زمهرير
 
 


Random photo
نمازاول وقت

با سلامٍ دوست عزيز از شمامتشكريم كه از اين وبلاگ ديدن مي كنيد ، نظرات يامطالب ارزشمندتان را براي ما بفرستيد وباپيشنهادات خود مارا ياري كنيد. من سرباز جنگ سايبري هستم . باتشكر


جستجو


آخرین نظرات
  • سیدمحمد در کارگران حضرت فاطمه‌ی زهرا
  • خانعلی زاده در کثرت جمعیت در صحیفه سجادیه:
  • کبری نظرزاده در ▪️متن سخنرانی دختر شهید سلیمانی
  • لبیک یا مهدی  در استحمام جانباز قطع نخاعی به وسیله حاج قاسم
  • سربازی از تبار سادات  در از نشانه های آخر الزمان


پربازدید


موضوعات




ج

زیبا سازی وبلاگ




le



ab
 



اینکه ما لباس مشکی میپوشیم درمراسمات عزا ، آیا ریشه مذهبی داره؟اصلا ازکجابه دین اضافه شده که لباس مشکی نماد عزا وماتمه؟؟

پاسخ به سوال:

️اوّلاً؛
سیاهپوشى برای عزا ، سنت منطقى بشر در طول تاریخ بوده و در ایران باستان، یونان و اعراب رواج داشته است.

شواهد تاریخى و ادبى نشان مىدهد رنگ سیاه از دیر باز در میان بسیارى از ملل و اقوام نشان عزا و اندوه بوده است. این امر به ایران یا دوران اسلام اختصاص ندارد و اعراب پیش از اسلام، ایرانیان و یونانیان باستان در عزا جامه سیاه یا کبود مىپوشیدند.(1)

️دوم، سیاهپوشى بر مصائب اهل بیت(علیهم السلام) تداوم سیره انسانى است.

گزارشهاى مستند تاریخى حکایتگر این حقیقت است که پیامبر و ائمه اطهار(علیه السلام) بر این سنت منطقى و رسم طبیعى مُهر تأیید گذاشته، در #عزاى عزیزانشان سیاه پوشیده اند. به روایت ابن ابى الحدید در شرح نهج البلاغه، امام حسن(علیه السلام) در سوگ امیرمؤمنان على(علیه السلام) جامه سیاه پوشید و با همین جامه براى مردم خطبه خواند.(2)

️براساس حدیثى که اکثر محدثان نقل کرده اند، زنان بنى هاشم در سوگ اباعبدالله الحسین(علیه السلام) جامه سیاه پوشیدند(3).
از این حدیث شریف که مورد اعتماد و حجّت بوده و شخصیّت‌هایی از مشاهیر و ثقات اهل بیت آن را روایت نموده اند ـ استفاده میشود:

1ـ پوشیدن لباس سیاه در ماتم و عزا از صدر اسلام مرسوم بوده، بانوان بنی‌هاشم در ماتم حضرت سیّد الشّهدا(علیه السلام) لباس سیاه پوشیدند.

2ـ تشویق و ترغیب امام(علیه السلام) از این عمل، دلیل بر رجحان و مطلوبیت آن است؛ و فهمیده میشود که ادامه آن جهت فراموش نشدن این واقعة بسیار بزرگ تاریخی و بزرگداشت قیام سیّد الشّهدا مستحب است.

مرحوم کلینى نقل میکند که سلیمان بن راشد از پدرش نقل کرد: امام سجاد(علیه السلام) را دیدم که جبّه اى جلو باز و سیاه رنگ و طیلسانى کبود رنگ پوشیده بود.(4)

برخی نوشته اند که دختر “ام سلمه” و زنان انصار در عزای “حمزه” و شهیدان اُحد لباس سیاه پوشیدند و “اسما بنت عمیس” نیز در عزای “جعفر طیار” سیاه پوشید.(5)

منابع:
1- تمدن اسلامى در قرن چهارم هجرى، آداممتز، ترجمه علىرضا ذکاوتى قراگزلو، ج2،ص127؛ سیاهپوشى در سوگ ائمه نور، 53-93.
2- ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج 16، ص 22
3- بحارالانوار، ج 45، ص 188؛ وسائل الشیعه، ج 2، ص 890.

4-وسائل الشیعه، ج 3، ص 361.
5- حسین رجبی، پاسخ به شبهات عزاداری، ص 104.

ادامه »

موضوعات: بازی و سرگرمی  لینک ثابت
[چهارشنبه 1397-07-04] [ 09:38:00 ق.ظ ]




عکس دسته‌جمعی

عکس دسته‌جمعی اعضاء هیئت دولت پس از اجرای دقیق

قانون منع بکارگیری بازنشستگان در کشور

موضوعات: بازی و سرگرمی  لینک ثابت
[یکشنبه 1397-07-01] [ 04:40:00 ب.ظ ]




نان دو آتیشۀ خاش‌خاش

⭕️(*بی خبری از ملت* )

⭕️◾️میگویند روزی امیر کبیر که از حیف و میل شدن سفره‌های دربار به تنگ آمده بود.

به ناصرالدین شاه پیشنهاد کرد که برای یک روز آنچه رعیت میخورند میل کند
شاه پرسید مگر رعیت ما چه میخورند ❓
امیرکبیر گفت: ماست و خیار

ناصرالدین شاه سرآشپز را صدا زد گفت:که برای ناهار فردایمان ماست و خیار درست کنید.
سر آشپز دستور تهیه مواد زیر را به تدارک‌چی برای ماست خیار شاهی داد :

〰 ماست پر چرب اعلا
〰خیار قلمی ورامین
〰گردوی مغز سفید بانه
〰پیاز اعلای همدان
〰ڪشمش بدون ‌هسته
〰نان دو آتیشۀ خاش‌خاش
〰سبزی‌های بهاری اعلا و … .

? ناصرالدین شاه بعد از اینکه یک شکم سیر ماست و خیار خورد…

به امیرکبیر گفت:
رعایای پدرسوخته چه غذاهایی میخورند ما بی‌خبریم.
اگر کسی از این همه نعمت رضایت نداشت فلکش کنید.

ادامه »

موضوعات: بازی و سرگرمی  لینک ثابت
 [ 04:34:00 ب.ظ ]




هوس کردم یه پس گردنی بزنمش.

داستان کوتاه پس گردنی

یکی از اساتید حوزه نقل میکرد میگفت:روزی یکی از شاگرداش بهش زنگ میزنه که فورا استاد واسش یه استخاره بگیره استاد هم استخاره میگیره وبهش میگه:بسیار خوبه معطلش نکن و سریع انجام بده.
چند روز بعد شاگرد اومد پیش استاد وگفت:
میدونید استخاره رو برا چی گرفتم؟
استاد:نه!!!
شاگرد:تو اتوبوس نشسته بودم
دیدم نفر جلوییم، پشت گردنش خیلی صافه وباب زدنه؛
هوس کردم یه پس گردنی بزنمش.
دلم میگفت بزن . عقلم میگفت نزن هیکلش از تو بزرگتره میزنه داغونت میکنه.
خلاصه زنگ زدم واستخاره گرفتم وشما گفتین فورا انجام بده.
منم معطل نکردم وشلپ زدمش.
انتظار داشتم بلند شه دعوا راه بندازه امایه نگاهی به من انداخت وگفت استغفرالله.
تعجب کردم گفتم:ببخشید چرا استغفار؟!؟!؟!
گفت:چند دقیقه پیش از کنار یه امامزاده رد شدیم یه لحظه به ذهنم خطور کرد که این امامزاده ها الکی هستن ودکان باز کردن که پول جمع کنن.
به خدا گفتم:ای خدا،اگه اشتباه میکنم یه پس گردنی بهم بزن.
تااین درخواستو کردم تو از پشت سر محکم به من زدی!!!

موضوعات: بازی و سرگرمی  لینک ثابت
[شنبه 1397-06-31] [ 08:16:00 ب.ظ ]




با مداد يا تبلت ؟

یک دوره ای تو کرج داشتیم درباره ی اثرات فضای مجازی بر سلامت مغز.
یک خانم دکتر پروفسور که 20 سال تو آمریکا تدریس داشت درس میداد.
ایشون فعالیتهای مختلف مغز رو تشریح کرد و بعد فرمود
اینکه خدا فرموده نون و القلمو ما یسطرون برا خاطر این هست که نوشتن با مداد باعث رشد مغز میشه و تایپ کردن مغز رو تنبل میکنه و مغز تحلیل میره.
برا همین تاکید داشتند اصلا موبایل و تبلت دست بچه هاتون ندین که کودن میشن. عوضش مداد بدید رو کاغذ مدام بنویسه و نقاشی کنه
بر همین اساس هر چقدر با مداد بنویسید به پرورش ذهن تون و توان نوشتن کمک میکنید و مغز رها میشه تا بتونه به چیزهای عمیق تر فکر کنه.
اساسا برا همین گفته میشه هنگام ترس و نگرانی و استرس افکار خودتونو بنویسید روی کاغذ.
و تاکید دارم با مداد این کار رو انجام بدید.

اگر مجبورید زیاد در فضای مجازی باشید و با کامپیوتر و موبایل و تبلت زیاد سرو کار دارید حتما نوشتن با مداد رو ترک نکنید. اگرنه به زودی الزايمر سراغ تون میاد

سارا . ب

موضوعات: بازی و سرگرمی, گفته ها ونكته ها, ياد داشت ها  لینک ثابت
 [ 03:24:00 ب.ظ ]




تفكر يا تعبد ؟

✍ از علامہ شیخ انصاری پرسیدند:

چگونہ می شودیک ساعت فکر کردن،برتر از هفتاد سال عبادت باشد؟
فرمودند:فکری مانندفکر جناب حر در روز عاشورا…

موضوعات: بازی و سرگرمی  لینک ثابت
 [ 11:02:00 ق.ظ ]




ما در پر قو بزرگ نشدیم،

ما دهه شصتی ها عادت داریم!

وقتی به دنیا آمدیم، جنگ بود. موشک‌ها همچون شهاب سنگ از روی سر شهرها عبور می‌کردند و ما آنها را با دست نشان می‌دادیم گویی یک بازی کودکانه است.

پدرهایمان به جنگ رفته بودند و مادرها با طعم نگرانی، زندگی را بدون مرد اداره می‌کردند. بسیاری از ما کودکی‌مان را در اتاق بالای خانه پدربزرگ سپری کردیم. در جمع شلوغ خانواده.

اسم بسیاری از ما شبیه هم بود. کلی محمد، کلی علی، کلی حسین و فاطمه، زهرا و زینب در آن سال‌ها به دنیا آمدند.

ما کهنه به پا داشتیم و کمتر شیر خشک می‌خوردیم. ما در پر قو بزرگ نشدیم، شرایط جامعه نمی‌‌گذاشت ما عادی زندگی کنیم و بزرگ شویم.

ما دهه شصتی‌ها عادت کرده‌ایم!

دوران نوجوانی ما هم در مدارس شلوغ و دو شیفته سپری شد. هفته‌ای صبح و هفته‌ای ظهر به مدرسه می‌رفتیم. تمام سرگرمی ما در کوچه‌های تنگ و یک توپ پلاستیکی خلاصه می‌شد. اگر بچه پولداری هم در کوچه‌مان بود و توپ تنیسی هم داشت، هفت سنگ هم بازی می‌کردیم. ما با گاز گرفتن دست برای خود ساعت می‌ساختیم و ذوق می‌کردیم.

بسیاری از ما تجربه نشستن بر نیمکت های سه نفره یا چهار نفره را داریم. نیمکت‌هایی که آنقدر تنگ بود که در زمان امتحان، دانش آموز وسط نیمکت باید به پایین می‌رفت و امتحان می‌داد تا کسی نتواند تقلب کند.

آن روزها شلوار پاره مد نبود. شلوارمان که پاره می‌شد بعد از خوردن کتک، مجبور به پوشیدن شلوار وصله دار می‌شدیم.

ما در نوجوانی در صف نفت بودیم. کپسول‌های گاز را به در کف خیابان می‌غلتاندیم تا به ماشین گازی برسیم.

آن روزها برای ثبت نام در کنکور هم مجبور به ایستادن در صف بودیم. هنوز پاکت قهوه‌ای کنکور جلوی چشم‌هایمان رژه می‌رود.

بعضی از ما به دانشگاه رفتیم و برخی دیگر راهی سربازی شدیم. این یعنی نسل کهنه پوش، کم کم در حال بزرگ شدن بود. همه آن حسین‌ها، فاطمه‌ها، علی‌ها و … بزرگ شده بودند.

کار بود، کار نبود و زندگی برای ما ادامه داشت. بسیاری از ما فکر می‌کردیم دوران سخت کودکی؛ نوجوانی و جوانی حداقل در بزرگ‌سالی به پایان می‌رسد. حداقل فکر می‌کردیم می‌توانیم زندگی خوبی برای بچه‌هایمان بسازیم.

گویی اما داستان ما دهه شصتی‌ها قرار نیست روی خوش به خود ببیند. حالا که بسیاری از ما پدر و مادر شده‌ایم باید صبح را به شب برسانیم تا بتوانیم برای پسرمان و یا دخترمان پوشک بخریم. بسیاری از ما هنوز در استرس خرج ازدواج هستند. در استرس خرج زندگی.

آری، استرس؛
استرس بخشی مهم از زندگی ما دهه شصتی‌هاست. گویی قرار نیست استرس، پای زندگی خود را از زندگی ما بردارد. کودکی، نوجوانی، جوانی، میانسالی با استرس سپری و در حال سپری شدن است. به نظر می‌رسد اگر به پیری رسیدیم هم باید طعم زندگی با استرس را بچشیم. تصور انداختن پا روی پا در دوران بازنشستگی برای ما بیشتر شبیه یک رویاست.

ما دهه شصتی‌ها عادت کرده‌ایم. ما به کهنه پوشیدن، به کتک خوردن، به صف ایستادن، به گرانی، به بیکاری عادت کرده‌ایم.

(دویست هزار نفر که بسیاری از آنان متولد دهه چهل بودند وقتی هجده ساله بودند دانشگاه نرفتند اگر می خواستند بروند هم دانشگاه ظرفیت پذیرش نداشت اما زیر شنی تانک ها له شدند تا امید را به نسل های بعد تزریق کنند.
من دهه شصتی هستم و کمبودها را با جان و دل درک کرده ام و امیدوارم بچه های دهه هشتاد ببینند که روی شانه ها دهه شصتی ها ایستاده اند… همانطور که یک نسل خون داد(انقلاب و جنگ) و یک نسل خون دل خورد(دهه شصت) تا بچه های دهه هشتاد ببالند و بزرگ شوند…سربلند باشیم و نسل های گذشته را احترام کنیم.

البته خیلی از خاطرات دهه شصت کلی پر طرفدار است…اگر آیفون و آیپد نداشتیم در عوض همبازی های واقعی داشتیم و زندگی ساده که خیلی هم با ارزش بود… کلا نسل سوخته بودن رو قبول ندارم چرا که بعضی فرصت ها را داشتیم که از دست رفت و بچه های الان هم همینطور نعمت هایی را ندارند و فرصت هایی را از دست خواهند داد. درست مثل ما که هنوز جوانیم..)
ز بيگلري.

موضوعات: بازی و سرگرمی  لینک ثابت
[چهارشنبه 1397-06-28] [ 05:42:00 ب.ظ ]




ﻣﻲﺧﻮﺍﻱ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﭼﻲ ﮐﺎﺭ ﮐﻨﻲ؟

مزایده الاغ مرده.

شخصی از کدخداى ده ﻳﮏ ﺍﻻﻍ به قیمت 15درهم خریدوقرارشدکدخدا الاغ رافردا به اوتحویل دهد.ﺍﻣﺎﺭﻭﺯﺑﻌﺪ کدخداﺳﺮﺍﻍ آن شخص ﺁﻣﺪﻭﮔﻔﺖ:
ﻣﺘﺄﺳﻔﻢ, ﺧﺒﺮﺑﺪﻱ ﺑﺮﺍﺕ ﺩﺍﺭﻡ.ﺍﻻﻏﻪ ﻣﺮﺩ.
شخص ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ:ﺍﻳﺮﺍﺩﻱ ﻧﺪﺍﺭﻩ . ﻫﻤﻮﻥ ﭘﻮﻟﻢ ﺭﻭ ﭘﺲ ﺑﺪﻩ.
کدخدا ﮔﻔﺖ : ﻧﻤﻲﺷﻪ ﺁﺧﻪ ﻫﻤﻪ ﭘﻮﻝ ﺭﻭ ﺧﺮﺝ ﮐﺮﺩﻡ.
شخصﮔﻔﺖ:ﺑﺎﺷﻪ. ﭘﺲ ﻫﻤﻮﻥ ﺍﻻﻍ ﻣﺮﺩﻩ ﺭﻭ ﺑﻬﻢ ﺑﺪﻩ.
کدخدا ﮔﻔﺖ: ﻣﻲﺧﻮﺍﻱ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﭼﻲ ﮐﺎﺭ ﮐﻨﻲ؟
شخصﮔﻔﺖ: ﻣﻲﺧﻮﺍﻡ ﺑﺎﻫﺎﺵ مزایده ﺑﺮﮔﺰﺍﺭ ﮐﻨﻢ.
کدخدا ﮔﻔﺖ: مگر میشه ﻳﻪ ﺍﻻﻍ ﻣﺮﺩﻩ ﺭﻭ ﺑﻪ مزایده ﮔﺬﺍﺷﺖ.
شخصﮔﻔﺖ: ﻣﻌﻠﻮﻣﻪ ﮐﻪ ﻣیشه. ﺣالا ﺑﺒﻴﻦ. ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﮐسی ﻧﻤﻲﮔﻢ ﮐﻪ الاﻍ ﻣﺮﺩﻩ.
ﻳﮏ ﻣﺎﻩ ﺑﻌد کدخدا آن شخص را ﺩﻳﺪ ﻭ ﭘﺮﺳﻴﺪ: ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﺍﻻﻍ ﻣﺮﺩﻩ ﭼﻪ ﺧﺒﺮ؟

شخصﮔﻔﺖ:به مزایده ﮔﺬﺍﺷﺘﻤش واعلام کردم فقط با پرداخت 2 درهم درقرعه مزایده شرکت کنیدوبه قیدقرعه صاحب یک الاغ شوید.
به پانصد نفربلیت 2درهمی فروختم و 998 درهم سود کردم.
کدخدا ﭘﺮﺳﻴﺪ: ﻫﻴﭻ ﮐﺲ ﻫﻢ ﺷﮑﺎﻳﺘﻲ ﻧﮑﺮﺩ؟
شخصﮔﻔﺖ: ﻓﻘﻂ ﻫﻤﻮﻧﻲ ﮐﻪ ﺍﻻﻍ ﺭﻭ ﺑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ. من هم 2 درهمش ﺭﻭ ﭘﺲ ﺩﺍﺩﻡ.

موضوعات: بازی و سرگرمی  لینک ثابت
[چهارشنبه 1397-05-24] [ 03:10:00 ب.ظ ]




خطوط_قرمز نیز باید رعایت گردد.

? یکی از افکار اشتباه در بین #والدین این است که بچه در #هفت_سال اول، آزادی مطلق دارد!

? پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: اَلْوَلَدُ سَیِّدٌ سَبْعَ سِنینَ، وَ عَبْدٌ سَبْعَ سِنینَ، وَ وَزیرٌ سَبْعَ سِنینَ (فرزند هفت سال سید و سروَر، هفت سال فرمانبردار، و هفت سال وزیر است.) (مکارم الاخلاق، ص 222)
?عده‌ای از والدین گمان می‌کنند #سید بودن بچه در هفت سال اول به معنای #آزادی_مطلق است و برای هرکار او نباید مزاحمش شد. این برداشت غلط از روایت یقینا تربیت بچه را مختل می‌کند. چراکه عقل می‌گوید باید از کار #خطرناک یا #ضد_تربیتی بچه در هفت سال اول جلوگیری شود.
? اما سوال این است #سیادت و #سروری در روایت به چه معناست؟
اینکه سیادت و سروری را به معنای آزادی بگیریم معنای کاملی نیست. سید و سرور بودن به این معناست همانگونه که به #پادشاه احترام و اکرام می‌کنند باید بچه در این هفت سال #اشباع از احترام و اکرام شود. حتی در صدا زدن او.
? آزادی و سیادت در این هفت سال یعنی باید به درخواستها و #نیازهایش توجه خاص و ویژه گردد. و به راحتی درخواستهایش را پشت گوش نیندازیم! اگرچه #خطوط_قرمز نیز باید رعایت گردد.
? سیادت یعنی ایجاد فضای کاملا آرام و امن برای #بازی فرزند. در روایتی داریم:
«دَع اِبنَکَ یَلعَب سَبعَ سِنینَ» فرزندت را رها کن تا هفت سال بازی کند. (وسائل الشیعه، ج5،ص125)
? سیادت یعنی توجه اختصاصی به #استعدادها و علایق فرزند.
? سیادت یعنی #صبوری نسبت به بچه‌گیهای فرزند تا #اعتماد_به‌نفس پیدا کند.
? سیادت یعنی طبق روایات با فرزندت، #بچگی و #بازی کن و وقت کافی بگذار!
? سیادت فرزند یعنی تمام دنیای او در این هفت سال، #بادکنک اوست پس به راحتی بادکنک او را برای شوخی و خنداندن اطرافیان نترکانیم!
?و یادمان نرود که سیادت یعنی به #وعده‌ای که به او می‌دهیم عمل کنیم! اینها همه مقدمه‌ای می‌شود تا فرزند در دوران بعدی تربیت، به والدین #اعتماد کند!
? @nadorostha

موضوعات: بازی و سرگرمی  لینک ثابت
[شنبه 1397-05-20] [ 09:39:00 ب.ظ ]




باید این زبان را آموخت

بازی زبان کودک است برای ارتباط بهتر با او باید این زبان را آموخت

کودک دربازی، احساسات خود و ابهام های خود رابیان می کند

برای انتقال مفاهیم به کودک همراه با زبان مکالمه باید اززبان بازی نیز کمک گرفت

موضوعات: بازی و سرگرمی  لینک ثابت
 [ 09:36:00 ب.ظ ]




بازی جذاب به سمت امامزاده

بازی جذاب به سمت امامزاده

موضوعات: بازی و سرگرمی  لینک ثابت
 [ 09:35:00 ب.ظ ]




جوجه های رنگی و بچه های فرنگی

معرفی کتاب #من_دیگر_ما

«منِ دیگرِ ما» تلاش می کند با تکیه بر مبانی دینی، #مهارتهای_تربیت_فرزند در دنیای امروز را با قلمی ساده و روان به پدران و مادران آموزش دهد.

این اثر، که به قلم جذاب و دلنشین محسن عباسی ولدی نوشته شده است، تا کنون 22 بار تجدید چاپ شده و اکنون با #ویرایشی_جدید و #اضافه_شدن_دو_جلد دیگر، آماده استفاده علاقه مندان و دغدغه مندان شده است. هفت جلد این کتاب، با عناوین زیبا و جذابش، تقریبا اکثر دل مشغولی های والدین و مسائل پرکاربرد، روزمره و #تازه_تربیت فرزند را در بر می گیرد. عناوین این هفت جلد عبارت است از:

* جلد اول: جوجه های رنگی و بچه های فرنگی ( #مشکلات پیش روی تربیت در دنیای امروز )

* جلد دوم: خارهای گل شده و گل های خارشده (نقش #محبت در تربیت فرزند)

* جلد سوم: پرنده های در قفس و کودکی های نارس (نقش #آزادی در تربیت کودک)

* جلد چهارم: بازی های عسلی و عسل های بدلی (نقش #بازی در تربیت کودک)

* جلد پنجم: قاب سراب نشان و بیداری خواب نشان (نقش #تلویزیون در تربیت کودک)

* جلد ششم: بازی روی ابر خیال و کودکی های رو به زوال (نقش #بازی_های_رایانه_ای در تربیت فرزند)

* جلد هفتم: ارتش رایانه ای و نوازش تازیانه ای (نقش بازی های رایانه ای در تربیت فرزند)

امروزه، دو رویکرد اصلی به بحث تربیت وجود دارد. رویکرد اول، محور اصلی مباحث را به پاسخ گویی به مشکلات روزمره تربیتی اختصاص می دهد. مدیریت مباحث در این رویکرد، به دست سؤالاتی است که مردم، درباره مسائل تربیتی می پرسند.
رویکرد دوم، مباحث تربیتی را به صورت قاعده مند، مطرح می کند. این رویکرد، معتقد است: اگر والدین، #قواعد_تربیت فرزند را یاد بگیرند، بسیاری از مشکلات تربیتی با استفاده از همین قواعد، حل خواهد شد.
اما، مجموعه «من دیگر ما» رویکرد سومی را در پیش گرفته است؛ رویکردی که آموزش قواعد تربیت را اصل می داند؛ اما با ذکر #مثالها و #داستان واره های متعدد، تلاش می کند شیوه اجرای این قواعد را در مسائل تربیت روزمره، آموزش دهد.

هفت جلد بودن این مجموعه یکی از نقاط قوت آن است، چرا که مطالعه ی یک کتاب سبک و کم حجم بسیار ساده تر از در دست داشتن یک کتاب سنگین و حجیم است؛ تعداد صفحات هر جلد نیز بستگی به اهمیت موضوع آن جلد دارد که به طور میانگین هر جلد 200 صفحه دارد که به علت مهم بودن موضوع جلد پنجم (نقش تلویزیون در تربیت فرزند) این جلد در 300 صفحه چاپ شده است.
شما می توانید هر جلد از این مجموعه را تنها با اختصاص روزانه 2 ساعت در طول یک هفته مطالعه کنید. و البته که تربیت فرزندمان بیش تر از این ارزش وقت گذاشتن دارد.

این کتاب از #کسالت_آور بودن اکثر کتب تربیتی و تئوریک بودن آن ها به دور است، زیرا در هر بخش پس از بیان موضوع و توضیح آن، داستان واره ای جهت ملموس کردن آن موضوع قرار دارد که موجب جذابیت کتاب شده است. در ضمن تصاویری هم به کتاب افزوده شده که به رساتر شدن مطالب کتاب کمک می کند. .

این کتاب توسط دکتر غلامرضا #باهر (متخصص اطفال، از شاگردان دکتر قریب)، دکتر سید جلال #حسینی (بورد تخصصی مغز و اعصاب)، دکتر شیرین #معلمی (فوق تخصص روانپزشکی کودک و نوجوان)، دکتر محمد #سرو_دلیر (فوق تخصص الکتروفیزیولوژی و پیس میکر) با درج یادداشت هایی مورد توصیه قرار گرفته است.

ادامه »

موضوعات: بازی و سرگرمی  لینک ثابت
 [ 09:30:00 ب.ظ ]
1 3 4