فرشتگان در حال خواندن اسامی جهنمیان بودند…
که ناگهان نامش خوانده شد…
“چگونه می توانند مرا به جهنم ببرند؟
دو فرشته او را گرفتند و به سوی جهنم بردند…
او تمام اعمال خوبی که انجام داده بود،را فریاد می زد…
نیکی به پدرش و مادرش،روزه هایش،نمازهایش،خواندن قرآنش و…

او را بر لبه جهنم آوردند… چشمانش به آتش سوزان خیره شد.
تنها امیدش به خدایش بود،،، با چشمانی گریان به پشتش نگاهی کرد…التماس میکرد… ولی بی فایده بود.

او را به درون آتش انداختند.

ناگهان دستی بازویش را گرفت و به عقب کشید.
پیرمردی را دید با ریش سفید و نورانی..
پرسید:"کیستی؟”

پیرمرد گفت:
“من نمازهای توام".

مرد گفت:
“چرا اینقدر دیر آمدی؟
چرا در آخرین لحظه مرا نجات دادی؟

پیرمرد گفت:
چون مرا دیر میخواندی
چون تو همیشه نمازت را در آخرین لحظه میخواندی!
آیا فراموش کرده ای؟

در این لحظه از خواب پرید.
داشت اذان میگفت…بلندشد وضو گرفت و به نماز ایستاد.

*نمازت را سر وقت، چنان بخوان که گویا آخرین نمازی است که میخوانی.

خداوند میفرماید: وای بر نمازگذاران…آنهایی که در نمازشان سهل انگاری میکنند.آیات 5 و 6 سوره ماعون

همچنین میفرماید:
من تعهدى نسبت به بنده ام دارم که اگر نماز را در وقتش بپا دارد او را عذاب نکنم و او را به بهشت ببرم.

موضوعات: مسافر ری  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...