? حادثه ای تاسف بار و عبرت انگیز

داستانی واقعی توسط شیخی که مرده شور بود این داستان را در حالی خودش با چشمان خود دیده برای ما تعریف کرد بدون ذکر نام جای و مکانی که این رخ داده باشد.
تا خویشاوندان فردی که مرده ناراحت نشوند و فقط این واقعه را برای عبرت من و تو مسلمان حاضر شد تعریف کند.

ماجرا از این جا شروع شد که یک جوانی که فوت کرده بود برای غسل و کفن کردن او را به غسال خانه آوردن تا اورا غسل کرده و اورا آماده خواندن نماز جنازه و دفن بکنند.
شیخ میگوید: وقتی که جوان را برای غسل کردن بردیم میخواستیم لباس های اورا از بدن خارج کنیم اما از بس که لباس های تنگ و اندامی بود نتوانستیم آنهارا از بدنش خارج کرده و مجبور شدیم با قیچی لباس هایش را برش داده و مشغول غسل کردن او شویم.
اما ماجرا از آنجا شروع شد که وقتی سربندی که هنگام مرگ بر سرش بسته بود باز کردیم بوی بسیار بدو تهوع آوری که حال هر انسانی را به هم میزدازاومتساعد میشد.
تمام اتاق این بو بد گرفته بود و ما برای اینکه راحت تر او را غسل بدیم مجبور شدیم که به دستمال های خود عطر زده و جلوی بینی گرفته و اورا غسل بدیم اما هر کاری کردم نتونستم این بوی بد را دفع کنم.
مرده را ده بار شستم اما هر بار که اورا میشستم بویش کم که نمیشد شدیدتر هم میشد.
آخر مجبور شدم تمام عطرهایی که موجود بود را بر سر مرده خالی کنم تا حداقل بویش کمتر شود اما فایده ای نداشت.
یکی از خویشاوندان مرده در بیرون از اتاق که چند تن از دیگر خویشاوندان این مرده بودند سروصدا میگردومیگفت:که این دیگر چه شیخی است که مرده میشوید در حالی که خودش آدمی سیگاری است و بو میدهد!
وقتی که من از اتاق بیرون آمدم سروصدایش بیشتر شده من هم دستش را گرفته و اورا به اتاق بردم تا متوجه بوی بد مرده شود…
وقتی اورا داخل اتاق کردم یک لحظه هم طاقت نیاورده و زود بیرون آمد تا اینکه از من معذرت خواهی کرد و گفت:اجازه بدین برم تا به همه ی مردم بگم که بوی بد بوی مرده بوده نه چیز دیگر ….
اما من به او اجازه ندادم و گفتم که من چندین سال است که مرده می شورم و تا به حال آبروی هیچ کس را نبرده و این بار هم اجازه این کار را نمیدهم….
پس از کفن کردن نوبت نماز جنازه رسید یکی از نزدیکان مرده آمدوگفت:نماز جنازه را داخل مسجد میخوانیم اما من گفتم:نمیتوانیم همچین کاری بکنیم چون جنازه بوی بسیار بدی میدهد و این بی احترامی به مسجد است…
اما آنها قبول نمیکردند تا اینکه من گفتم برویم از امام جماعت بپرسیم او بین ما قضاوت میکند….

ما از امام جماعت پرسیدیم او هم با من هم نظر بود تا اینکه وقت نماز جنازه رسید اما به علت اینکه جنازه بوی تعفن بسیار بدی میداد کسی حاضر نشد نماز جنازه برآن جنازه بخواند…
من به زور چند نفر که حدودا به پنج نفر رسید جمع کرده و نماز جنازه را خواندیم .
پس از خواندن نماز جنازه ما حاضر شدیم تا اورا به داخل قبر ببریم.
وقتی اورا داخل قبر کردیم به چیز عجیبی برخورد کردیم سبحان الله..
وقتی ما سر اورا به سمت قبله کردیم به یک بار متوجه شدم که پاهای او به طرف قبله شده و سرش طرف دیگر یعنی جای سر و پاهای او عوض میشد من چندین بار این کار را تکرار کردم اما هر بار که این کار را میکردیم، دوباره همان اتفاق می افتاد.
سرش خلاف جهت قبله بود و پاهایش به طرف قبله برادرش از دیدن این حالت حالش به هم خورد و غش کرد…
من هم حالم زیاد خوب نبود..
نتیجه گرفتم که باید به یک عالم بزرگ زنگ بزنم ماجرا را به برایش تعریف کرده تا مرا راهنمایی کند…
وقتی که به او زنگ زده و همه ی اتفاق های عجیبی که روی داده بود را تعریف کردم،آن عالم بزرگوار ناراحت شدو گفت:ای شیخ میخواهی چکار کنی میخواهی نعوذ بالله با خدا بجنگی …
طبق اسلام وقتی که مرده در حالتی که بو میداد تو باید اورا سه بار شسته و اگر بازهم آن بو نرفت تو حق نداشتی که اورا ده بار غسل بدهی چون خداوند با این کارش میخواست اورا مایه عبرت دیگران قرار دهد…
وقتی کسی نمیخواست بر او نماز جنازه بخواند تو حق نداشتی بزور مردم را وادار به خواندن نماز جنازه بر او کنی شاید این امر خداوند بوده است ..
والان هم که حکم خداوند است که او این گونه در قبر باشد تو حق نداری بیشتر دخالت کنی چون فایده ای ندارد پس او را همان گونه که است بر رویش خاک بریز!
من هم همین کار را کردم پس از اتمام خاکسپاری ، پیش برادرش رفته و به او گفتم که مگر برادرت چه گناهی انجام داده که اینگونه غضب خدا را بر انگیخته اوناراحت بود و پاسخ نمیداد…
تا اینکه من اصرار کرده و گفتم میخواهم درس عبرتی برای من و دیگران باشد لطفا بگویید چرا باید یک مسلمان اینگونه از جهان برود.او در جواب گفت: که برادرم در طول عمرش حتی یک بار هم به طرف قبله سجده نکرده یک بار هم نماز نخوانده…

ادامه مطلب :

میخواهی نعوذ بالله با خدا بجنگی …
موضوعات: اخبار استان ها  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...