روزی با دوستم از کنار یک دکه روزنامه فروشی رد می شدیم ؛
دوستم روزنامه ای خرید و مودبانه از مرد روزنامه فروش تشکر کرد ، اما آن مرد هیچ پاسخی به تشکر او نداد.
همان طور که دور می شدیم، به دوستم گفتم:
چه مرد عبوس و ترش رویی بود
دوستم گفت:
او همیشه این طور است!
پرسیدم: پس تو چرا به او احترام می گذاری؟!
دوستم با تعجب گفت:
“چرا باید به او اجازه بدهم که برای رفتار من تصمیم بگیرد؟!
من خودم هستم."…
اجازه ندهید تا برخوردهاى دیگران ، موجب تغییر رفتارهاى شما شود . همیشه مثل گــــــــــــل باشید که در هر شرایطى خوش عطرى و زیبایى خود را حفظ مى کند .
در هر دیدارى ردپایى از عطر زیباى درون خود را به یادگار بگزارید
متین ، باوقار ، خندان ، شاد ، پـــــــرانر ژى و پــــــرتلاش باشید .
زندگى را زندگى کنیم
[یکشنبه 1396-08-07] [ 06:35:00 ق.ظ ]
|