چرا امام رضا(ع) که می دانست انگور زهر دارد آن را خورد؟ مگر حفظ جان واجب نیست؟ پاسخ کلّی این شبهه این است که علم غیب فراتر از مرز تکلیف است. وظیفه پیامبر یا امام در انجام تکالیف این است که بر اساس علم عادی و موازین شرعی عمل کند؛ چنانکه در باب قضا بر طبق بیّنه و یمین حکم می کرد؛ نه علم غیب. در باب حلّیت و طهارت نیز مطابق ظواهر شرع عمل می کرد؛ نه مطابق واقعی که با علم غیب کشف می شد. در مورد بحث نیز وظیفه شان، حفظ جان از خطر های مظنون یا معلوم از راه عادی بود؛ نه از راه علم غیب.

ادامه مطلب :

خوردن انگور زهر دار یا حفظ جان
علامه طباطبایی راز این مطلب را چنین بیان نموده است: علم غیب تخلّف پذیر نیست و به اصطلاح، علم است به آنچه در لوح محفوظ نوشته شده است. لازمه این مطلب این است که هیچ گونه تکلیفی به معلوم آن تعلّق نگیرد؛ زیرا بیرون از حیطه اختیار است. سپس ایشان دو نمونه مثال آوده اند: مورد اول: شخصی می داند که اگر در وقت معیبنی در فلان جا باشد، تصادف می کند. این علم به قضا و قدر مشروط تعلّق گرفته و قابل تخلّف است. این شخص تا می تواند در آن وقت در آن جا حاضر نمی شود و جان خود را حفظ می کند. مورد دوم: شخص دیگری می داند که در وقت معیّنی در فلان جا حتما تصادف می کند. این علم به قضا وقدر حتمی تعلّق گرفته و به هیچ نحوی تخلّف بردار نیست. بدیهی است که این شخص با وجود علم به خطر برای دفع آن هیچ تلاشی نمی ورزد؛ زیرا می داند که هیچ اثری ندارد. چنین شخصی مشمول آیه «ولاتلقوا بایدیکم إلی التّهلکه» نیست. زیرا او در هلاکت واقع شده است. نه این که خود را به هلاکت انداخته باشد. با این بیان، شبهه «القای نفس در تهلکه» دفع می شود. امّا شبهه جبر وسلب اختیار از عالم به غیب پیش می آید. می توان مطلب را به گونه دیگری بیان کرد که این شبهه پیش نیاید: حفظ جان از خطر در بعضی از موارد لازم نیست. از قبیل این که شخصی به جهاد رود یا جان خود را سپر دیگران قرار دهد و برای حفظ جان آن ها جان خود را به خطر اندازد. در این موارد، تحمّل خطر جایز؛ بلکه مستحب است. چون می دانیم که خدای متعال به آن دستور داده و اراده تشریعی خدا به او تعلّق گرفته است. اراده تشریعی حقّ تعالی کاشف از خواست درونی اوست. پس معیار اصلی برای جواز یا استحباب تحمّل خطر، تعلّق خواست خدای متعال است. پیامبر یا امام از راه علم غیب می داند: خواست و اراده تکوینی خدا به طور حتمی به این تعلّق گرفته است که او با تحمّل این خطر جان بسپارد. از این رو با آگاهی واختیار، تسلیم اراده الهی می شود و با تقدیم جانش از آن استقبال می کند. معنا ندارد که عالم به غیب با علم خدادادی به مقابله با اراده تکوینی و خواست درونی او بپردازد. توضیح اینکه نخست:هر چند امامان معصوم‏علیهم السلام از علم غیب برخوردارند و به وقایع گذشته و حوادث حال و آینده آگاهى دارند؛ اما تکلیف آنان مانند سایر افراد بشر، بر اساس علم عادى است و علم غیب براى آنان تکلیفى به دنبال نمى‏آورد. به عنوان مثال، امام براساس علم عادى خود، میوه‏اى را پیش روى خود مى‏بیند که مانعى از خوردن آن نیست و تناول آن جایز است؛ اگر چه براساس علم غیب، از مسموم بودن آن آگاهى دارد. در تأیید این مطلب دو دلیل ذکر شده است: الف:عمل براساس علم غیب، در برخى از موارد با حکمت بعثت پیامبران و نصب امامان منافات دارد؛ زیرا در این صورت، جنبه اسوه و الگو بودن خود را از دست خواهند داد و سایر افراد بشر، از وظایف فردى و اصلاحات اجتماعى - به بهانه برخوردار بودن ائمه از علم غیب و عمل بر اساس علم خدادادى - سر بازخواهند زد. ب: عمل دائمى براساس علم غیر عادى، موجب اختلال در امور است؛ زیرا مشیت و اراده غالب خداوند به جریان امور، بر اساس نظام اسباب و مسببات طبیعى و علم عادى نوع بشر تعلق گرفته است. به همین جهت پیامبر و ائمه‏علیهم السلام براى شفاى بیمارى خود و اطرافیانشان، از علم غیب استفاده نمى‏کردند. شاید یکى از حکمت‏هاى ممنوع بودن تمسّک به نجوم، تسخیر جن و …براى غیب‏گویى و کشف غیرعادى حوادث آینده نیز همین اختلال در امور باشد
موضوعات: دشمن شناسي  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...