زمهرير
 
 


Random photo
آرامش حضور "خدا "ست،

با سلامٍ دوست عزيز از شمامتشكريم كه از اين وبلاگ ديدن مي كنيد ، نظرات يامطالب ارزشمندتان را براي ما بفرستيد وباپيشنهادات خود مارا ياري كنيد. من سرباز جنگ سايبري هستم . باتشكر


جستجو


آخرین نظرات
  • سیدمحمد در کارگران حضرت فاطمه‌ی زهرا
  • خانعلی زاده در کثرت جمعیت در صحیفه سجادیه:
  • کبری نظرزاده در ▪️متن سخنرانی دختر شهید سلیمانی
  • لبیک یا مهدی  در استحمام جانباز قطع نخاعی به وسیله حاج قاسم
  • سربازی از تبار سادات  در از نشانه های آخر الزمان


پربازدید


موضوعات




ج

زیبا سازی وبلاگ




le



ab
 



#تفڪر ✨
وقتی چیزی درحال تمام شدن باشد،
عزیز میشود!
یڪ لحظه آفتاب در هوای سرد،غنیمت میشود!
#خـــღــدا درموقع سختی‌ها،تنها پناه میشود!

یڪ قطره نور در دریای تاریڪی،همه‌ی دنیا میشود…
یڪ عزیزوقتی ڪه از دست رفته،همه ڪس میشود..
پاییز وقتے ڪه تمام شد به نظر قشنگ و قشنگ تر میشود!
#وماهمیشه‌دیرمتوجه‌میشویم!!!
“قدر داشته‌هایمان را بدانیم….”

⇔چرا ڪه،خیلی زود،دیر میشود!⇔

موضوعات: شبكه هاي اجتماعي  لینک ثابت
[پنجشنبه 1396-08-04] [ 02:30:00 ب.ظ ]




#پاسخ به یک شبهه

? مخترعین و دانشمندان کافر یا غیر مسلمان مثل #ادیسون که خدمات بزرگ داشته اند هم در دنیا و آخرت #پاداش میگیرند؟

✅افعال اخلاقی کافران و غیر مسلمانان

در تعیین ارزش اخلاقى اعمال، هم حُسن #فعلى و هم حُسن‏ #فاعلى‏ باید مورد توجه قرار گیرد. امّا آنچه با موضوع اخلاق ارتباط تنگاتنگ دارد، «رفتارهاى اخلاقی اختیارى» کافران و غیر مسلمانان است که آیا در دستگاه اخلاقى اسلام شایسته هیچ ستایش و #پاداشى نیستند؟ و اعمال نیک آنان هیچ ارزش اخلاقى نداشته از جانب #پروردگار جبران نخواهد شد؟

✅نکته اول:

از آیات قرآن و روایات استفاده می‌شود که افعال اخلاقی و نیز فعالیت و خدمات کسانی مثل مخترعان و مکتشفان کافر و غیر مسلمان که با انگیزه انسان دوستی انجام می‌گیرد، پاداش داشته، با این توضیح که اگر کافر منکر خدا و یا مشرک باشد، پاداش در #دنیا داده می‌شود و در آخرت بهره و #نصیبی ندارند مگر جهنم و یا در عذاب آنها تخفیف داده می‌شود؛ در قرآن می‌خوانیم:

«کسانى که زندگى #دنیا و زینت آن‌را بخواهند، [نتیجه] اعمالشان را در همین دنیا به‌طور #کامل به آنها می‌دهیم و چیزى کم و کاست از آنها نخواهد شد! [ولى] آنها در آخرت، جز آتش، [سهمى] نخواهند داشت و آنچه را در دنیا [براى غیر خدا] انجام دادند، بر باد می‌رود و آنچه را عمل می‌کردند، باطل و بی‌اثر می‌شود.

?مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج ‏1، ص 303 – 309
سوره مبادکه هود آیه 15

✅نکته دوم

رفتارهای اخلاقی #کافر و غیر مسلمان، اگر با قالب‌هایى که شارع تعیین کرده مخالف نباشد و انگیزه منفى هم نداشته باشد؛ یعنى با انگیزه #دشمنى با دین حق و دوستداران آن نیست و فاعل در انجام آن انگیزه‌اى برتر از تأمین نیازهاى مادى و حیوانى دارد؛ مانند این‌که از خود، گذشت و سخاوت‌مندى نشان می‌دهد، این قبیل اعمال اگرچه #شرایط و نصاب لازم را براى تعالى و تکامل نفس انسانى ندارد، ولی زمینه آن‌را فراهم می‌کند؛ و روح و جان آدمى را مهیاى سفر معنوى می‌گرداند و به‌طور مطلق فاقد ارزش نیز نمی‌باشد. حتى موجب #تخفیف یا رفع مجازات اخروى فرد می‌گردد.

?اخلاق در قرآن، ص 171 – 172

موضوعات: شبكه هاي اجتماعي  لینک ثابت
 [ 08:01:00 ق.ظ ]




چارلی چاپلین :

وقتی بچه بودم کنار مادرم می‌خوابیدم و هرشب یک آرزو می‌کردم.
مثلاً آرزو می‌کردم برایم اسباب بازی بخرد؛ می‌گفت «می‌خرم به شرط اینکه بخوابی.» یا آرزو می‌کردم برم بزرگترین شهربازیِ دنیا؛ می‌گفت «می‌برمت به شرط اینکه بخوابی.» یک شب پرسیدم «اگر بزرگ بشوم به آرزوهایم می‌رسم؟» گفت «می‌رسی به شرط اینکه بخوابی.» هر شب با خوشحالی می‌خوابیدم. اِنقدر خوابیدم که بزرگ شدم و آرزوهایم کوچک شدند.
دیشب مادرمو خواب دیدم؛ پرسید «هنوز هم شب‌ها قبل از خواب به آرزوهایت فکر می‌کنی؟» گفتم «شب‌ها نمی‌خوابم.» گفت «مگر چه آرزویی داری؟» گفتم «تو اینجا باشی و هیچ آرزویی نداشته باشم.» گفت «سعی خودم را می‌کنم به خوابت بیایم به شرط آنکه بخوابی.
تقدیم به تمامی مادران

موضوعات: شبكه هاي اجتماعي  لینک ثابت
 [ 07:34:00 ق.ظ ]




بیش از 35 هزار اثر انگشت

مهر/ هنرمند مجسمه ساز و نقاش سبزواری، مجتبی مومن در فاصله زمانی 20 ساعت، چهره شهید حججی را با بیش از 35 هزار اثر انگشت به ثبت رساند!

موضوعات: شبكه هاي اجتماعي  لینک ثابت
 [ 07:28:00 ق.ظ ]




راه_رفتن_به_کربلا

#راه_رفتن_به_کربلا
از یه بنده خدایی پرسیدم ان شاالله اگه بخوام اربعین برم کربلا باید چه کارهای اداری رو انجام بدم؟؟؟؟
.
.

گفت اول میری پاسپورتتو از حضرت رضا(علیه السلام) میگیری
بعد میدی به حضرت معصومه(علیها السلام) پاراف میکنه
بعد میدی به حضرت عباس (علیه السلام) امضاء میکنه
بعد از اون میبری دبیرخونه حضرت زینب(سلام الله علیها) ثبت میکنه
وآخرین مرحله ممهور به مهر حضرت زهرا(سلام الله علیها) میشه و تمام . . .
گفتم راهی نداره که زودتر انجام بشه؟!!
گفت چرا یه راه وجود داره اون اینه که بری در خونه حضرت رقیه (سلام الله علیها) رو بزنی و با ایشون صحبت کنی….

.
گر دخترکی پیش پدر ناز کند

گره ی کرب و بلای همه را باز کند ….

اللهم الرزقنا زیاره کربلا بحق رقیه بنت الحسین
سلام الله علیها ان شاءالله..

موضوعات: شبكه هاي اجتماعي  لینک ثابت
 [ 07:27:00 ق.ظ ]




هیـچ کس زنده نیست… همه مُردند ...

امروز دوستےمے گفت : خیلے سال پیش که دانشجو بودم ، بعضی از اساتید عادت به حضور و غیاب داشتند. تعدادے هم برا محکم کارے دو بار این کار روانجام مے دادند. ابتدا و انتهاے کلاس ..
.که مجبور باشے تموم ساعت رو سر کلاس بنشینے.هم رشته اے داشتم که شیفتہ ے یکے از دختران هم دوره اش بود. هر وقت این خانم سر کلاس حاضر بود، حتے اگر نصف کلاس غایب بودند، جناب مجنون مے گفت: استاد، همه حاضرند!
و بالعکـس، اگر تنها غایب کلاس این خانم بود و بس، مے گفت: استاد امرو همـہ غایبند، هیـچ کس نیومده!
در اواخر دوران تحصیل، باهم ازدواج کردند و دورادور مے شنیدم که بسـیار خوب و خوش هستند.
امروـ خبردار شدم که آگهے ترحیم بانو را با این مضمون چاپ کرده اســـــت؛
هیـچ کس زنده نیست… همه مُردند …
شاید عشق همین باشد….

موضوعات: شبكه هاي اجتماعي  لینک ثابت
 [ 07:26:00 ق.ظ ]




#دزدی
فقط بالا رفتن از دیوار مردم نیست*

وقتی پزشکی برای «نفع رساندن» به همکار و رفیق رادیولوژیست خود، بیمار بی خبر از همه جا را به او حواله میکند
?این دزدی است

وقتی راننده تاکسی مسافر شهرستانی ناآشنا را در شهر دور خودش می چرخاند و دو برابر کرایه میگیرد
این دزدی است

وقتی تعمیرکار ماشین با دست های چرب و چیلی و در حالیکه عرق پیشانی اش را پاک میکند
برای تعویض یک پیچ از شما دویست هزارتومان میگیرد شما نمیدانید و تشکر هم میکنید
ولی خودش میداند
حق العمل اش پنج هزار تومان است
?این دزدی است.

وقتی کارمند مملکت به جای کار کردن وقت اش را صرف دیدن فیلم و دانلود موسیقی میکند
?این دزدی است

دزدی فقط جیب بری توی اتوبوس نیست
دزدها هم همیشه روی دست شان خالکوبی ندارند و کاپشن خلبانی نمی پوشند
دزدها میتوانند بوی خوش ادکلن بدهند
ساعت گرانقیمت ببندند
میتوانند لباس مارک دار بپوشند
?اما وقت و عمر مردم را بدزدند

وقتی مسئولی به جای حل کردن مشکل مردم مدام وعده میدهد
اعتماد آنها را می دزدد
?این دزدیست
وقتی استاد دانشگاه
بدون مطالعه سرکلاس حاضر میشود
و برای پر کردن وقت کلاس از دانشجوها میخواهد یکی یکی بیایند و «کنفرانس»! بدهند
?این دزدی است

وقتی کارخانه داری به جای لیمو
اسید سیتریک می ریزد توی شیشه
و به اسم آبلمیوی خالص به خلق الله میفروشد
?این دزدی است

وقتی مامور بهداشتی اینها را می بیندو صورتش را آنطرف میکند
?این دزدی است

وقتی که عده ای بنام لیدر اندیشه فریب مردم میدهندوبا لابی گری ومعامله پشت پرده، مهره موردنظر
شان را برای منافع خودشان برمردم قالب میکنند.
این دزدیست.
وقتی مسئولان گندم نشان مردم میدهند اما جـــوبه آنان میفروشند.
?این دزدیست

دزدهای تابلودار*
دزدهایی که دست و پایشان را خالکوبی میکنند
به مراتب از دزدهای کت و شلوار پوش و ادکلن زده شریف ترند

دزدی یعنی
دست بردن در اسناد و مدارک اداری
*رشوه گیری از ارباب رجوع، دزدی یعنی به سیله ی کسی به مقامی رسیدن و حق دیگران ضایع کردن دزدیست.

دزدی نکنیم تا مملکتمان اصلاح شود
احساس مسولیت و وجدان داشته باشیم
و بدانیم که چوب خدا صدا ندارد

موضوعات: شبكه هاي اجتماعي  لینک ثابت
[چهارشنبه 1396-08-03] [ 12:09:00 ب.ظ ]




هواشناسی اعلام کرد :

�هوای مهدی فاطمه را داشته باشید
خیلی
تنهاست ………
سلامتیش صلوات

««بهترین زیبایی های خلقت»»

?? زیباترین کلام:بسم الله…
??زیباترین تکیه گاه:خدا
??زیباترین دین:اسلام
??زیباترین خانه:کعبه
??زیباترین بانگ:تکبیر
??زیباترین آواز:اذان
??زیباترین ستون:نماز
??زیباترین معجزه:قرآن
??زیباترین سوره:حمد
??زیباترین قلب:یاسین
??زیباترین عروس:الرحمن
??زیباترین محافظ:آیةالکرسی
??زیباترین عمل:عبادت
??زیباترین زیارت:خانه خدا
??زیباترین منزل:بهشت
??زیباترین مهاجر:هاجر
??زیباترین صابر:ایوب(ع)
??زیباترین معمار:ابراهیم(ع)
??زیباترین قربانی:اسماعیل(ع)
??زیباترین مولود:عیسی(ع)
??زیباترین جوان:یوسف(ع)
??زیباترین انسان:پیامبراسلام
??زیباترین پارسا:علی(ع)
??زیباترین مادر:زهرا(س)
??زیباترین مظلوم:امام حسن مجتبی(ع)
??زیباترین شهید:امام حسین(ع)
??زیباترین ساجد:امام سجاد(ع)
??زیباترین عالم:امام محمدباقر(ع)
??زیباترین استاد:امام صادق(ع)
??زیباترین زندانی:امام کاظم(ع)
??زیباترین غریب:امام رضا(ع)
??زیباترین فرزند:امام جواد(ع)
??زیباترین راهنما:امام هادی(ع)
??زیباترین اسیر:امام حسن عسکری(ع)
??زیباترین منتقم:امام زمان(عج)
??زیباترین عمو:حضرت عباس(ع)
??زیباترین عمه:حضرت زینب(ع)
??زیباترین سرباز:علی اکبر(ع)
??زیباترین غنچه:علی اصغر(ع)
??زیباترین شب سال:شب قدر
??زیباترین سفر: حج
??زیباترین محل تولد:کعبه
??زیباترین لباس: احرام
??زیباترین ندا: فطرت
??زیباترین سرانجام: شهادت
??زیباترین جنگ: نفس عماره
??زیباترین ناله: نیایش
??زیباترین اشک: اشک از توبه
??زیباترین حرف: حق
??زیباترین حق: گذشت
??زیباترین رحمت: باران
??زیباترین سرمایه: زمان
??زیباترین لحظه: پیروزی
??زیباترین کلمه: محبت
??زیباترین یادگاری: نیکی
??زیباترین عهد: وفا
??زیباترین دوست: کتاب
??زیباترین کتاب: قرآن
??زیباترین زینت: ادب
??زیباترین روزهفته: جمعه
??زیباترین خاک: تربت کربلا
??زیباترین ابزار: قلم
??زیباترین روزسال: مبعث
?? زیباترین بیابان: عرفات
?? زیباترین مزار: شش گوشه
??زیباترین شعار: صلوات
??زیباترین قبرستان: بقیع
??زیباترین زمین: کربلا
??زیباترین آرزو: فرج مهدی فاطمه

موضوعات: شبكه هاي اجتماعي  لینک ثابت
[دوشنبه 1396-08-01] [ 05:14:00 ب.ظ ]




✔️ نماز بدون وضوی امام جماعت

حدود 20 سال پیش منزل ما خیابان 17 شهریور بود و ما برای نماز خواندن و مراسم عزاداری و جشنهای مذهبی به مسجدی که نزدیک منزلمان بود می رفتیم پیش نماز مسجد حاج آقایی بود بنام شیخ هادی که امور مسجد را انجام میداد و معتمد محل بود ؛ یک روز من برای خواندن نماز مغرب و عشاء راهی مسجد شدم و برای گرفتن وضو به طبقه پائین که وضوخانه در آنجا واقع بود رفتم..
منتظر خالی شدن دستشویی بودم که در این حین، در یکی از دستشویی‌ها باز شد و شیخ هادی از آن بیرون آمد با هم سلام و علیک کردیم و شیخ بدون اینکه وضو بگیرد دستشویی را ترک کرد.
من که بسیار تعجب کرده بودم به دنبال شیخ راهی شدم که ببینم کجا وضو می‌گیرد و با کمال شگفتی دیدم شیخ هادی بدون گرفتن وضو وارد محراب شد و یکسره بعد از خواندن اذان و اقامه نماز را شروع کرد و مردم هم به شیخ اقتداء کردند من که کاملا گیج شده بودم سریعا به حاج علی که سالهای زیادی با هم همسایه بودیم گفتم حاجی شیخ هادی وضو ندارد ؛
خودم دیدم از دستشویی اومد بیرون ولی وضو نگرفت. حاج علی که به من اعتماد کامل داشت با تعجب گفت خیلی خوب فرادا می خوانم.
این ماجرا بین متدینین پیچید ، من و دوستانم برای رضای خدا، همه را از وضو نداشتن شیخ هادی آگاه کردیم و مامومین کم کم از دور شیخ متفرّق شدند تا جائیکه بعد از چند روز خانواده او هم فهمیدند.
زن شیخ قهر کرد و به خانه پدرش رفت ، بچه های شیخ هم برای این آبروریزی ، پدر را ترک کردند .
دیگر همه جا صحبت از مشکوک بودن شیخ هادی بود آیا اصلا مسلمان است ؟ آیا جاسوس است ؟ و آیا …
شیخ بعد از مدتی محله ی ما را ترک کرد و دیگر خبری از او نبود ؛ بعد از دوسال از این ماجرا ، من به اتفاق همسرم به عمره مشرف شدیم در #مکه بخاطر آب و هوای آلوده بیمار شدم. بعد از بازگشت به پزشک مراجعه کردم و دکتر پس از معاینه مقداری قرص و آمپول برایم تجویز کرد .
روز بعد وقتی می خواستم برای نماز به مسجد بروم تصمیم گرفتم قبل از آن به درمانگاه بروم و آمپول بزنم ، پس از تزریق به مسجد رفتم و چون هنوز وقت اذان نشده بود وارد دستشویی شدم تا جای آمپول را آب بکشم.
درحال خارج شدن از دستشویی، ناگهان به یاد شیخ هادی افتادم چشمانم سیاهی می رفت، همه چیز دور سرم شروع به چرخیدن کرد انگار دنیا را روی سرم خراب کردند. نکند آن بیچاره هم می خواسته جای آمپول را آب بکشد .! نکند ؟! ؟! نکند ؟!
دیگر نفهمیدم چه شد. به خانه برگشتم تا صبح خوابم نبرد و به شیخ هادی فکر میکردم که چگونه من نادان و دوستان و متدینین نادان تر از خودم ندانسته و با قصد قربت آبرویش را بردیم .. خانواده اش را نابود کردیم ..
از فردا، سراسیمه پرس و جو را شروع کردم تا شیخ هادی را پیدا کنم.
به پیش حاج ابراهیم رفتم به او گفتم برای کار مهمی دنبال شیخ هادی میگردم او گفت : شیخ دوستی در بازار حضرت عبدالعظیم داشت و گاه گاهی به دیدنش میرفت اسمش هم حاج احمد بود و به عطاری مشغول بود.
پس از خداحافظی با حاج احمد یکراست به بازار شاه عبدالعظیم رفتم و سراغ عطاری حاج احمد را گرفتم. خوشبختانه توانستم از کسبه آدرسش را پیدا کنم بعد چند دقیقه جستجو پیر مردی با صفا را یافتم که پشت پیشخوان نشسته و قرآن می خواند سلام کردم جواب سلام را با مهربانی داد و گفتم ببخشید من دنبال شیخ هادی میگردم ظاهرا از دوستان شماست ، شما او را می شناسید ؟
پیرمرد سری تکان داد و گفت دو سال پیش شیخ هادی در حالیکه بسیار ناراحت و دلگیر بود و خیلی هم شکسته شده بود پیش من آمد ، من تا آن زمان شیخ را در این حال ندیده بودم.
بسیار تعجب کردم و علتش را پرسیدم او در جواب گفت: من برای آب کشیدن جای آمپول به دستشویی رفته بودم که متدینین بدون اینکه از خودم بپرسند به من تهمت زدند که وضو نگرفته نماز خوانده ام ، خلاصه حاج احمد آبرویم را بردند ، خانواده ام را نابود کردند و آبرویی برایم در این شهر نگذاشتند و دیگر نمی توانم در این شهر بمانم ، فقط شما شاهد باش که با من چه کردند.
بعد از این جملات گفت : قصد دارد این شهر را ترک گفته و به عراق سفر کند که در جوار حرم امیرالمومنین (ع) مجاور گردد تا بقیه عمرش را سپری کند ؛ او رفت و از آن روز به بعد دیگر خبری از او ندارم …
ناگهان بغضم سر باز کرد و اشکهایم جاری شد که خدای من این چه غلطی بود که من مرتکب شدم
الان حدود 20 سال است که از این ماجرا می گذرد و هر کس به نجف مشرف میشود من سراغ شیخ هادی را از او میگیرم ولی افسوس که هیچ خبری از شیخ هادی مظلوم نیست.

دوستان ، ما هر روز چقدر آبروی دیگران را می بریم؟ !
چقدر زندگی ها را نابود می کنیم؟

موضوعات: شبكه هاي اجتماعي  لینک ثابت
 [ 04:21:00 ب.ظ ]




اسکل؛
این پرنده زمانی که برای زمستان غذا چمع آوری میکند محل نگهداری آنها را فراموش میکند و بخاطر همین با مشکل مواجه می شود،یا هنگام خانه سازی فراموش میکند که خانه اش را کجا ساخته است و اگر از لانه ای بیرون بیاید راه بازگشت رو پیدا نمی کند

شنقل؛

شنقل پرنده ای است که غذای خود را به اسکل میدهد تا برایش نگهدارد

شنقل از اسکل هم اسکل تر است


دنگل ؛

حاصل جفت گیری اسکل و شنقل میباشد

میران شعور و درک وی از جهان اطراف قابل بیان نیست

امبل :

پرنده ای تن پرور است که تمام سال در تعقیب و چشم انتظار اسکل و شنقل برای دستیابی به غذا ست

امبل از اسکل و شنقل هم اسکل تر است

موضوعات: شبكه هاي اجتماعي  لینک ثابت
 [ 02:56:00 ب.ظ ]




در صفین نوجوانی نقاب زده، ناگهان چون تیری از چله کمان جبهه دوست رهاشد و خود را به عرصه نبرد رساند.
جزعلی، هیچکس، نه ازجبهه دشمن و نه از اردوگاه دوست، نمی دانست که این نوجوان نقاب برچهره کیست.

آنان که ازچشم سن و سال را میسنجیدند، گفتند که بین دوازده تاچهارده سال.
آنان که از هیکل و جثه پی به سن و سال می بردند، گفتند که حدود هفده سال.
آنان که از چیستی و چابکی حرکات، حدود عمر را حدس میزدند، گفتند قریب بیست سال.
آن نوجوان نقاب زده همه رابه اشتباه انداخته بود، چون جنگجویان کهنه کار، به دور میدان چرخ میخورد و مبارز میطلبید.
چیستی و چالاکی نوجوان، حکمی میکرد و شهامت و صلابتش حکمی دیگر،
و این بود که هیچکس از جبهه مخالف پا پیش نمیگذاشت.

معاویه به ابوشعثا گفت: برو و کار این سوار را بساز.

ابوشعثا گفت: اهل شام مرا حریف هزار سوار میدانند دور شان من است جنگ تن به تن بااین یکه سوار. اما یکی از پسران هفتگانه ام را میفرستم تا سرش را برایت بیاورد.
جوان ابوشعثا در دم با شمشیر نوجوان به دونیم شد و آه از نهاد ابوشعثا برخاست.دومین فرزند را به خونخواهی اولی فرستاد.دومی نیز بی آنکه مجال جنگیدن پیداکند، جنازه اش در کنار جنازه برادر قرار گرفت.
وجوان سوم و چهارم و پنجم…

ووقتی ششمین و هفتمین جوان ابوشعثا هم به خاک و خون غلتیدند، از جبهه دشمن نیز، وای تحسین، ناخودآگاه به هوا برخاست.
و این آنچنان خشم و غیرت ابوشعثا را به جوش آوردکه به معاویه گفت: تکه تکه اش میکنم و به اندازه داغ هفت جوان بردل پدر این سوار، داغ مینشانم.
و از جا کنده شد و با چشمانی خون گرفته وتوانی صدچندان خود را به عرصه نبرد رساند.

دست سوار اماانگار تازه، گرم شده بود. چون شیری که روباه را به بازی میگیرد، ابوشعثا را لحظاتی به تلاطم و تکاپو واداشت و در لحظه و آنی که هیچکس نفهمید چه آنی سر ابوشعثا را پیش پای اسبش انداخت و بدن خونینش را بر خاک نشاند.
وحشت بر چهره و سراپای دشمن نشست آنچنانکه هرچه نوجوان در میدان چرخ خورد و مبارز طلبید، هیچکس به میدان نیامد. و آنچنانکه حتی هیچکس جرات جمع کردن جنازه های آل ابوشعثا را به خود راه نداد.

و نوجوان فاتح شکوهمند به قلب جبهه دوست بازگشت. و آن زمان که علی، او را در آغوش گرفت و نقاب از چهره اش برداشت تا عرق از پیشانی اش بسترد و روی ماهش را ببوسد، تازه همه فهمیدند که این عباس علی است، ماه بنی هاشم که هنوز پا به سال 13 نگذاشته است و هنوز مو بر چهره اش نروییده است.

موضوعات: شبكه هاي اجتماعي  لینک ثابت
[یکشنبه 1396-07-30] [ 06:28:00 ب.ظ ]




هفت مصیبتِ شام از زبان امام سجاد علیه السلام…
?از امام سجاد علیه السلام پرسیدند:
‌ سخت ترین مصائب شما در سفر کربلا کجا بود؟
▪️در پاسخ سه بار فرمودند: الشّام، الشّام، الشّام…
امان از شام !
? در شام هفت مصیبت بر ما وارد آوردند که از آغاز اسیری تا آخر ، چنین مصیبتی بر ما وارد نشده بود:
▪️1. ستمگران در شام اطراف ما را باشمشیرها احاطه کردند و بر ما حمله می‌نمودند و در میان جمعیت بسیار نگه داشتند و ساز و طبل می‌زدند.
▪️2. سرهای شهداء را در میان هودج‌های زن‌های ما قرار دادند. سر پدرم و سر عمویم عباس(علیه السلام) را در برابر چشم عمه‌هایم زینب و ام کلثوم(علیها سلام) نگه‌داشتند و سر برادرم علی اکبر و پسر عمویم قاسم(علیه السلام) را در برابر چشمان خواهرانم سکینه و فاطمه می‌آوردند و با سرها بازی می‌کردند، و گاهی سرها به زمین می‌افتاد و زیر سم سُتوران قرار می‌گرفت.
▪️3. زن‌های شامی از بالای بام‌ها، آب و آتش بر سر ما می ریختند، آتش به عمامه‌ام افتاد و چون دست‌هایم را به گردنم بسته بودند نتوانستم آن را خاموش کنم. عمامه‌ام سوخت و آتش به سرم رسید و سرم را نیز سوزاند.
▪️4. از طلوع خورشید تا نزدیک غروب در کوچه و بازار با ساز و آواز ما را در برابر تماشای مردم در کوچه و بازار گردش دادند و می‌گفتند: «ای مردم! بکُشید این‌ها را که در اسلام هیچ گونه احترامی ندارند؟!»
▪️5. ما را به یک ریسمان بستند و با این حال ما را در خانه یهود و نصاری عبور دادند و به آن ها می‌گفتند: این‌ها همان افرادی هستند که پدرانشان، پدران شما را (در خیبر و خندق و …) کشتند و خانه‌های آن‌ها را ویران کردند . امروز شما انتقام آن‌ها را از این‌ها بگیرید.
▪️6. ما را به بازار برده فروشان بردند و خواستند ما را به جای غلام و کنیز بفروشند ولی خداوند این موضوع را برای آن ها مقدور نساخت.
▪️7. ما را در مکانی جای دادند که سقف نداشت و روزها از گرما و شب‌ها از سرما، آرامش نداشتیم و از تشنگی و گرسنگی و خوف کشته شدن، همواره در وحشت و اضطراب به سر می‌بردیم…
⚫️ صلی الله علیک یا سیدالساجدین ، الامام العارفین،زین العابدین..
▪️▪️▪️▪️???▪️▪️▪️▪️
?برگرفته از:‌‌ تذکرة الشهداء ملاحبیب کاشانی

موضوعات: شبكه هاي اجتماعي  لینک ثابت
 [ 06:47:00 ق.ظ ]
1 2 4