?خوشبختی خانه ، در خدا پرستی است.
? عزت خانه ، در دوستی است.
? ثروت خانه ، در شادی است.
? زیبایی خانه ، در پاکیزگی است.
? پاکی خانه ، در تقوا است.
? نیاز خانه ، در معنویات است.
? استحکام خانه ، در تربیت است.
?گرمی خانه ، در محبت است.
? صفای خانه ، درمحبت است.
?پیشرفت خانه ، در قناعت است.
?لذت خانه ، در سازگاری است.
?سعادت خانه ، در امنیت است.
?روشنایی خانه ، در آرامش است.
?رفاه خانه ، در حرمت و تفاهم است.
?ارزش خانه ، در اعتماد و اطمینان است.
?سلامتی خانه ، در نظافت و پاکیزگی است.
?صفت خانه ، در انصاف و گذشت است.
?شرافت خانه ، در لقمه حلال است.
?زینت خانه ، در ساده بودن است.
?آسایش خانه ، در انجام وظیفه است.

قلب دختر از عشق بود ، پاهایش از استواری و دست هایش از دعا
اما شیطان از عشق و استواری و دعا متنفر بود
پس کیسه ی شرارتش را گشود
و محکم ترین ریسمانش را به در کشید
ریسمان نا امیدی را دور زندگی دختر پیچید،
دور قلب و استواری و دعاهایش
نا امیدی پیله ای شد و دختر ، کرم کوچک ناتوانی
خدا فرشته های امید را فرستاد تا کلاف نا امیدی را باز کنند ،
اما دختر به فرشته ها کمک نمی کرد
دختر پیله ی گره در گره اش را چسبیده بود
و می گفت : نه باز نمی شود ، هیچ وقت باز نمی شود
شیطان می خندید ودور کلاف نا امیدی می چرخید
شیطان بود که می گفت : نه باز نمی شود، هیچ وقت باز نمی شود
خدا پروانه ای را فرستاد تا پیامی را به دختر برساند
پروانه بر شاخه های رنجور دختر نشست و دختر به یاد آورد
که این پروانه نیز زمانی کرم کوچکی بود گرفتار در پیله ای
اما اگر کرمی می تواند از پیله اش به در آید ،
پس انسان نیز می تواند
خدا گفت : نخستین گره را تو باز کن تا فرشته ها گره های دیگر را…
دختر نخستین گره را باز کرد
و دیری نگذشت که دیگر نه گره ای بود و نه پیله ای و نه کلافی
هنگامی که دختر از پیله ی نا امیدی به در آمد ،
شیطان مدت ها بود که گریخته بود

فرهنگ های بی فرهنگ!
این داستان واقعی را یکی از دوستان خانوادگیمان که یک پزشک است برایمان تعریف کرد :

در بیمارستان ما خانم دکتری هست که پنج فرزند دارد.وقتی برای اولین بار این مساله را با دکترها و پرستارهای بیمارستان مطرح کرد ،همه پچ پچ کنان و زیر لب گفتند :وا چه خبره ،دکترم اینقدر بی فرهنگ،جوجه کشی باز کرده ،چه حوصله ای داره و…

حرف و حدیث ها که به گوش خانم دکتر رسید گفت:در یک همایش علمی در خارج از کشور وقتی پشت تریبون رفتم تا مقاله علمی ام را ارائه دهم رو به حضار گفتم :من با وجود پنج فرزنداین مقاله را تنظیم کرده ام.تمامی حضار روی پا ایستادند و به مدت طولانی برایم کف زدند!
صلوات

1485281178aaamaster.jpg

1485281178708974_974gihk5.gif

موضوعات: سبک زندگی اسلامی  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...