#برای_شادی_روح_امام_و_شهدا_و_سلامتی_مدافعــــــــــان_حرم_صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم_و_اهلک_عدوهم_و_اید_امامنا_خامنه_ای_بحق_القران
•┈┈••✾••••• •••••✾••┈┈•

صرف فعل به لهجه شیرین اصفهانی:

ادامه »

(نوکوشیتمون) ،چیست؟
ایا نام جزیره ایست؟
ایا نام دختری ژاپنی ایست؟
ایا نام همسر پادشاه چین هست؟

ادامه »

‌ ???? ﹏? ?
?? ذکر استغفار آخرین ساعات
روز پنجشنبه ?
مستحبّ است که در آخر روز پنجشنبه به این نحو استغفار کنند:

ادامه »

دیدین یه وقتا یه سری چیزایی که میخریم رو از بس خوبن و از بس دوسشون داریم، دلمون نمیاد ازشون استفاده کنیم؟
مث اون قشنگ ترین لباسمون که از همه کمتر میپوشیمش!
یا قشنگ‌ترین دفترمون که هیچوقت هیچی توش نمینویسیم! یا بهترین خودکارمون که انقد استفادش نمیکنیم تا خشک شه جوهرش!

ادامه »

✍ کمک کردن به همسر در خانه

✅ حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام فرمود: «روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله بر ما در منزل وارد شد. فاطمه علیها السلام نزدیک دیگ غذا نشسته بود و من هم برایش عدس تمیز می کردم. آن حضرت مرا با لقب ابالحسن می خواندند، عرض کردم: بفرمایید. اظهار داشتند: بشنو از من آنچه را که به دستور پروردگارم می گویم!»

ادامه »

? در هر مرحلـه ای از گنـــــاه هستی
سریع توقف کن

ادامه »

? دکتر مرتضی شیخ، پولی ? به عنوان حق ویزیت ? از مردم نمی گرفت و هرکس هر چه می خواست، در صندوقی ? که کنار میزش بود می انداخت و چون حق ویزیت دکتر پنج ریال تعیین شده بود (خیلی کمتر از حق ویزیت سایر پزشکان آن زمان). ?

ادامه »

[ #آیت_الله_مجتهدی ]

هر نمازی ڪه میخونید بعدش صد
مرتبه #استـــــغفار ڪنید یڪی از
گـناهانی ڪه انجام میدیم نمازهای
مـــاست!

ادامه »

? دعا برای مردگان ? …. زنی از اهل عبادت به نام (باهیه ) چون وفاتش نزدیک شد سر به آسمان بلند کرد و گفت : ای خدائی که گنج من هستی ، بر تو اعتماد می کنم هنگام موت مرا مخذول نکن و در قبرم از وحشتم نجات بده . چون از دنیا رفت پسری داشت که هر شب و روز جمعه می آمد سر قبر مادر ، قدری قرآن و دعا می خواند و طلب مغفرت برای مادر خود و هم برای اهل قبرستان دعا می کرد

ادامه »

در دبستانی،معلمی به بچه ها گفت آرزوهاشونو بنویسن . اون نوشته های بچه ها رو جمع کرد و به خونه برد .
یکی از برگه‌ها ؛ معلم رو خیلی متاثر کرد

ادامه »

♦️ﺑﻌﺪﺍﺯ ﺣﺎﺩﺛﻪ 11 ﺳﭙﺘﺎﻣﺒﺮ ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﮐﺎﺭﮐﻨﺎﻥ ﺑﺮﺟﻬﺎﯼ ﺩﻭﻗﻠﻮ ﺯﻧﺪﻩ ﻣﺎﻧﺪﻧﺪ.

ادامه »

ﺭﻭﺯﯼ ﺯﻧﺒﻮﺭ ﻭ ﻣﺎﺭ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﺤﺜﺸﺎﻥ ﺷﺪ!
ﻣﺎﺭ ﻣﯿﮕﻔﺖ: ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺍﺯ ﺗﺮﺱِ ﻇﺎﻫﺮ ﺧﻮﻓﻨﺎﮎِ ﻣﻦ ﻣﯿﻤﯿﺮﻧﺪ؛ ﻧﻪ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻧﯿﺶ ﺯﺩﻧﻢ!
ﺍﻣﺎ ﺯﻧﺒﻮﺭ ﻧﻤﯽ ﭘﺬﯾﺮﻓﺖ.

ادامه »