زمهرير
 
 


Random photo
چرا  روضة معروف گردید ؟

با سلامٍ دوست عزيز از شمامتشكريم كه از اين وبلاگ ديدن مي كنيد ، نظرات يامطالب ارزشمندتان را براي ما بفرستيد وباپيشنهادات خود مارا ياري كنيد. من سرباز جنگ سايبري هستم . باتشكر


جستجو


آخرین نظرات
  • سیدمحمد در کارگران حضرت فاطمه‌ی زهرا
  • خانعلی زاده در کثرت جمعیت در صحیفه سجادیه:
  • کبری نظرزاده در ▪️متن سخنرانی دختر شهید سلیمانی
  • لبیک یا مهدی  در استحمام جانباز قطع نخاعی به وسیله حاج قاسم
  • سربازی از تبار سادات  در از نشانه های آخر الزمان


پربازدید


موضوعات




ج

زیبا سازی وبلاگ




le



ab
 



زائری بارانی ام آقا بدادم میرسی

زائری بارانی ام آقا بدادم میرسی
بی پناهم،خسته ام،تنها، بدادم میرسی
گر چه آهو نیستم اماپراز دلتنگی ام
ضامن چشمان آهوها به دادم میرسی

موضوعات: ولايت عشق  لینک ثابت
[یکشنبه 1396-08-28] [ 11:57:00 ق.ظ ]




ای کاش حرم بودم و مهمان تو بودم

ای کاش حرم بودم و مهمان تو بودم
مهمان تو سفره احسان تو بودم

یک پنجره فولاد دلم تنگ تو آقاست
ای کاش که زوار خراسان تو بودم.

موضوعات: ولايت عشق  لینک ثابت
 [ 11:34:00 ق.ظ ]




هر شب تو بر غریبی خود گریه می‌کنی

انگور می‌دهند که قربانی‌ات کنند
? لازم نکرده دعوت مهمانی‌ات کنند

? صدها رواق در جگرت زهر باز کرد
? می‌خواستند آینه بندانی‌ات کنند

? هر شب تو بر غریبی خود گریه می‌کنی
? مردم اگر چه سجده‌ی سلطانی‌ات کنند

? تو نو به نو برای خودت گریه می‌کنی
? در صحن کهنه گرچه چراغانی‌ات کنند

? وقتی خدا غریبی ما را نگاه کرد
? فرمود تا حسین خراسانی‌ات کنند

? زن‌های طوس مثل زنان بنی‌اسد
? جمعند تا عزای پریشانی‌ات کنند

? معصومه را به همرهی خود کشانده‌ای
? تا قبله گاه زینب ایرانی‌ات کنند…

#رضا_محمد_سهرابی

موضوعات: ولايت عشق  لینک ثابت
 [ 11:21:00 ق.ظ ]




برای آقا حکومت نیشابور یا قاطر و پالان فرق ندارد

حاکم نیشابور برای گردش به بیرون از شهر رفته بود. مردی میان سال در زمین کشاورزی مشغول کار بود. حاکم بی مقدمه به کاخ برگشت و دستور داد کشاورز را به کاخ بیاورند. روستایی بی نوا با ترس در مقابل تخت حاکم ایستاد.
به دستور حاکم لباس گران بهایی بر او پوشاندند. حاکم گفت یک قاطر راهوار به همراه افسار و پالان خوب به او بدهید. حاکم از تخت پایین آمده بود و آرام قدم میزد، گفت میتوانی بر سر کارت برگردی… ولی همین که دهقان بینوا خواست حرکت کند حاکم کشیده ای محکم پس گردن او نواخت. همه حیران از آن عطا و حکمت این جفا، منتظر توضیح حاکم بودند.
حاکم پرسید: مرا می شناسی؟
بیچاره گفت: شما تاج سر رعایا و حاکم شهر هستید.
حاکم گفت: آیا بیش از این مرا میشناسی؟ سکوت مرد حاکی از استیصال و درماندگی او بود.
حاکم گفت: بخاطر داری بیست سال قبل با دوستی به پابوس سلطان کرامت و جود حضرت رضا (ع) رفته بودی؟ دوستت گفت خدایا به حق این آقا مرا حاکم نیشابور کن و تو محکم بر گردن او زدی که ای ساده دل! من سالهاست از آقا یک قاطر با پالان برای کار کشاورزیم می خواهم، هنوز اجابت نشده آن وقت تو حکومت نیشابور را می خواهی؟
یک باره خاطرات گذشته در ذهن دهقان مرور شد.
حاکم گفت: این قاطر و پالانی که می خواستی، این کشیده تلافی همان کشیده ای که به من زدی.
فقط می خواستم بدانی که برای آقا حکومت نیشابور یا قاطر و پالان فرق ندارد. فقط ایمان و اعتقاد من و توست که فرق دارد.

موضوعات: ولايت عشق  لینک ثابت
 [ 11:11:00 ق.ظ ]




هفت رشته مو از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله

مردی از نوادگان انصار خدمت امام رضا علیه السلام رسید. جعبه ای نقره ای رنگ به امام داد و گفت:

«آقا! هدیه ای برایتان آورده ام که مانند آن را هیچ کس نیاورده است». بعد در جعبه را باز کرد و چند رشته مو از آن بیرون آورد و گفت: «این هفت رشته مو از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله است.که از اجدادم به من رسیده است».

حضرت رضا علیه السلام دست بردند و چهار رشته مو از هفت رشته را جدا کردند و فرمود: «فقط این چهار رشته، از موهای پیامبر است».

مرد با تعجب و کمی دلخوری به امام نگاه کرد و چیزی نگفت. امام که فهمید مرد ناراحت شده است، آن سه رشته مو را روی آتش گرفت. هرسه رشته سوخت، اما به محض این که چهار رشته موی پیامبر صلی الله علیه و آله روی آتش قرار گرفت شروع به درخشیدن کرد و برقشان چهره مرد عرب را روشن کرد.

موضوعات: ولايت عشق  لینک ثابت
 [ 10:59:00 ق.ظ ]




ﻣﺎ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻏﯿﺮ ﺿﺎﻣﻦ ﺁﻫﻮ ﻧﻤﯽ ﺯﻧﯿﻢ

ایهاالناس…
ﺷﻐﻞ ﺷﺮﯾﻒ ﻭ ﻣﺤﺘﺮﻡ ﻣﺎ ﮔﺪﺍﯾﯽ ﺍﺳﺖ
ﻣﺎ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻏﯿﺮ ﺿﺎﻣﻦ ﺁﻫﻮ ﻧﻤﯽ ﺯﻧﯿﻢ

موضوعات: ولايت عشق  لینک ثابت
 [ 10:52:00 ق.ظ ]




کرامات امام رضا

معجزات امام رضا (ع)
روزی پیرمردی به همراه دختری که رویش را با چادر پوشانده بود و وی را روی زمین می کشید وارد صحن روضه منوره حضرت رضا شد. جلوی او را گرفتم و پرسیدم با این وضع کجا میخواهی بروی. جواب داد این دخترم هست و برای گرفتن شفا به محضر حضرت می برم. با درخواست من صورتش را باز کرد و شگفت زده دیدم که وی مُرده است و بی روح می باشد. برای اطمینان بیشتر به چند نفر از خادمان خانم گفتم که او را معاینه کنند و بعد از معاینه یقین حاصل شد که علایم حیاتی ندارد و از دنیا رفته است.با عصبانیت به پیرمرد گفتم که ای مرد تو حرم را با غسال خانه اشتباه گرفته ای. امام رضا مُرده زنده نمی کند بلکه مریض شفا می دهد و آن هم اگر مصلحت باشد.با التماس و تضرع فراوان پیرمرد به من گفت که اجازه بدهید او را به حرم ببرم،آخه این که برای شما ضرری ندارد و اگر هم شفا نیافت برمیگردانم و دفن می کنیم.دلم به رحم آمد و با خود گفتم حداقل برای زیارت وداع اجازه دهم که او را داخل حرم ببرد. بعد از ساعتی دیدم ولوله ای در حرم به پا شد و با چشمان خودم دیدم که آن دختر مرده زنده شد.

موضوعات: ولايت عشق  لینک ثابت
 [ 10:51:00 ق.ظ ]




گنبدت از هر کجای شهر سوسو می‌کند

گنبدت از هر کجای شهر سوسو می‌کند
دست هر آشفته‌ای را پیش تو رو می‌کند

در لباس خادمان مهربانت، آفتاب ☀️
صبح‌ها، صحن حرم را آب و جارو می‌کند

موضوعات: ولايت عشق  لینک ثابت
 [ 10:24:00 ق.ظ ]




هرگز به صورت ایستاده شلوار نپوشید

هرگز به صورت ایستاده شلوار نپوشید
زیرا موجب بیماری سیروز کبدی و افسردگی و پیری زودرس میشود.

موضوعات: ولايت عشق  لینک ثابت
 [ 10:20:00 ق.ظ ]




این کار به سفارش امام هادى علیه السلام است .

توسل حاج اقا قرائتی به امام رضا (ع) به زبان خودشان
خاطره اى دارم که با چند مقدّمه بیان مى کنم :
زمانى وضعیّت مردم سامرا خیلى بد، گرفتار ضعف و فقر بودند به صورتى که ضرب المثل
شده بودکه فلانى مثل فقراى سامرا است . آنها حمام نداشته و در رودخانه استحمام مى کردند
و تقریباصددرصد اهل سنّت بودند…
آیه اللّه بروجردى قدّس سرّه تصمیم گرفت حمام بزرگ و در کنار آن حسینه اى را براى شیعیان
بسازند تا زیارت امام هادى علیه السلام نیز از مظلومیت بیرون بیاید.
به پیروى از آن سیاست براى رونق زیارت امام هادى علیه السلام ، آیة اللّه العظمى خوانسارى
که در تهران بودند- به عدّه اى از طلبه ها پیغام داده و سفارش کردند که ماه رمضان آن سال
روزهابخوابند و شبها در حرم امام هادى علیه السلام احیا بگیرند.
آیة اللّه العظمى شیرازى هم در راستاى این سیاست ، عدّه اى از نیروهاى حوزه را به
سامرا فرستادند. به هر حال توفیقى بود که یک ماه رمضان من در آن مراسم بودم.
در آن زمان فقر شدیدى به یکى از طلاب فشار آورده وبه امام هادى علیه السلام پناه آورده بود
و کنار صحن آن حضرت ایستاد و عرض کرد: من مهمان شما هستم و محتاج و… مى گوید:
کمى ایستادم یک وقت آیة اللّه العظمى شیرازى از حرم بیرون آمد در صورتى که برخلاف رویه
همیشگى که عبا به سر کشیده به طرف درب صحن مى رفتند، به طرف من آمده و مقدارى پول
به من داده و فرمودند: این کار به سفارش امام هادى علیه السلام است .
شما دفعه اوّلتان است که گرفتار شده اید و به این درب پناه آورده اید، ولى من بارها اینجا
به پناه آمده و نتیجه گرفته ام .
این داستان در ذهنم بود تا اینکه ازدواج کرده و با همسرم به مشهد مقدس ‍ رفتیم ،
چند روزى گذشت ، پولم تمام شد. خواستم سجّاده نماز را بفروشم ، خانم مانع شد.
خواستم تسبیحم را بفروشم ، به قیمت کمى مى خریدند.
(مخفى نماند که من پول دو عدد نان بیشتر نمى خواستم .) به حرم امام رضا علیه السلام رفتم
تا زیارتنامه بخوانم ، کسى به من مراجعه نکرد. ماءیوس شدم ، یک وقت به یاد داستان سامرا
که قبلاً گذشت افتادم ، آمدم کنار صحن امام رضا علیه السلام عرض کردم:
یا امام رضا! من مهمان شما و محتاج ، به شما پناه آورده ام ، شما اهل کرامت و بخشش
هستید؛ ((عادتکم الاحسان و سجیتکم الکرم ))بعد از چند دقیقه یکى از سادات که از
دوستانم بود از راه رسید و گفت : آقاى قرائتى ! شما کجا هستید، من نیم ساعت است
که به دنبال شما مى گردم ؟ گفتم : براى چى ؟ گفت : روز آخر سفرم است و مقدارى پول زیاد
آورده ام ، گفتم بیایم به شما قرض بدهم که ممکن است احتیاج پیدا کنید.
گفتم : فلانى ! همه اینها حرف است ، امام رضا علیه السلام شما را براى من فرستاده است .
منبع: خاطرات
مولف: استاد محسن قرائتی

موضوعات: ولايت عشق  لینک ثابت
 [ 10:16:00 ق.ظ ]




خداى تعالى رضا لقب داده است
موضوعات: ولايت عشق  لینک ثابت
 [ 10:12:00 ق.ظ ]




السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا

عشق است که در صحن شفاخانه ات آقا ، حتی به تمارض شده بیمار تو باشم

موضوعات: ولايت عشق  لینک ثابت
 [ 10:08:00 ق.ظ ]
1 2 3 4 5 ...6 ...7 8 10 11