زمهرير
 
 


Random photo
زنی هست تِکه تِکه

با سلامٍ دوست عزيز از شمامتشكريم كه از اين وبلاگ ديدن مي كنيد ، نظرات يامطالب ارزشمندتان را براي ما بفرستيد وباپيشنهادات خود مارا ياري كنيد. من سرباز جنگ سايبري هستم . باتشكر


جستجو


آخرین نظرات
  • سیدمحمد در کارگران حضرت فاطمه‌ی زهرا
  • خانعلی زاده در کثرت جمعیت در صحیفه سجادیه:
  • کبری نظرزاده در ▪️متن سخنرانی دختر شهید سلیمانی
  • لبیک یا مهدی  در استحمام جانباز قطع نخاعی به وسیله حاج قاسم
  • سربازی از تبار سادات  در از نشانه های آخر الزمان


پربازدید


موضوعات




ج

زیبا سازی وبلاگ




le



ab
 



عاقبت تذکره کرببلا میگیری

مادرم گفت برو روضه جلا میگیری
چای آنجا بخوری جام بلا میگیری

پدرم گفت اگر نوکر خوبی باشی
عاقبت تذکره کرببلا میگیری

موضوعات: سيره معصومين  لینک ثابت
[یکشنبه 1396-07-09] [ 02:17:00 ق.ظ ]




کرامات حضرت عباس

عفو قاتل یک پدر به عشق حضرت ابوالفضل (ع) پای چوبه دار
حدود 23 سال پیش جوانی که تازه به تهران آمده بوده ودر کبابی فردی مشغول به کار می‌شود، بعد از مدتی یک ‌شب بعد از تمام شدن کار، صاحب کبابی دخل آن روز را جمع می‌کند و می‌رود در بالکن مغازه تا استراحت کند؛ درآمد آن روز کبابی، شاگرد جوان را وسوسه می‌کند و در جریان سرقت پول‌ها، صاحب مغازه به قتل می‌رسد و او متواری می‌شود؛ خلاصه بعد از مدتی، او را دستگیر می‌کنند و به اینجا منتقل می‌شود.
بعد از صدور حکم قصاص، اجرای حکم حدود 17 - 18 سال به طول می‌انجامد؛ می‌گویند شاگرد جوان در طول این مدت حسابی تغییر کرده بود و به‌قول‌معروف پوست‌انداخته و اصلاح‌ شده بود. آن‌قدر تغییر کرده بود که همه زندانی‌ها عاشقش شده بودند.
بعد از 17 – 18 سال شاگرد قاتل، پای چوبه ایستاد و همه‌چیز آماده اجرای حکم بود که در لحظه آخر او با همان آرامشش رو به اولیای دم کرد و گفت من فقط یک خواسته دارم؛ 18 سال است که حکم قصاص من اجرا نشده و شما این مدت را تحمل کرده‌اید، حالا هم تنها 10 روز تا محرم باقی‌مانده و تا تاسوعا، 20 روز، می‌خواهم از شما بخواهم که اگر امکان دارد علاوه بر این 18 سال، 20 روز دیگر هم به من فرصت بدهید؛ من سال‌هاست که سهمیه قند هر سالم را جمع می‌کنم و روز تاسوعا به نیت حضرت عباس (ع)، شربت نذری به زندانی‌های عزادار می‌دهم؛ امسال هم سهمیه قندم را جمع کرده‌ام، اگر بگذارید من شربت امسالم را هم به نیت حضرت ابوالفضل (ع) بدهم، هیچ خواسته دیگری ندارم.
حرف او که تمام شد یک‌دفعه پسر کوچک مقتول رویش را برگرداند و گفت من با ابوالفضل (ع) درنمی‌افتم؛ من قصاص نمی‌کنم؛ برادرها و خواهرهای دیگرش هم به یکدیگر نگاه کردند و هیچ‌کس حاضر به اجرای حکم قصاص نشد؛ وقتی از محل اجرای حکم به دفتر برگشتند، مادرشان گفت چه شد قصاص کردید؟ پسر بزرگ مقتول هم ماجرا را کامل تعریف کرد؛ جالب بود مادرشان هم به گریه افتاد و گفت به خدا اگر قصاص می‌کردید شیرم را حلالتان نمی‌کردم؛ خلاصه ماجرا با اسم حضرت عباس ختم به خیر شد و دل 11 نفر با اسم ایشان نرم شد و از خون قاتل گذشتند/

موضوعات: سيره معصومين  لینک ثابت
 [ 01:47:00 ق.ظ ]




اللهم صل علي محمد وآل محمد

شیخ زکزاکی به شیعیان نیجریه آموخت که بجای قمه زنی خون بدهند
بعد ازآن هرکس درنیجریه خون رایگان دریافت میکردمیدانست خون یک شیعه به اوجان دوباره داده
نه اینکه غیرمسلمان وحشت کندازمسلمان…

موضوعات: سيره معصومين  لینک ثابت
[شنبه 1396-07-08] [ 11:00:00 ب.ظ ]




‌ماجرای تشرّف علامه بحرالعلوم

چگونه میشود با یک قطره اشک #روضه، همه گناهان بخشیده شود؟!
‌ماجرای تشرّف علامه بحرالعلوم به محضر #امام_زمان (عج):
‌?سید #بحرالعلوم(ره) به قصد تشرف به سامرا تنها براه افتاد. در بین راه راجع به این مساله، که گریه بر #امام_حسین (ع) گناهان را مى آمرزد، فکر مى کرد.

?همان وقت متوجه شد که شخص عربى به او رسید و سلام کرد. بعد پرسید: جناب سید درباره چه چیز به فکر فرورفته اى؟ اگر مساله علمى است بفرمایید شاید حل کنم!

?سید بحرالعلوم فرمود: در این باره فکر مى کنم که چطور مى شود خداى تعالی این همه #ثواب به زائرین و گریه کنندگان بر حضرت #سیدالشهدا (ع) مى دهد.?

?مثلا در هر قدمى که در راه #زیارت برمیدارد، ثواب یک حج و یک عمره در نامه عملش نوشته مى شود و براى یک قطره #اشک تمام گناهان صغیره و کبیره اش آمرزیده مى شود؟?

?آن سوار عرب فرمود: تعجب نکن! من مثالى مى آورم تا مشکل حل شود. سلطانى به همراه درباریان خود به شکار مى رفت. در آنجا از همراهیانش دور افتاد و به سختى فوق العاده اى افتاد و بسیار گرسنه شد.

?خیمه اى را دید و وارد آن خیمه شد، در آن پیرزنی را با پسرش دید، آنان در گوشه خیمه، بز شیرده داشتند و از راه مصرف شیر این بز، زندگى خود را مى گرداندند.

?وقتى سلطان وارد شد، او را نشناختند، ولى به خاطر پذیرایى از #مهمان، آن بز را سربریده و کباب کردند، زیرا چیز دیگرى براى پذیرایى نداشتند، سلطان شب را همان جا خوابید و روز بعد، از ایشان جدا شد و به هرطورى که بود خود را به درباریان رسانید و جریان را برایشان نقل کرد.

?و از آنها سؤال کرد: اگر بخواهم پاداش میهمان نوازى پیرزن و فرزندش راداده باشم، چه عملى باید انجام بدهم؟?

یکى از حضار گفت: به او صد گوسفند بدهید.

دیگرى که از وزراء بود، گفت: صد گوسفند و صد اشرفى بدهید.

یکى دیگر گفت: فلان مزرعه را به ایشان بدهید.

?سلطان گفت: هر چه بدهم کم است، زیرا اگر سلطنت و تاج و تختم را هم بدهم آن وقت مقابله به مثل کرده ام، چون آنها هر چه را که داشتند به من دادند، من هم باید هرچه را که دارم به ایشان بدهم تا سر به سر شود.

?بعد سوار عرب به سید فرمود: حالا جناب بحرالعلوم، امام حسین(ع) هرچه از مال و منال و اهل و عیال و پسر و برادر و دختر و خواهر و سر و پیکر داشت همه را در راه خدا داد.??

?پس اگر خداوند به زائرین و #گریه کنندگان آن همه اجر و ثواب بدهد، نباید تعجب نمود، چون خدا که خدائیش را نمى تواند به سیدالشهداء(ع) بدهد، پس هر کارى که مى تواند انجام مى دهد.✋ چون شخص عرب این مطالب را فرمود از نظر سید غیب شد. ?

?منبع:‌ العبقرى الحسان، ج1، ص119

موضوعات: سيره معصومين  لینک ثابت
 [ 05:00:00 ب.ظ ]




همسر و فرزندان حضرت عباس

?همسر و فرزندان حضرت عباس

حضرت عباس(ع) تنها با یک زن ازدواج کردند. او لبابه دختر عبیدالله بن عباس بود.
لبابه زنی بسیار شایسته پاکدامن و از خاندانی شریف بود.
او از بهترین زنان زمانه خود و از محبان امام علی ع بود.
لبابه از حضرت ابوالفضل ع پنج پسر و یک دختر بدنیا اورد.
لبابه در کربلا حضور داشت. یکی از پسران او بنام قاسم در کربلا شهید شد. خود او نیز اسیر شد.
همراه با سایر اسرا زجر و شکنجه ها را تحمل کرد. پس از ازادی اسرا او به مدینه برگشت.
لبابه روز و شب گریه میکرد چندان که بیمار شد و در سن 28 سالگی از دنیا رفت. خدای رحمتش کند.
فرزندان او مدتی توسط مادربزرگ پاکشان ام البنین سلام الله علیها تربیت شدند
اما اوهم دوسال بعد از واقعه کربلا از دنیا رفت و سرپرستی فرزندان به امام سجاد علیه السلام منتقل شد.
گفتنی است هر گاه یکی از فرزندان حضرت عباس ع نزد امام سجاد ع می آمد اشک بر گونه های حضرت جاری می شد.
هدیه کنید به پیشگاه مقدس قمر بنی هاشم‌ حضرت ابوالفضل العباس(ع)
صلواتی بر محمد و آل محمد.
یاعلی

منبع: سید بن طاووس اقبال الاعمال ص 28

موضوعات: سيره معصومين  لینک ثابت
 [ 11:38:00 ق.ظ ]




تیر سه پری در عقب سر می گشت

حضرت_علی_اصغر?

تیر سه پری در عقب سر می گشت
ما بین حرم در پی اصغر می گشت
او بر هدفش رسید اما پدری
می رفت بسمت خیمه و بر می گشت…

موضوعات: مدافعان حرم  لینک ثابت
 [ 11:23:00 ق.ظ ]




کلام شهید بی سر

کلام شهید بی سر
شهید محسن حججی :
گاهی وقتادل کندن از یه سری چیزای خوب آدموبه یه چیزای بهتری میرسونه??
اللهم الرزقنا توفیق شهادت فی سبیلک بحق عمه سادات (س)

موضوعات: مدافعان حرم  لینک ثابت
 [ 11:22:00 ق.ظ ]




من از کودکی عاشقت بوده ام امام من

من از کودکی عاشقت بوده ام امام من

بی سروسامان توام یاحسین (ع)
دست به دامان توام یاحسین (ع)
صلی‌الله_علیک_یااباعبدالله

موضوعات: مدافعان حرم  لینک ثابت
 [ 11:17:00 ق.ظ ]




آیا حسین(ع) را شیعیان و منتظرانش کشتند؟

آیا حسین(ع) را شیعیان و منتظرانش کشتند؟
یکی از شبهاتی که وهابیت برای زیر سوال بردن حقیقت واقعه تاریخی عاشورا مطرح می کند، این است که امام حسین (علیه السلام) به دست شیعیان به شهادت رسیده اند. در واکاوی این شبهه و ارائه پاسخ متقن به آن با حجت الاسلام والمسلمین محمد محسن مروجی طبسی، مدرس و پژوهشگر حوزه و دانشگاه و عضو گروه فِرَق تشیع دانشگاه ادیان و مذاهب به گفتگو پرداخته ایم که مشروح آن در ذیل می آید.

گاه از سوی سلفی ها و وهابیت و برخی از افراد داخلی ها – که خواسته یا ناخواسته به این موضوع دامن می زنند – مطرح می شود، قاتلان اما حسین (علیه السلام) خود شیعیان بودند چرا که آنها امام (علیه السلام) را به کوفه دعوت کرده و سپس پیمان شکنی کرده و آن فجایع را آفریدند و امروز هم برای ایشان عزاداری می کنند! چه پاسخی می توان برای این شبهه مطرح کرد؟

پیش از پاسخ به این شبهه باید کوفه شناسی داشته باشیم به این معنا که ببینیم ساختار آن کوفه چگونه بوده و چه افرادی در آن ساکن بودند. وقتی به تاریخ این شهر دقت می کنیم، متوجه می شویم اساسا کوفه شهری جدید التاسیس بوده که پیش از شهر شدن پادگان نظامی بوده است و در دوره عمر بن خطاب توسط سعد ابن ابی وقاص که از اصحاب پیامبر (صلی الله) بود اما بعدها منحرف و از دشمنان علی (علیه السلام) شد، تاسیس شد.

اما وقتی کوفه را در زمان عُمر تاسیس کردند قبایلی به آنجا مهاجرت و در آن ساکن شدند و در واقع هسته اولیه این شهر و قریب به اتفاق آنها طرفداران حکومت وقت یعنی ابوبکر و عمر و عثمان بودند تا زمانی که علی (علیه السلام) به خلافت رسیدند و پایتخت حکومت را از مدینه به کوفه منتقل کردند.

چرا این قیام از سوی حضرت علی (علیه السلام) صورت گرفت؟

در واقع یکی از اهداف ایشان شکستن ساختار مذهبی کوفه بود که جمعیت غالب آن طرفدار خلفای پیشین بودند اما سد بزرگی به نام قاضی شریح در این شهر بود که از وی از سردمداران احیای تفکر خلیفه دوم در کوفه بود و تا حدودی مانع اقدامات علی (علیه السلام) می شد. به طور مثال وقتی حضرت (علیه السلام) در نخستین ماه مبارک رمضانی که به خلافت رسیده بود و شاهد به جماعت خواندن نماز تراویح (نماز مستحبی و نافله ای که در شب هاب ماه مبارک رمضان خوانده می شود) که از بدعت های عمر بود – جالب آن که خلیفه دوم خود یک بار هم این نماز را به جماعت نخواند- بود، و در برابر آن واکنش نشان دادند و مردم را از به جماعت خواندن آن نهی کردند، اهل کوفه به تحریک قاضی شریح فریاد برآوردند:” وا سنت عمراه! و با این شعار از سنت و حرکت بدعت آمیز عمر حمایت کردند.

این گرازش تاریخی نشان می دهد ساختار کوفه طرفدار عمر بودند و امام علی (علیه السلام) هر چند در مدت چهار سال و نه ماه خلافت خود با جنگ هایخ مهمی مانند نهراون، صفین و جمل درگیر بودند اما تا حدودی هم توانستند ساختار شهر کوفه را بشکنند.

چه جریانات فکری در کوفه وجود داشت و این جریانات چه تاثیری بر واقعه عاشورا داشتند؟

ادامه مقاله را در سایت حر زمان بخوانید
????
http://hor-zaman.ir/4318/

موضوعات: مدافعان حرم  لینک ثابت
 [ 08:35:00 ق.ظ ]




مادر دروغگو..

مادر دروغگو…?

پسر هشت ساله‌ای مادرش فوت کرد و پدرش با زن دیگری ازدواج کرد. یک روز پدرش از او پرسید: «پسرم به نظرت فرق بین مادر اولی و مادر جدید چیست؟»?
پسر با معصومیت جواب داد: «مادر اولی‌ام دروغگو بود اما مادر جدیدم راستگو است.»?
پدر با تعجب پرسید: «چطور؟»??
پسر گفت: «قبلاً هر وقت من با شیطنت هایم مادرم را اذیت می‌کرم، مادرم می‌گفت اگر اذیتش کنم از غذا خبری نیست اما من به شیطنت ادامه می‌دادم. با این حال، وقت غذا مرا صدا می‌کرد و به من غذا می‌داد. ولی حالا هر وقت شیطنت کنم مادر جدیدم می‌گوید اگر از اذیت کردن دست برندارم به من غذا نمی‌دهد و الان دو روز است که من گرسنه‌ام.»

بسلامتی تمام دروغ های شیرین مادرا …

موضوعات: مدافعان حرم  لینک ثابت
 [ 08:28:00 ق.ظ ]




رحمتےبود محسن حججے

رحمتےبود محسن حججے
?نعمتےبود محسن حججے

??آخرین لحظہ هاش ثابٺ ڪرد
غیرتےبود محسن حججے

?اصلا ازعلقمہ زجا برخاسٺ
هیئتےبود محسن حججے

#پیکرشیرجگردارآمد❤️
#گرچه_بےسرشده_سردارآمد❤️

موضوعات: مدافعان حرم  لینک ثابت
 [ 07:12:00 ق.ظ ]




گاهی یک تلنگرکافیست

#گاهی_یک_تلنگر_کافیست

وقتی 15 سالم شد رفتم رشته برق خوندم ولی تو کلاس سرم فقط گرم شیطنت بود … بعدها عادت داشتم بعد مدرسه برم دنبال دوست دخترم و کلا مسیر زندگیم کج شد…چون دیگه غرق یه سری چیزا شده بودم… وقتی 20 سالم شد همش لب دریا یا جزیره بودم وکلی هم دختر دورم بود… و برام همه چی عادی شده بود….یعنی دیگه غرق گناه شده بودم و خیلی برام عادی شده بود خیلی کارا !
چرا #توبه کردم؟؟
تا اینکه یه بلا سرم اومد و نتیجه تموم کارهامو دیدم..احتمال کشته شدنم بود و جانم در خطر بود.شب و روزم شده بود کما…به پوچی رسیده بودم . پیشینه مذهبی نداشتم اما چون #محرم بود میرفتم #هیئت و کلی گریه میکردم…
اصلا نمیدونستم #امام_حسین (ع) کیه ..من واسه خودم میرفتم و گریه میکردم
از #خدا خواستم کمکم کنه ….ولی یه حسی بهم میگفت : تو برای خدا چکار کردی که حالا از خدا چیزی میخوای؟
منطقی بود….
بخاطر همین تصمیم گرفتم رضایت خدارو جلب کنم…تصمیم گرفتم پوست بندازم و خودمو از صفر تغییر بدم…
این تصمیم رو تاریخ 1393/5/19 گرفتم و از اون تاریخ به بعد بود که از دیدن ماه و خورشید و ستاره گریم میگرفت و میگفتم : اینارو کی درست کرده ؟……..از خواب بیدار شده بودم و تازه میدیدم یه سری از چیزارو…
تازه فهمیده بودم وای رضا ؟ تو چکار کردی…
دفتر یاد داشت خریدم و خاطرات هر روز خودمو مینوشتم…ته دلم یه نور بود که میگفت : رضا یه روز تموم میشه…ادامه بده..
کلی در خودم خلا به وجود آوردم ..دوستامو گذاشتم کنار و با دوست دخترهام کات کردم و سیم کارت هامو شکوندم.. نماز اول وقتمو شروع کردم و تلاشمو میکردم که…… ترک کنم.
هدف ریزی میکردم و به خودم پاداش میدادم.چون استرسی و تو شک عصبی بودم برای خدا نامه مینوشتم و میذاشتم رودخونه…میگفتم خدایا تو کمکم کن به خدا یه روزی تمومشو جبران میکنم.حاجت هامو از خدا میخواستم و درد و دل هامو با امام زمان میکردم.
زندگی نامه آدمای موفق رو میخوندم و الگو میگرفتم و خدا هم کمکم میکرد و آدم هایی وارد زندگیم میشدن که انگاری رسالت زندگیشون این بود که بهم کمک کنن…
تلاشمو میکردم که حق الناس هامو جبران کنم.. تموم فیلم های ناجور رو پاک کردم و هر چی عکس داشتم دلیت کردم…خیلی شکست میخوردم اما مثل یک آدم آهنی پا میشدم و ادامه میدادم…
من بالای 1000 بار شکست خوردم…بالای 500 بار گریه کردم…100 بار کم آوردم و 10 بار با صدای بلند داد میزدم
کم کم همه متوجه یه تغییر بزرگ در من شدن و اون نفوذ کلامم بود..حرفام خیلی پخته شده بود و حرف که میزدم همه میگفتن : تو چرا اینجوری حرف میزنی؟ خیلی عجیب شده رفتارت…تونستم لذت های دائمی رو پیدا کنم و دور تموم لذت های آنی رو خط کشیدم.

آشتی با خدا گوارای وجودتان
??❤️

فقط کافی است که بخواهیم..

موضوعات: مدافعان حرم  لینک ثابت
 [ 07:06:00 ق.ظ ]