من کوچکتر از آنم که بخواهم از خود چیزی بنگارم یا چیزی ازوجود او بگویم چراکه قطره کجا و دریا کجا..
ولی آن چه که از بزرگترها شنیدم را به یادگار می نویسم…
شنیدم که خدا نزدیک است و عجیب تر اینکه از رگ گردن نزدیک تر است ونحن اقرب الیه من حبل الورید…..ولی نمیدانم چرا خیلی ها خدا را دورتر ازهرچیز می پندارند.
شایداگر به خودمان هم نگاه کنیم بفهمیم که ماهم جزو همین خیلی ها هستیم…..
بله بله همین طور هست….
تاکنون شده کسی را ناراحت کنی
یا کسی شما را ناراحت کند و گله کنی
یا اصلا شده احساس تنهایی کنی
یاگناه کنی
یا بداخلاقی کنی و …..
همه ی این هانشانه ی اینه که خدا در نظر ما خیلی دوره…..
آره عزیزم، ماهم که ادعای سربازی و طلبگی داریم آره
خیلی ادعامون میشه ولی پای عمل که میرسه آره
دیگه ابروی خودمون رابیشتر نبرم ولی واقعا آره….
البته باشما طلبه های واقعی نبودم با خودم بودم که واقعا ………
خدا جون شنیدم از بزرگ ترا که بندگیت شیرینه لذت داره کیف داره ،خداجون ماهم دوست داریم بچشیم…..
حداقل 1لحظه بچشیم تا دیگه مزه به ظاهر شیرین گناه از دلمون پاک شه.
خداجون خیلی دوستت دارم خیلی……
موضوعات: ادعيه
لینک ثابت