زمهرير
 
 


Random photo
همیشه امیدتان به خدا باشد

با سلامٍ دوست عزيز از شمامتشكريم كه از اين وبلاگ ديدن مي كنيد ، نظرات يامطالب ارزشمندتان را براي ما بفرستيد وباپيشنهادات خود مارا ياري كنيد. من سرباز جنگ سايبري هستم . باتشكر


جستجو


آخرین نظرات
  • سیدمحمد در کارگران حضرت فاطمه‌ی زهرا
  • خانعلی زاده در کثرت جمعیت در صحیفه سجادیه:
  • کبری نظرزاده در ▪️متن سخنرانی دختر شهید سلیمانی
  • لبیک یا مهدی  در استحمام جانباز قطع نخاعی به وسیله حاج قاسم
  • سربازی از تبار سادات  در از نشانه های آخر الزمان


پربازدید


موضوعات




ج

زیبا سازی وبلاگ




le



ab
 



سه گام با امام علی علیه السلام

سه گام با امام علی علیه السلام?

?گام اول:
دنیا دو روز است…یک روز با تو و روز دیگر
علیه تو
روزی که با توست مغرور مشو و روزی که
علیه توست ناامید مشو…
زیرا هر دو پایان پذیرند …

?گام دوم:
بگذارید و بگذرید ….. ببینید و دل نبندید .
چشم بیاندازید و دل نبازید…. که دیر یا
زود …… باید گذاشت و گذشت…

?گام سوم:
اشکهاخشک نمیشوندمگر بر اثر قساوت قلبها
و قلبها سخت و قسی نمیگردند مگر به سبب
زیادی گناهان

موضوعات: آهنگ و موسيقي  لینک ثابت
[جمعه 1396-01-18] [ 03:06:00 ب.ظ ]




وقتے رنگت خـღ ــدایے میشود

وقتے رنگت خـღ ــدایے میشود
دنیا و سختیےهایش
هم زیباست
انگار همه‌چیز به بهترین شڪل است
چــــون تو در پنــاه
بهترین معنای زندگے هستے
زندگیتون به رنگ خــــدا ?

موضوعات: آهنگ و موسيقي  لینک ثابت
 [ 02:48:00 ب.ظ ]




شــــــــــــــــــــاید نادانسته به نفع ما باشد

درس بگیریم
مردی ثروتمند وارد رستورانی شد.
نگاهی بدین سوی و آن سوی انداخت و دید زنی آفریقایی (سیاه‌پوست)، در گوشه ایی نشسته است.
به سوی پیشخوان رفت و کیف پولش را در آورد و خطاب به گارسون فریاد زد،
“برای همه کسانی که اینجا هستند غذا می‌خرم، غیر از آن زن سیاهی که آنجا نشسته است
گارسون پول را گرفته و به همه کسانی که در آنجا بودند غذای رایگان داد،
جز زن آفریقایی.
زن سیاه‌پوست به جای آن که مکدّر شود و چین بر جبین آشکار نماید، سرش را بالا گرفت و نگاهی به مرد کرده با لبخندی گفت،
“تشــــــــــــــــــــکّر می‌کـــــنم."✿

مرد ثروتمند خشمگین شد.
دیگربار نزد گارسون رفت و کیف پولش را در آورد و به صدای بلند گفت،
“این دفعه یک پرس غذا به اضافۀ غذای مجّانی برای همه کسانی که اینجا هستند غیر از آن آفریقایی که در آن گوشه نشسته است.”
دوباره گارسون پول را گرفت و شروع به دادن غذا و پرس اضافی به افراد حاضر در رستوران کرد و آن زن آفریقایی را مستثنی نمود.
وقتی کارش تمام شد و غذا به همه داده شد، زن آفریقایی لبخندی دیگر زد و آرام به مرد گفت، “ســـــپاسگــــــــــزارم.”
مرد از شدّت خشم دیوانه شد. به سوی گارسون خم شد و از او پرسید،
“این زن سیاه‌پوست دیوانه است؟
من برای همه غذا و نوشیدنی خریدم غیر از او و او به جای آن که عصبّانی شود از من تشکّر می‌کند و لبخند می‌زند و از جای خود تکان نمی‌خورد.”

گارسون لبخندی به مرد ثروتمند زد و گفت،
“خــــــــــــــــــــیر قربان. او دیوانه نیست. او صــــــــــاحـــــب این رستوران است.
⭐️ شــــــــــــــــــــاید
کارهایی که به ظاهر بر علیه و ضرر ما انجام می شود، نادانسته به نفع ما باشد ?

موضوعات: آهنگ و موسيقي  لینک ثابت
 [ 02:48:00 ب.ظ ]




آدم های تنبل آرزو میڪنند

امروز قرار است
از چیزی ناامید نشوید
آدم های تنبل آرزو میڪنند
آدم های پرڪار،
آرزو را میسازند

موضوعات: آهنگ و موسيقي  لینک ثابت
 [ 02:45:00 ب.ظ ]




خـــدایابه تو پناه میبرم...

خـــدایابه تو پناه میبرم…
از انکـه در آراستن صورتم چنان مشغول شـوم که از اصلاح سیرتم باز بمانـم

خـــــدایا…
سیرت را تو میبینے وصورت را دیگران
شـــرم دارم از اینکه محبوب دیگـــران باشم و منفور تو

پس خــــــــدایا…
تو خوش صورت وخـوش سیـرتم کـن که اول محبوب تو باشم بعد دیگـران…

آرامش یعنے: لایق لبخـند خـــدابودن

موضوعات: آهنگ و موسيقي  لینک ثابت
 [ 07:47:00 ق.ظ ]




خدایا چطور می توان بهتر زندگی کرد؟

از خدا پرسیدم:
خدایا چطور می توان بهتر زندگی کرد؟

خدا جواب داد:
گذشته ات را بدون هیچ تاسفی بپذیر،
با اعتماد زمان حال ات را بگذران،
وبدون ترس برای آینده آماده شو،
ایمان را نگه دار و ترس را به گوشه ای انداز،
شک هایت را باور نکن وهیچ گاه به باورهایت شک نکن.

زندگی شگفت انگیز است فقط اگر بدانید که چطور زندگی کنید

نلسون ماندلا

موضوعات: آهنگ و موسيقي  لینک ثابت
[پنجشنبه 1396-01-17] [ 09:50:00 ب.ظ ]




پیرمرد ،این کمانت را چند می فروشی؟

☘آیت الله مجتهدی تهرانی:

?قدیم در کوچه پس کوچه ها پیرمردها را می دیدیم که دولا دولا راه می رفتند.

⚡️جوانی به یکی از این پیرمردها می رسد و چون پشت پیرمردها مثل کمان خم شده بود،جوان به شوخی به او می گوید: پیرمرد ،این کمانت را چند می فروشی؟

?پیرمرد خنده اش می گیرد و می گوید:

?ای جوان،روزگار هم تو را پیر می کند و این کمان را رایگان و مفت در اختیار تو می گذارد.

تازه جوانی ز سر ریشخند گفت به پیری که کمانت به چند؟

پیر بخندید و بگفت ای جوان چرخ تو را می دهدت این کمان

⚡️البته الان دیگر کسی پیر نمی شود.برکت از عمرها رفته است.

?چون مردم به نماز اهمیت نمی دهند عمرهایشان برکت ندارد.

موضوعات: آهنگ و موسيقي  لینک ثابت
 [ 09:44:00 ب.ظ ]




درسی اخلاقی از سهراب سپهری

درسی اخلاقی از سهراب سپهری

خیــــــــــــلی قشنگه حیفه نخونینش?

سخت آشفته و غمگین بودم

به خودم می گفتم:

بچه ها تنبل و بد اخلاقند

دست کم میگیرند،

درس ومشق خود را…

باید امروز یکی را بزنم، اخم کنم

و نخندم اصلا

تا بترسند از من

و حسابی ببرند…

خط کشی آوردم،

درهوا چرخاندم…

چشم ها در پی چوب، هرطرف می غلطید

مشق ها را بگذارید جلو، زود، معطل نکنید !

اولی کامل بود،

دومی بدخط بود

بر سرش داد زدم…

سومی می لرزید…

خوب، گیر آوردم !!!

صید در دام افتاد

و به چنگ آمد زود…

دفتر مشق حسن گم شده بود

این طرف،

آنطرف، نیمکتش را می گشت

تو کجایی بچه؟؟؟

بله آقا، اینجا

همچنان می لرزید…

” پاک تنبل شده ای بچه بد ”

” به خدا دفتر من گم شده آقا، همه شاهد هستند”

” ما نوشتیم آقا ”

بازکن دستت را…

خط کشم بالا رفت، خواستم برکف دستش بزنم

او تقلا می کرد

چون نگاهش کردم

ناله سختی کرد…

گوشه ی صورت او قرمز شد

هق هقی کردو سپس ساکت شد…

همچنان می گریید…

مثل شخصی آرام، بی خروش و ناله

ناگهان حمدالله، درکنارم خم شد

زیر یک میز،کنار دیوار،

دفتری پیدا کرد ……

گفت : آقا ایناهاش،

دفتر مشق حسن

چون نگاهش کردم،

عالی و خوش خط بود

غرق در شرم و خجالت گشتم

جای آن چوب ستم، بردلم آتش زده بود

سرخی گونه او، به کبودی گروید …..

صبح فردا دیدم

که حسن با پدرش، و یکی مرد دگر

سوی من می آیند…

خجل و دل نگران،

منتظر ماندم من

تا که حرفی بزنند

شکوه ای یا گله ای،

یا که دعوا شاید

سخت در اندیشه ی آنان بودم

پدرش بعدِ سلام،

گفت : لطفی بکنید،

و حسن را بسپارید به ما ”

گفتمش، چی شده آقا رحمان ؟؟؟

گفت : این خنگ خدا

وقتی از مدرسه برمی گشته

به زمین افتاده

بچه ی سر به هوا،

یا که دعوا کرده

قصه ای ساخته است

زیر ابرو وکنارچشمش،

متورم شده است

درد سختی دارد،

می بریمش دکتر

با اجازه آقا …….

چشمم افتاد به چشم کودک…

غرق اندوه و تاثرگشتم

منِ شرمنده معلم بودم

لیک آن کودک خرد وکوچک

این چنین درس بزرگی می داد

بی کتاب ودفتر ….

من چه کوچک بودم

او چه اندازه بزرگ

به پدر نیز نگفت

آنچه من از سرخشم، به سرش آوردم

عیب کار ازخود من بود و نمیدانستم

من از آن روز معلم شده ام ….

او به من یاد بداد درس زیبایی را…

که به هنگامه ی خشم

نه به دل تصمیمی

نه به لب دستوری

نه کنم تنبیهی

یا چرا اصلا من

عصبانی باشم

با محبت شاید،

گرهی بگشایم

با خشونت هرگز…

با خشونت هرگز…

با خشونت هرگز…

«سهراب سپهرى »

موضوعات: آهنگ و موسيقي  لینک ثابت
 [ 09:28:00 ب.ظ ]




با قلب خود جهاد کنید.

پیامبر اکرم می فرمایند:
?در راه خدا با دستهای خود جهاد کنید اگر نتوانستید با زبانهای خود و اگر بازهم نتوانستید ، با قلب خود جهاد کنید.

نهج الفصاحه /ص 439

موضوعات: آهنگ و موسيقي  لینک ثابت
 [ 09:28:00 ب.ظ ]




لباس بار است اما کرامت است.

‼️حجاب حفاظت است…

شما کفش ?هم که می پوشی بالاخره پایت گیر می کند.
✔️آدم پا برهنه برود راحت تر است. بله! راحت تر است،⭕️ اما تیغ در پایت می رود.
کفش ?یک بار است،✅ اما این بار را باید کشید چون که هم بار هست هم حفاظت هست.
کفش ?بار است اما حفاظت است.
✅لباس بار است اما کرامت است.

حجة الاسلام و المسلمین قرائتی

@

موضوعات: آهنگ و موسيقي  لینک ثابت
 [ 09:19:00 ب.ظ ]




ﺍﮔﺮ ﺩﻟﯿﻞ ﺍﺷﮏ ﮐﺴﯽ ﺷﻮﯾﻢ

ﭘﺴﺮ «ﮔﺎﻧﺪﯼ» ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ:

ﭘﺪﺭﻡ ﮐﻨﻔﺮﺍﻧﺲ ﯾﮏ ﺭﻭﺯﻩ ﺍﯼ ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﺩﺍﺷﺖ،،
ﺍﺯ ﻣﻦ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺷﻬﺮ ﺑﺮﺳﺎﻧﻢ،،
ﻭﻗﺘﯽ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺭﺳﺎﻧﺪﻡ ﮔﻔ ﺖ :
ﺳﺎﻋﺖ 05:00 ﻫﻤﯿﻦ ﺟﺎ ﻣﻨﺘﻈﺮﺕ ﻫﺴﺘﻢ ﺗﺎ ﺑﺎ ﻫﻢ
ﺑﺮﮔﺮﺩﯾﻢ..

?ﻣﻦ ﺍﺯ ﻓﺮﺻﺖ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﮐﺮﺩﻡ،، ﺑﺮﺍﯼ ﺧﺎﻧﻪ ﺧﺮﯾﺪ ﮐﺮﺩﻡ،،
ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻌﻤﯿﺮﮔﺎﻩ ﺑﺮﺩﻡ،،
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﻪ ﺳﯿﻨﻤﺎ ﺭﻓﺘﻢ،،
ﺳﺎﻋﺖ 05:30 ﯾﺎﺩﻡ ﺁﻣﺪ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﭘﺪﺭ ﺑﺮﻭﻡ!!

ﻭﻗﺘﯽ ﺭﺳﯿﺪﻡ ﺳﺎﻋﺖ 06:00 ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ !!

ﭘﺪﺭ ﺑﺎ ﻧﮕﺮﺍﻧﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪ :
ﭼﺮﺍ ﺩﯾﺮ ﮐﺮﺩﯼ؟!
ﺑﺎ ﺷﺮﻣﻨﺪﮔﯽ ﺑﻪ«ﺩﺭﻭﻍ»ﮔﻔﺘﻢ : ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺣﺎﺿﺮ ﻧﺒﻮﺩ،،
ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺷﺪﻡ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺑﻤﺎﻧﻢ،،

❗ﭘﺪﺭﻡ ﮐﻪ ﻗﺒﻼ ﺑﻪ ﺗﻌﻤﯿﺮﮔﺎﻩ ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﮔﻔﺖ :
«ﺩﺭ ﺭﻭﺵ ﺗﺮﺑﯿﺖ ﻣﻦ ﺣﺘﻤﺎ ﻧﻘﺼﯽ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺗﻮ
ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﺑﻪ ﻧﻔﺲ ﻻﺯﻡ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺩﻩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﻦ “ﺭﺍﺳﺖ” ﺑﮕﻮﯾﯽ !!»

ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺑﻔﻬﻤﻢ ﻧﻘﺺ ﮐﺎﺭ ﻣﻦ ﮐﺠﺎﺳﺖ؟
ﺍﯾﻦ ﻫﺠﺪﻩ ﻣﺎﯾﻞ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺧﺎﻧﻪ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺑﺮ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﻬﻢ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ!!?

ﻣﺪﺕ ﭘﻨﺞ ﺳﺎﻋﺖ ﻭ ﻧﯿﻢ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﺵ ﺍﺗﻮمبیل ﻣﯽ ﺭﺍﻧﺪﻡ ﻭ ﭘﺪﺭﻡ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺩﺭﻭﻍ ﺍﺣﻤﻘﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﻏﺮﻕ ﺩﺭ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ ﻭ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﺑﻮﺩ،
ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ !!

ﻫﻤﺎﻥ ﺟﺎ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺩﯾﮕﺮ ﻫﺮﮔﺰ ﺩﺭﻭﻍ ﻧﮕﻮﯾﻢ..
ﺍﯾﻦ ﻋﻤﻞ ﻋﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﺧﺸﻮﻧﺖ ﭘﺪﺭﻡ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﻧﯿﺮﻭﻣﻨﺪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﮔﺬﺷﺖ 80 ﺳﺎﻝ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻡ ﻫﻨﻮﺯ ﺑﺪﺍﻥ ﻣﯽﺍﻧﺪﯾﺸﻢ!!?

ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﯾﮏ ﺭﺍﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ آﻥ..
«ﺭﺍﻩ ﺭﺍستی» است…

ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷـﺪ…

ﺑﺎ ﺷﮑﺴـﺘﻦ ﭘـﺎﯼ ﺩﯾـﮕﺮﺍﻥ،
ﻣـﺎ ﺑﻬﺘـﺮ ﺭﺍﻩ ﻧﺨـﻮﺍﻫﯿﻢ ﺭﻓــﺖ!!

? ﮐﺎﺵ ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﺑﻤﺎﻧﺪ ﺑﺎ..
“ﺷﮑﺴﺘﻦ ﺩﻝ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ”
ﻣﺎ خوشبخت ﺗﺮ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﯾﻢ…

ﮐﺎﺵ ﺑﺪﺍﻧﯿﻢ ﺍﮔﺮ ﺩﻟﯿﻞ ﺍﺷﮏ ﮐﺴﯽ ﺷﻮﯾﻢ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺎ ﺍﻭ ﻃﺮﻑ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ ﺑﺎ ﺧﺪﺍﯼ ﺍﻭ ﻃﺮﻓﯿﻢ…

ﻭ این..
«ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﻮﺩن»
است که زیباست!!
??
نمایش کمتر

موضوعات: سبک زندگی اسلامی, آهنگ و موسيقي  لینک ثابت
 [ 09:19:00 ب.ظ ]




چه قدر خوب است که وقتی هم که کاری نداریم، بگوییم: خدا

‍ ???
?شیخ رجبعلی خیاط می گفت:
من هر وقت که نماز می خواندم، نمازهایی مثل نماز امام زمان علیه السلام یا نماز جعفر طیار، از خداوند حاجتی می خواستم.
یک روز گفتم: «بگذار یک بار برای خود خدا نماز بخونم و حاجتی نخواهم.»
همان شب رجبعلی خیاط در عالم خواب دید که به او گفتند:« چرا دیر آمدی؟!»
گفت : یعنی چه؟ یعنی تو باید سی سال پیش به فکر این کار می افتادی، حالا سر پیری باید بفهمی و نماز بخوانی و حاجتی طلب نکنی!

?ما هر وقت با خدا کار داریم خدا را صدا می زنیم. چه قدر خوب است که وقتی هم که کاری نداریم، بگوییم:

?❤️ خـــــــدا ❤️ ?

موضوعات: آهنگ و موسيقي  لینک ثابت
 [ 09:19:00 ب.ظ ]