امیرخانی
دسته:داستانی
تعداد صفحه:600
انتشار افق
داستان درمورد یک خانواده ثروتمند و مذهبی از تهران قدیم هست. حاج فتاح دونوه داره که داستان برمحوریت نوه اش علی می چرخد او عاشق دختر کلفتشان میشود او درپی کشف حجاب آن دختر به فرانسه میره بعد از مدتی دختر هم پیش اون میره و هردو عاشق هم هستند اما….. این کتاب از سوی منتقدین یک اثر رمانتیک حزب اللهی تشبیه شده

موضوعات: کتابسرا, واردات فرهنگي  لینک ثابت
[دوشنبه 1396-09-06] [ 06:04:00 ق.ظ ]




خداوند براى تنگدستان سهمیه اى در مال ثروتمندان قرار داده

ابوبصیر گفت بحضرت صادق علیه السلام عرض کردم که یکى از شیعیان شما که مردى پرهیزکار است بنام عمر پیش عیسى بن اعین آمد و تقاضاى کمک کرد
با اینکه(آن شخص) دست تنگ بود عیسى گفت:
نزد من زکوة هست ولى بتو نمیدهم زیرا دیدم گوشت و خرما خریدى و این مقدار خرج اسرافست.

آنمرد گفت در معامله اى یک درهم بهره من گردید یک سوم آنرا گوشت و قسمت دیگر را خرما و بقیه اش را بمصرف سایر احتیاجات منزل رساندم .

حضرت صادق علیه السلام افسرده شد و مدتى از شنیدن این جریان دست خود را بر پیشانى گذاشت پس از آن فرمود:

خداوند براى تنگدستان سهمیه اى در مال ثروتمندان قرار داده
بمقداریکه بتوانند با آن بخوبى زندگى کنند و اگر آن سهمیه کفایت نمیکرد بیشتر قرار میداد از اینرو باید بآنها بدهند بمقداریکه تاءمین خوراک و پوشاک و ازدواج و تصدق و حج ایشانرا بنماید
و نباید سخت گیرى کنند مخصوصا بمثل عمر که از نیکوکارانست .

شرح من لایحضر کتاب زکوة ، ص 36

موضوعات: گلشن حديث  لینک ثابت
[سه شنبه 1396-04-06] [ 08:15:00 ق.ظ ]