زمهرير
 
 


Random photo
الهم  عجل لوليك الفرج

با سلامٍ دوست عزيز از شمامتشكريم كه از اين وبلاگ ديدن مي كنيد ، نظرات يامطالب ارزشمندتان را براي ما بفرستيد وباپيشنهادات خود مارا ياري كنيد. من سرباز جنگ سايبري هستم . باتشكر


جستجو


آخرین نظرات
  • سیدمحمد در کارگران حضرت فاطمه‌ی زهرا
  • خانعلی زاده در کثرت جمعیت در صحیفه سجادیه:
  • کبری نظرزاده در ▪️متن سخنرانی دختر شهید سلیمانی
  • لبیک یا مهدی  در استحمام جانباز قطع نخاعی به وسیله حاج قاسم
  • سربازی از تبار سادات  در از نشانه های آخر الزمان


پربازدید


موضوعات




ج

زیبا سازی وبلاگ




le



ab
 



?1- ﺳﻪ ﭼﻴﺰ ﺭﺍ خداونددر ﺩﻧﻴﺎ ﺯﻳﺎﺩ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﺩ.
?١ - ﺟﻮﺍﻥ ﺗﻮﺑﻪ ﻛﺎﺭ
?٢- ﭼﺸﻢ ﮔﺮﻳﺎﻥ
?٣- ﻗﻠﺐ ﺧﺎﺷﻊ

?٢ - ﺳﻪ ﭼﻴﺰ ﺭﺍ ﺣﻀﺮﺕ ﻣﺤﻤﺪ《ص》ﺩﺭﺩﻧﻴﺎ ﺯﻳﺎﺩ ﺩﻭﺳﺖ داشت
?١- ﻋﻄﺮ
?٢- ﺯﻥ ﺩﻳﻨﺪﺍﺭ
?٣- ﻧﻤﺎﺯ

?٣ - ﺳﻪ ﭼﻴﺰ ﺭﺍ ﺑﺎﻳﺪ ﻛﻨﺎﺭ ﮔﺬﺍﺷﺖ .
?١- ﭼﺎﭘﻠﻮﺳﻲ
?٢- ﺍﺳﺮﺍﻑ
?٣- ﻏﻤﺎﺯﻱ

?٤ - ﺳﻪ ﭼﻴﺰ ﺭﺍ ﻧﮕﻬﺪﺍﺷﺘﻦ ﻭﺍﺟﺐ ﺍﺳﺖ .
?١- ﺯﺑﺎﻥ
?٢- ﺍﻋﺼﺎﺏ
?٣- ﻧﻔْﺲ

?٥ - ﺳﻪ ﭼﻴﺰ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﺁﺭﺯﻭ ﻧﻤﺎ .
? ١- ﻫﺪﺍﻳﺖ
?٢- ﻓﺮﺯﻧﺪﻧﻴﻜﻮ
?٣- ﺷﻔﺎﺀ

?٦ - ﺳﻪ ﭼﻴﺰ ﻋﻼﻣﺖ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﻲ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ .
?١- ﻋﺸﻖ
?٢-ﺳﻜﻮﻥ
?٣- ﺳﺎﺯﮔﺎﺭﻱ

?٧ - ﺳﻪ ﭼﻴﺰ ﺭﺍ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﺑﻪ ﻳﺎﺩﮔﺎﺭ ﺑﮕﺬﺍﺭ .
?١- ﻋﻠﻢ ﺳﻮﺩﻣﻨﺪ
?٢- ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺻﺎﻟﺢ
?٣- ﺻﺪﻗﻪ ﺟﺎﺭﻱ

?٨ - ﺳﻪ ﭼﻴﺰ ﺭﺍ ﺯﻳﺎﺩ ﻓﻜﺮ ﻛﻦ .
?١- ﺍﺯ ﭼﻪ ﺧﻠﻖ ﺷﺪﻩ ﺍﻱ
?٢- ﺑﺮﺍﻱ ﭼﻪ ﺧﻠﻖ ﺷﺪﻩ ﺍﻱ
?٣ - ﺑﻪ ﻛﺠﺎﻣﻴﺮﻭﻱ

?٩ - ﺳﻪ ﭼﻴﺰ ﺭﺍ ﺣﺘﻤﺎً ﺣﺎﺻﻞ ﻧﻤﺎ .
?١- ﻋﻔﺖ ﻭ ﭘﺎﻛﺪﺍﻣﻨﻲ
?٢- ﻋﺰﺕﻧﻔﺲ
?3- ﺧٌﻠﻖ ﻧﻴﻜﻮ

?١٠- ﺳﻪ ﭼﻴﺰ ﻋاﻘﺒﺖ ﺧﻴﺮ ﻧﺪﺍﺭﺩ .
?١- ﺭﺷﻮه گرفتن
?٢- ﻓﺮﻳﺐ ﺩﺍﺩﻥ ﻣﺮﺩﻡ
?٣- ﺳﻮﺩ هیئت مذهبی
امام حسن مجتبی (ع):
?1- ﺳﻪ ﭼﻴﺰ ﺭﺍ خداونددر ﺩﻧﻴﺎ ﺯﻳﺎﺩ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﺩ.
?١ - ﺟﻮﺍﻥ ﺗﻮﺑﻪ ﻛﺎﺭ
?٢- ﭼﺸﻢ ﮔﺮﻳﺎﻥ
?٣- ﻗﻠﺐ ﺧﺎﺷﻊ

?٢ - ﺳﻪ ﭼﻴﺰ ﺭﺍ ﺣﻀﺮﺕ ﻣﺤﻤﺪ《ص》ﺩﺭﺩﻧﻴﺎ ﺯﻳﺎﺩ ﺩﻭﺳﺖ داشت
?١- ﻋﻄﺮ
?٢- ﺯﻥ ﺩﻳﻨﺪﺍﺭ
?٣- ﻧﻤﺎﺯ

?٣ - ﺳﻪ ﭼﻴﺰ ﺭﺍ ﺑﺎﻳﺪ ﻛﻨﺎﺭ ﮔﺬﺍﺷﺖ .
?١- ﭼﺎﭘﻠﻮﺳﻲ
?٢- ﺍﺳﺮﺍﻑ
?٣- ﻏﻤﺎﺯﻱ

?٤ - ﺳﻪ ﭼﻴﺰ ﺭﺍ ﻧﮕﻬﺪﺍﺷﺘﻦ ﻭﺍﺟﺐ ﺍﺳﺖ .
?١- ﺯﺑﺎﻥ
?٢- ﺍﻋﺼﺎﺏ
?٣- ﻧﻔْﺲ

?٥ - ﺳﻪ ﭼﻴﺰ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﺁﺭﺯﻭ ﻧﻤﺎ .
? ١- ﻫﺪﺍﻳﺖ
?٢- ﻓﺮﺯﻧﺪﻧﻴﻜﻮ
?٣- ﺷﻔﺎﺀ

?٦ - ﺳﻪ ﭼﻴﺰ ﻋﻼﻣﺖ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﻲ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ .
?١- ﻋﺸﻖ
?٢-ﺳﻜﻮﻥ
?٣- ﺳﺎﺯﮔﺎﺭﻱ

?٧ - ﺳﻪ ﭼﻴﺰ ﺭﺍ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﺑﻪ ﻳﺎﺩﮔﺎﺭ ﺑﮕﺬﺍﺭ .
?١- ﻋﻠﻢ ﺳﻮﺩﻣﻨﺪ
?٢- ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺻﺎﻟﺢ
?٣- ﺻﺪﻗﻪ ﺟﺎﺭﻱ

?٨ - ﺳﻪ ﭼﻴﺰ ﺭﺍ ﺯﻳﺎﺩ ﻓﻜﺮ ﻛﻦ .
?١- ﺍﺯ ﭼﻪ ﺧﻠﻖ ﺷﺪﻩ ﺍﻱ
?٢- ﺑﺮﺍﻱ ﭼﻪ ﺧﻠﻖ ﺷﺪﻩ ﺍﻱ
?٣ - ﺑﻪ ﻛﺠﺎﻣﻴﺮﻭﻱ

?٩ - ﺳﻪ ﭼﻴﺰ ﺭﺍ ﺣﺘﻤﺎً ﺣﺎﺻﻞ ﻧﻤﺎ .
?١- ﻋﻔﺖ ﻭ ﭘﺎﻛﺪﺍﻣﻨﻲ
?٢- ﻋﺰﺕﻧﻔﺲ
?3- ﺧٌﻠﻖ ﻧﻴﻜﻮ

?١٠- ﺳﻪ ﭼﻴﺰ ﻋاﻘﺒﺖ ﺧﻴﺮ ﻧﺪﺍﺭﺩ .
?١- ﺭﺷﻮه ﺳﺘﺍﻧﻲ
?٢- ﻓﺮﻳﺐ ﺩﺍﺩﻥ ﻣﺮﺩﻡ
?٣- ﺳﻮﺩ

موضوعات: داستان كوتاه  لینک ثابت
[شنبه 1396-06-11] [ 02:29:00 ب.ظ ]




هر بار که امتحان می گرفت باید
برگهء امتحانی را خودمان تصحیح می کردیم
آن هم در خانه ، دور از چشم همه.
اولین باری که برگهء امتحان خودم را تصحیح کردم پنج غلط داشتم نمی دانم ترس بود یا …
هر چه بود نگذاشت اشتباهاتم را نادیده بگیرم .
به خودم نمرهء 15 دادم
اما فردای آن روز در کلاس
وقتی همهء بچه ها برگه هایشان را تحویل دادند
فهمیدم همه بیست شده اند به جز من .
به جز من که از خودم غلط گرفته بودم.
من نمی خواستم اشتباهاتم را نادیده بگیرم و خودم را فریب بدهم .
بعد از هر امتحان آنقدر تمرین می کردم تا
در امتحان بعدی نمرهء بهتری بگیرم .
مدت ها گذشت تا اینکه یک روز
امتحان که تمام شد ، معلم برگه ها را جمع کرد و
برخلاف همیشه در کیفش گذاشت و
برای تصحیح ، با خود بُرد…
چهرهء هم کلاسی هایم دیدنی بود…
آنها فکر می کردند این امتحان را هم مثل همهء امتحانات دیگر خودشان تصحیح می کنند اما
این بار فرق داشت
این بار قرار بود حقیقت مشخص شود…
فردای آن روز وقتی معلم نمره ها را خواند
فقط من بیست شدم…
چون بر خلاف دیگران از خودم غلط می گرفتم ؛
از اشتباهاتم چشم پوشی نمی کردم و
خودم را فریب نمی دادم…

عزیزان من
زندگی پر از امتحان است…
خیلی از ماها اشتباهاتمان را نادیده می گیریم
تا خودمان را فریب بدهیم …
تا خودمان را بالاتر از چیزی که هستیم نشان دهیم
اما یک روز برگهء امتحانمان دست معلم می افتد..
آن روز است که چهره ها دیدنی ست…
آن روز حقیقت مشخص می شود و
نمره واقعی را می گیریم…

موضوعات: داستان كوتاه  لینک ثابت
 [ 02:22:00 ب.ظ ]




حضرت موسی به عروسی دوجوان مومن و نیک سرشت قومش دعوت شده بود، آخر شب در هنگام خداحافظی عزرائیل را بر بالای خانه بخت وحجله عروس و داماد دید!!!
از او پرسید تو اینجا چه میکنی؟
عزراییل گفت امشب آخرین شب زندگی این عروس داماد است ماری سمی درمیان بستر این دوجوان خوابیده ومن باید در زمان ورود وهمبستر شدن آنها دراین حجله جان هر دو را به امر پروردگار دراثرنیش مار بگیرم . موسی با اندوه از ناکامی و مرگ این دوجوان نیکوکار و مومن قومش رفته وصبحگاهان برای برگذاری مراسم دعا و دفن آن دو بازگشت امادر کمال تعجب و خوشحالی عروس و داماد زنده و خندان از دیدن پیامبر خدا درحال بیرون انداختن جسد ماری سیاه دید!!! از خدا دلیل دادن این وقت وعمر اضافه به ایشان را پرسید؟ جبرییل نازل شدو گفت دلیل را خود با سوال از اعمال شب قبل ایشان خواهی یافت.
موسی از داماد سوال کرد دیشب قبل ورود بحجله چه کردند؟ جوان گفت وقتی همه رفتند گدایی=(سائلی) در زد و گفت من خبر عروسی شمارا در روستای مجاور دیر شنیدم و تمام بعدازظهر و شب را برای خوردن و بردن یک شکم سیر از غذای شما برای خود وهمسر بیمارم در راه بودم لطفا بمن هم از طعام جشنتان بدهید.
بداخل آمدم و جز غذای خودم و همسرم نیافتم غذای خودرا به آن مرد گرسنه دادم خورد برایم دعای طول عمر کردو گفت برای همسرم هم غذابدهید اونیز چون من سه روز است غذای مناسبی نخورده است. باخجالت قصد ورود و بستن در را داشتم که همسرم با رویی خندان غذای خودش را بمرد داد و اودرهنگام رفتن برای هردوی ما دعای طول عمر ،رفع بلا و شگون مصاحبت باپیامبر خدا دراولین روز زندگی مشترکمان را کردو رفت.
وقتی قصد ورود بحجله را داشتیم مجمعه (سینی بزرگ و سنگین غذا از جنس مس ) از دست همسرم برروی رختخواب افتاد و باعث مرگ این مار سمی که در رختخواب مابود گشت، پس ماهردو دیشب را تااکنون بعبادت گذارندیم و العجب شادی ما از اینست که دعای آنمرد بر شگون مصاحبت با شما نیز به اجابت رسید.
جبرییل ع فرمود ای موسی بدان صدقه و انفاق باعث رفع بلا و طول عمر شده این بر ایشان بیاموز و داستانشان برهمگان باز گو باشد که چراغی گردد بر خلق ما برای نیکی به دیگران و مصاحبت پیامبرانی چون تو در جنت.

موضوعات: داستان كوتاه  لینک ثابت
 [ 02:21:00 ب.ظ ]




گزینه های سخت

در هنگام جنگ جهانی دوم بعد از چند هفته بالاخره یک سرباز موفق میشود چند روز مرخصی بگیرد.
وقتی به محل سکونت خود میرسد متوجه یک کامیون حامل تعدادی جنازه میشود که بسمت قبرستان میرفت وخبر دار میشود که دشمن آن منطقه را بمباران کرده است لذا برای آخرین بار قصد داشت به جنازه همشهریهایش نگاهی بیندازد که متوجه میشود کفشی در میان اجساد وجود دارد که شباهت به کفش همسرش دارد وبسرعت بسمت خانه میدود ومتوجه میشود خانه اش ویران شده لذا پس از این شوک بزرگ خود را به کامیون میرساند وآن جنازه را تحویل میگیرد که در قبرستان دسته جمعی دفن نشود وبا مراسم واحترام خاص دفن نماید ولی متوجه میشود جنازه همسرش هنوز نفس میکشد.
لذا او را به بیمارستان میرساند وان زن زنده میماند.
وسالها بعد صاحب فرزندی از آن زن میگردد.
زنی که قرار بود زنده بگور شود.
اسم کودکی که دنیا آمد ولادمیر پوتین .رئیس فعلی روسیه است.
این داستان را هیلاری کلینتون در کتابش بنام گزینه های سخت قید کرده است.

موضوعات: آيا مي دانيد؟, داستان كوتاه  لینک ثابت
[چهارشنبه 1396-06-08] [ 07:06:00 ب.ظ ]




دزدان مطالعه نمی کنند

در کوبا، قفسه هایی برای فروش کتاب بدون فروشنده هست که روش نوشته شده :
“مطالعه کنندگان نمی دزدند و دزدان مطالعه نمی کنند”

کوبا جزو کشورهای با سرانه مطالعه بالاست

موضوعات: داستان كوتاه  لینک ثابت
 [ 07:04:00 ب.ظ ]




چند صد برابر کردن ثواب_نمازها

✅‍ چند عمل ساده برای
چند صد برابر کردن ثواب_نمازها?

1⃣ «اذان و اقامه»
باعث میشود دو صف از فرشتگان، پشت سر مومن نماز بخوانند.
ثواب الاعمال صدوق ص٧٢

2⃣ «رکوع کامل»
باعث نداشتن وحشت قبر میشود.
ثواب الاعمال صدوق ص٧٣

3⃣ «انگشتر عقیق»
دو رکعت نماز با عقیق معادل هزار رکعت بدون آن است.
عدة الداعی ابن فهدحلی ص٢٢٠

4⃣ «مسواک زدن»
دو رکعت نماز با مسواک بهتر از هفتاد رکعت نماز بدون مسواک است.
من لایحضره الفقیه صدوق

5⃣ «خواندن سوره قدر»
خواندن سوره قدر در یکی از نمازها باعث آمرزش گناهان میشود.
ثواب الاعمال ص٢٦٧

6⃣ «استنشاق و مزه مزه در وضو»
باعث آمرزش و غلبه بر شیطان است.
ثواب الاعمال صدوق ص٤٣

7⃣«عطر»
باعث میشود ثواب نماز هفتاد برابر شود.
ثواب الاعمال ص١٢٠

8⃣ «تسبیحات حضرت زهراء (س)»
بهتر از هزار رکعت نماز نزد حضرت صادق (علیه السلام) است.
فلاح السائل ص١٥٥

موضوعات: داستان كوتاه  لینک ثابت
[سه شنبه 1396-06-07] [ 08:49:00 ق.ظ ]




یکی از خالص ترین بود

ایشون یکی از خالص ترین بود
شهید ابراهیم خلیلی جانباز تفحص.جانباز فتنه.فرزندشهید و فعال درهمه عرصه ها باسابقه 6مرحله اعزام.دارای خانواده و فرزند،عاقبت اجر خلوص و تواضعش رو از خانم گرفت.
فردی بااخلاق،مؤدب،متواضع،شجاع،ولایتی،ارزشی،پاکار،
و مسؤل تخریب لشکر27و فاتحین
که صبح روز 96/6/5در حین خنثی سازی تله انفجاری به دوستان و پدر شهیدش پیوست.

موضوعات: داستان كوتاه  لینک ثابت
[یکشنبه 1396-06-05] [ 08:38:00 ق.ظ ]




چکار کردی قلی؟!

چکار کردی قلی؟!

موضوعات: داستان كوتاه  لینک ثابت
 [ 06:07:00 ق.ظ ]




دنیایت را هم تکان می دهد

♨️کسی که گهواره ات را تکان داد؛
میتواند با دعایش
دنیایت را هم تکان بدهد؛
تو برای خوشبختی ات محتاج
دعای خیرمادرت هستی

موضوعات: داستان كوتاه  لینک ثابت
[شنبه 1396-06-04] [ 08:59:00 ق.ظ ]




کسی که یاد ولی خدا بکند، قوی میشود

? کسی که یاد ولی خدا بکند، قوی میشود❗️

?مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود:

مرحوم میرزا جواد آقا ملکی تبریزی مثال خوبی زده است که یک زنی دارای پسری می‌شود و شوهرش مرحوم می‌شود.پیش خودش گفته بود که وسایل نان و آب را شوهرم برایم گذارده است.با این پسر زندگی می‌کنم. وقت پیری هم او بزرگ شده است و عزیز و انیس من است.
بچه شش هفت ساله شده بود.یک روز این زن از خانه رفت بیرون. دید پسرش در میان بچه‌ها از همه ضعیف‌تر است.
بچه‌های کوچک‌تر از او وی را به زمین می‌زنند. این زن خیلی غصه‌دار شد.آمد فکر کرد دید این بچه بابا ندارد. پدر‌ها می‌آیند بچه‌هایشان را می‌برند و این پسر می‌بیند.
فکر کرد که چه کند. یک نقاش آورد و گفت:عکس یک جوان رشید را بکشد و برای او نشان و شمشیری بگذارد.نقاش عکس را کشید. آن را قاب کرد و روی دیوار نصب نمود و پرده‌ای روی آن کشید.فردا که بچه خواست از خانه بیرون رود گفت: می خواهی پدرت را ببینی؟
گفت: بله. پرده را کم کم کنار زد. این بچه چشمش را به عکس دوخت.همان طور که نگاه می کرد دید بازوی بزرگی دارد.
یک تکان به بازوهایش داد. نگاهی به ابرو و صورت پدرش کرد،چهره‌اش باز شد. نگاهی به سینه او کرد و سینه را جلو داد.
مادر گفت:هر وقت کسی با پدرت کشتی می گرفت پدرت پای او را می‌گرفت و به پشت بام می‌انداخت.
بعد از این او قوت و قدرت گرفت.وقتی از خانه بیرون می‌آمد بچه‌ها جرات نمی‌کردند نزدیک او بروند.

❌ کسی که یاد ولی خدا و عزیز خدا می‌کند، قوی می‌شود.
شما هم غصه‌دار نباشید چون صاحب دارید.
خدا و پیامبر(صلی الله علیه و آله) و امام‌ها(علیهم السلام) صاحب شما هستند.در پیشامدها واضطراب‌ها شکست نخورید.صاحب ما همه ما را یاد می‌کند. ما را رها نمی‌کند.❌

انسان که یاد امام زمان(عج الله تعالی فرجه الشریف) کند، این طور می‌شود.

میرزا جواد آقا برای غیبت حضرت حجت(علیه السلام) این مثل را زد که مردم سرشکسته نباشند.

“بدانند صاحبی دارند.”

?کتاب طوبی محبت – ص 108

موضوعات: داستان كوتاه  لینک ثابت
[پنجشنبه 1396-05-19] [ 06:32:00 ق.ظ ]




فرشته ی اول مادرت فرشته ی دوم پدرت

میگویند
فرشته هاهمیشه هستند
و برایت ازخداآرزوهای
زیباتمنامیکننـد
فرشته ی اول مادرت
فرشته ی دوم پدرت
دستهایشان
آنقدرگرم است
قلبهایشان آنقدربزرگ
است که بادعایشان
عاقبتمان بخیرمیشود

موضوعات: داستان كوتاه  لینک ثابت
[چهارشنبه 1396-05-18] [ 10:23:00 ق.ظ ]




گهگاهی عملکرد خود رابسنجیم ...

پسر کوچکی وارد مغازه ای شد، جعبه نوشابه را به سمت تلفن هل داد، بر روی جعبه رفت تا دستش به دکمه های تلفن برسد و شروع کرد به گرفتن شماره …

مغازه دار متوجه پسر بود و به مکالماتش گوش می داد، پسرک پشت تلفن پرسید : « خانم، می توانم خواهش کنم کوتاه کردن چمن های حیاط خانه تان را به من بسپارید …؟ »
زن پاسخ داد: « کسی هست که این کار را برایم انجام می دهد … »

پسرک گفت : « خانم، من این کار را با نصف قیمتی که به او می دهید انجام خواهم داد … »
زن در جوابش گفت که از کار این فرد کاملا راضی است …

پسرک بیشتر اصرار کرد و پیشنهاد داد : « خانم، من پیاده رو و جدول جلوی خانه را هم برایتان جارو می کنم. دراین صورت امروز شما زیباترین چمن را در کل شهر خواهید داشت … »

مجددا زن پاسخش منفی بود …

پسرک درحالی که لبخندی برلب داشت، گوشی را گذاشت … مغازه دار که به صحبت های او گوش داده بود، گفت : « پسر از رفتارت خوشم آمد؛ به خاطر اینکه روحیه خاص و خوبی داری، دوست دارم کاری به تو بدهم … »

پسر جواب داد : « نه ممنون، من فقط داشتم عملکردم را می سنجیدم. من همان کسی هستم که برای این خانم کار می کند … »

” کاش ما هم گهگاهی عملکرد خود رابسنجیم … “

موضوعات: داستان كوتاه, درنگستان, حرف حساب  لینک ثابت
 [ 07:31:00 ق.ظ ]
1 2 4 5