زمهرير
 
 


Random photo
حدیث در باب

با سلامٍ دوست عزيز از شمامتشكريم كه از اين وبلاگ ديدن مي كنيد ، نظرات يامطالب ارزشمندتان را براي ما بفرستيد وباپيشنهادات خود مارا ياري كنيد. من سرباز جنگ سايبري هستم . باتشكر


جستجو


آخرین نظرات
  • سیدمحمد در کارگران حضرت فاطمه‌ی زهرا
  • خانعلی زاده در کثرت جمعیت در صحیفه سجادیه:
  • کبری نظرزاده در ▪️متن سخنرانی دختر شهید سلیمانی
  • لبیک یا مهدی  در استحمام جانباز قطع نخاعی به وسیله حاج قاسم
  • سربازی از تبار سادات  در از نشانه های آخر الزمان


پربازدید


موضوعات




ج

زیبا سازی وبلاگ




le



ab
 



این خداست نه پسرخاله‌ات!

? در جبهه مدتی با یک بندۀ خدایی محشور بودیم. این رفیق ما وقتی سجده می‌رفت، در خودش جمع می‌شد به طوری که فاصلۀ بین مهر تا زانوی او، نزدیک یک وجب می‌شد و به جای نوک پا، پشت پایش را روی زمین قرار می‌داد و این نماز باطل است چون موقع سجده باید فاصلۀ مهر تا زانو به قدر کافی باشد تا زانو درست روی زمین قرار بگیرد و به آن تکیه شود، و همچنین باید سر دو انگشت بزرگ پاها را به زمین بگذارد.
این رفیق ما وقتی در سجده ذکر «سُبْحانَ رَبّیَ الاَعلی وَ بِحَمدِه» را می‌خواند با لحن خیلی کشیده و خاصی می‌گفت: «سُبان رَبّیَ العَلی».

? البته او در عالم خودش بود و قشنگ هم می‌خواند، یعنی صوتش قشنگ بود، ولی تلفظش اشتباه بود؛ به جای «اَعْلی» می‌گفت: «عَلی» و به جای «سُبْحان» می‌گفت «سُبان».

? با خودم کلنجار می‌رفتم که خدایا چکار کنم؟ بگویم؟ نگویم؟ عیب رفیقم را لاپوشانی کنم تا رفاقتمان به هم نخورَد یا به او بگویم تا از اشتباه در بیاید؟ بالاخره یک لحظه تصمیمم را گرفتم و گفتم؛ بگذار عیب رفیقم را به خودش بگویم.

به او گفتم:

? ـ چرا موقع سجده، این‌جوری در خودت جمع می‌شدی؟ چرا آن‌جوری ناله می‌زدی؟ ناله‌ات قشنگ بود، اما قرائتت غلط بود.

? ـ من این‌جوری بیشتر با خدا حال می‌کنم!

? ـ اشتباه می‌کنی که می‌خواهی با خدا حال کنی! خدا اگر می‌خواست، بلد بود احکام نماز را ساده‌تر کند تا ما آزاد باشیم و راحت با او حال کنیم. آیا خدا عقلش به این حرف‌ها نمی‌رسید که این احکام سفت و سخت را گذاشته است؟!

? درست نیست که ما برای تبلیغ نماز به جوانمان بگوییم: «ای جوان عزیز، بیا حال کن. سجده هم نرفتی بی‌خیال. یا اگر دیدی حال داری، سه بار سجده کن، عیبی ندارد!» باید به جوانمان بگوییم: رعایت احکام نماز، اولین شرط ادب در مقابل پروردگار است و ادب بر محبت و عشق‌بازی تقدم دارد.

? آیا اگر نماز را غلط بخوانید باطل می‌شود، یا اگر در نماز گریه نکنید و اشک نریزید؟ کدام‌یک نماز را باطل می‌کند؟ طبیعتاً غلط خواندن، نماز را باطل می‌کند. پس غلط نخواندن در نماز اصل است نه گریه کردن.

? ـ حاج آقا! ما یک روز نماز صبح می‌خواندیم، چه نماز خوبی هم بود، خیلی رفته بودیم توی حال! اما بعد شک کردیم رکعت اول است یا دوم؟ یک رکعت اضافه خواندیم که دیگر محکم شود.

? ـ تا شک کردی رکعت اول است یا دوم، نمازت باطل است. باید از اول بخوانی.

? ـ حاج آقا! آخه نمازِ باحالی بود!

? ـ چه زود با خدا پسرخاله می‌شوی! بغلت را باز کرده‌ای و می‌گویی: «خدایا دوست دارم بپرم توی بغلت!» ادب نماز را رعایت کن! این خداست نه پسرخاله‌ات!

? هر یک از ما ببینیم چقدر وقت گذاشته‌ایم برای اینکه قرائت نمازمان را به معنای دقیق کلمه عربی بخوانیم؟!

? ـ حاج آقا! اصلاً چرا باید نماز را عربی بخوانم؟

? ـ ببخشید، شما اصلاً چرا باید در نماز یک رکوع بروی، دو تا سجده؟ دو تا رکوع برو، با یک سجده!

? ـ این‌ها را خدا تعیین می‌کند.

? ـ خُب، آن را هم خدا تعیین می‌کند. خدا گفته نماز را عربی بخوان. نماز خیلی روکم‌کنی است.

? امام باقر(ع) می‌فرماید: «إِنَّمَا الْوُضُوءُ حَدٌّ مِنْ حُدُودِ اللَّهِ لِیَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یُطِیعُهُ وَ مَنْ یَعْصِیهِ؛ وضو حدی از حدود الهی است، [که قرار داد شده] برای اینکه خدا ببیند چه کسی حرف گوش می‌کند و چه کسی نافرمانی‌اش می‌کند.» (کافی،ج3،ص21)

? بخشی از کتاب “چگونه یک #نماز خوب بخوانیم؟” اثر علیرضا پناهیان

موضوعات: از گوشه و کنار دنیا  لینک ثابت
[یکشنبه 1397-02-23] [ 12:40:00 ق.ظ ]




تا حالا #سگ دنبالت کرده ؟
نکرده؟
خب خداروشکر که تجربشو نداری…
اما بزار برات بگم…

وقتی سگ دنبالت میکنه…
مخصوصا اگه #شکاری باشه…
خیلیا میگن نباید فرار کنی ازش …
اما نمیشه… یه ترسی ورت میداره ک فقط باید بدویی…
امـا…
خدا واست نیاره اگه پات درد کنه…
یا یه جا گیر کنی…
یا…
.
.
.
#کربلای_چهار بود…
وقتی منافقین لعنتی عملیاتو لو دادن… مجبور شدیم عقب نشینی کنیم…
نتونستیم زخمیا رو بیاریم…
بچه های زخمیه #غواص تو نیزارهای #ام_الرصاص جاموندن…
چون نه زمان داشتیم و نه شرایط #نیزار ها میذاشت برشونگردونیم…
هنوز خیلی دور نشده بودیم از نیزارا که یهو صدای ناله ی زخمیا بلند و بلند تر شد…
آخ …

نمیدونم چنتا بودن…
#سگای_شکاری …
ریخته بودن تو نیزار…
بعثیا به سگ های شکاریشون یه چیزی تزریق کرده بودن که سگا رو هار کرده بود …
هنوز صدای #ناله های بچه ها تو گوشمه…
زنده زنده رفیقامو که دیگه پای فرار کردن نداشتن رو…
داشتن #تیکه تیکـ ….
کاری از دست ما بر نمیومد …
.
.
.
.

شنیدی #رفیق؟

دیگه باید چیکار میکردن واسه ما؟

تا منه مدعی بچه مذهبی بازیره سوال بردن چادرهر کاری دلم بخواد بکنم؟

یا توبرادرم..

بگذریم …
حرفای تکراریه…
بزار از کارامون تو فضای مجازی حرفی نزنم…
اما #رفیق !
اگه دین هم نداریم …
بیا مرد باشیم…
انقد راحت پا روی خونشون نزاریم…

موضوعات: از گوشه و کنار دنیا  لینک ثابت
 [ 12:39:00 ق.ظ ]




#داستانی_زیبا_از_شیعه_شدن_دختر_روس
و انتقال جسد وی توسط ملک_نقاله بجهت عشق بحضرت ابا عبدالله الحسین

مرحوم علامه نوری از استاد خود، عالم بزرگوار میرزا خلیل تهرانی، از - یکی از شاگردان استاد کل وحید بهبهانی - فاضل معروف مولا محمد کاظم هزار جریبی، نقل می کند:

روزی در مجلس درس استاد - در مسجد پایین پای صحن مقدس کربلای معلی - بودم مردی از زوار وارد شد و کیسه ای تقدیم داشت و گفت: در این کیسه زیور آلات زنانه است، در هر راهی که صلاح می دانید مصرف کنید.

استاد فرمود: قضیه چیست؟ گفت: داستان عجیبی دارم، من اهل فلان شهر هستم، برای تجارت به یکی از شهرهای روسیه رفتم، در آنجا ثروت زیادی بدست آوردم. روزی چشمم به دختر زیبائی افتاد، بی درنگ عاشق وی شدم، پیش کسان او رفتم، و دختر را خواستگاری نمودم.

آنها گفتند: از هیچ جهت مانعی برای ازدواج شما با دختر نیست، تنها مانعی که هست موضوع مذهب است، اگر نصرانی شوی دختر را به شما تزویج می کنیم.

با غصه بیرون آمدم و چند روز صبر کردم، اما عشق آن دختر روز بروز زیاد می شد، تا اینکه دست از تجارت کشیدم و چنان حواسم مختل شد که مشرف به هلاکت شدم. لذا با خود گفتم: در ظاهر نصرانی می شوم.

روی این فکر نصرانی شده، با آن دختر ازدواج کردم. اما چندی که گذشت و آتش شهوت فرونشست، از کار خود پشیمان شدم و خود را بسیار سرزنش کردم.

نه قادر بودم به وطن برگردم و نه می توانستم خود را به نصرانیت راضی کنم، سینه ام تنگ شد، از دستورات اسلام چیزی به یادم نمانده بود. اما به لطف خدا به یاد بزرگ وسیله الهی سالار شهیدان امام حسین علیه السلام افتادم، و تنها راه خود را در گریستن بر مصائب آن حضرت دیدم.

این فکر در من قوت گرفت و محبت زیادی به آن بزرگوار پیدا کردم. روزها در کنجی

می نشستم و زانوی غم در بغل کرده، مصائب آن بزرگوار را به زبان می آوردم و گریه و زاری می کردم.

همسرم از دیدن این حالت تعجب می کرد و از سبب گریه ی من سؤال می نمود، سرانجام به خدا توکل کرده به او گفتم که من به مذهب اسلام باقی هستم، و گریه ی من برای حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام است.

همینکه اسم شریف آن حضرت را شنید، نور اسلام در قلبش ظاهر شد و تاریکیهای کفر را بزدود و اسلام اختیار نمود، و با من در مصیبت های آن حضرت گریه می کرد.

تا اینکه تصمیم گرفتم اموال خود را برداشته و مخفیانه به کربلا مشرف شویم تا آشکارا اظهار اسلام کرده و در مجاورت قبر مقدس زندگی کنیم. متأسفانه همسرم مریض شد و از دنیا رحلت کرد.

نزدیکان او جمع شدند و او را بطریق نصاری تجهیز کرده، با همه ی زیورهایش دفن نمودند.

حزن و اندوه من زیاد شد و با خود گفتم: شب می روم و جسد او را بیرون می آورم و به کربلا برده و در آنجا دفن می کنم.

چون شب شد قبر را شکافتم، دیدم جنازه ی مردی با شارب بلند و ریش تراشیده در آنجاست. متحیر شدم و سبب آن را ندانستم. با خاطر پریشان به خانه رفتم و خوابیدم.

در عالم خواب دیدم کسی می گوید: دل خوش دار که همسرت را ملائکه به کربلا حمل کردند و در میان صحن مقدس، طرف پایین پا، نزدیک مناره ی کاشی دفن نمودند، و این جسد فلان عشار است که امروز او را در آنجا دفن کردند، او را بجای همسر تو اینجا آورده اند.

من خوشحال عازم کربلا شدم و خداوند مرا موفق به زیارت آن حضرت نمود. از خدام صحن مقدس سؤال کردم در فلان روز پای مناره چه کسی دفن کردید؟ گفتند: فلان عشار.

قصه خود را برای آنها نقل کردم، پس قبر را شکافتند، چون داخل قبر شدم، دیدم عیالم بهمان طوریکه در شهر خودش او را به خاک سپرده بودند میان قبر خوابیده، زیورهای او را برداشتم و به شما تقدیم می کنم.
نمایش کمتر

موضوعات: از گوشه و کنار دنیا  لینک ثابت
 [ 12:39:00 ق.ظ ]




خودت بیمه کن

وجود پدر 40برابر امن تر از خانه‌ایست که درش 40تا قفل دارد
وجود مادر 40برابر راحت تر از هتلی ست که 40پرسنل دارد
پدریعنی امنیت
مادریعنی آرامش
خدایا امنیت وآرامش تمام خانه ها
راخودت بیمه کن

موضوعات: از گوشه و کنار دنیا  لینک ثابت
[جمعه 1397-02-21] [ 11:59:00 ق.ظ ]




ماکه مقوا نیستم ..

?ماکه مقوا نیستم با دوقطره باران خیس شویم‼️

گاهی می‌گویند که: ما می‌رویم #نماز بخوانیم، یا #حجاب داشته باشیم، ما را مسخره می‌کنند. مسخره کنند، مگر ما مقوا هستیم که با حرف این و آن ، با دو قطره باران شل شویم! مقوا با دو قطره باران شل می‌شود.

اعمال تو ، تو را به #خدا برساند، مردم هرچه می‌خواهند بگویند، بگویند!

حدیث داریم «المؤمن کالجبل» جبل یعنی چه؟ #مؤمن کوه است. بعضی می‌گویند: از کوه محکم‌تر است. چون بعضی کوه‌ها ریزش دارد. مؤمن هیچ‌وقت ریزش ندارد
در قاهره کسی، شتری اجاره کرد که او را به جاده عباسیه برساند .صاحب شتر پولی گرفت، مسافر را سوار کرد. داشت افسار را به سمت عباسیه می‌برد. این صاحب شتر هی به این مسافر متلک و فحش می‌گفت. این هم که سوار شتر بود، فحش‌ها را می‌شنید، هیچ نمی‌گفت. یک نفر در راه صحنه را دید و گفت: آقا! می‌دانی این صاحب شتری که افسار را می‌کشد به تو چه می‌گوید؟ سواره گفت: بله! مرا فحش می‌دهد. گفت: خوب فحشت می‌دهد، جوابش را بده ؛ مگر تو بوقی که عکس‌العمل نشان نمی‌دهی ؟!

سواره گفت: ببخشید جاده کجاست؟ گفت: جاده‌ی عباسیه! گفت: اگر من را به عباسیه می‌رساند، بگذار هرچه می‌خواهد بگوید، بگوید. اگر نماز و حجاب و اعمال درست و صحیح و خداپسندانه تو را به خدا می‌رساند، بگذار هرکس هرچه می‌خواهد بگوید، بگوید.

? بیانات حجت الاسلام قرائتی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

موضوعات: از گوشه و کنار دنیا  لینک ثابت
 [ 08:26:00 ق.ظ ]




سه تا " الف " را در زندگی از دست نده :

* سه تا “خ” را فراموش نکن :
خدا … خوبی … خنده …

برای سه تا ” و ” ارزش قائل باش :
وقت … وفاداری … وجدان …

* تو زندگی عاشق سه تا ” ص ” باشد :
صداقت … صلح … صمیمیت …

* سه تا ” الف ” را در زندگی از دست نده :
امید … اصالت … ادب …

* سه تا ” ش ” تو زندگی خیلی تأثیرداره :
شکر خدا … شجاعت … شهامت

*امیدوارم 3 تا “س” نصیب تون بشه:
سعادت … سلامتی … سربلندی

موضوعات: از گوشه و کنار دنیا  لینک ثابت
 [ 08:14:00 ق.ظ ]




نائب برای خواندن زیارت عاشورا.

یکی از علمای نجف حدود یکصد سال پیش، در خواب حضرت عزراییل را می بیند. پس از سلام می پرسد: از کجا می آیی؟ ملک الموت می فرماید: از شیراز! روح مرحوم میرزا ابراهیم محلاتی را قبض کردم. شیخ می پرسد: روح او در چه حالی است؟ عرزاییل می فرماید: در بهترین حالات و بهترین باغهای عالم برزخ. خداوند هزار ملک را برای انجام دستورات شیخ قرار داده است.

آن عالم پرسید: آیا برای مقام علمی و تدریس و تربیت شاگرد به چنین مقامی دست یافته است؟

فرمود: نه! گفتم: آیا برای نماز جماعت و بیان احکام! فرمود: نه! گفتم پس برای چه؟ فرمود: برای خواندن زیارت عاشورا.

نقل است که مرحوم میرزا، سی سال آخر عمرش زیارت عاشورا را ترک نکرد و هر روز که به سبب بیماری یا امر دیگری نمی توانست بخواند، نایب می گرفت.

?“داستان های شگفت،نوشته شهید آیه الله دستغیب، حکایت 110”
——————–
@resane_ahkam

موضوعات: از گوشه و کنار دنیا  لینک ثابت
 [ 07:51:00 ق.ظ ]




اکسیر احمر

دستورالعملی از حضرت آیت الله بهجت درباره سوره توحید

به دیگران هم سفارش کنید، نماز صبح را که خواندید، یازده بار سوره (قل هو الله احد) را بخوانید، وقت خواب هم یازده بار این سوره را بخوانید، بین روز هم که بیکارید، راه می روید، این سوره را بخوانید،

شما جوانها از حالا شروع کنید، بعد روحتان می شود اکسیر احمر، یک روز می بینی شب شده صد تا سوره (قل هو الله احد) خواندی، آن وقت این صد تا سوره چه می کند؟

به حکم روایات متعدده هم از طرق عامه، هم از طرق خاصه، قرائت یک سوره (قل هو الله احد) ثلث تورات، ثلث انجیل، ثلث زبور، ثلث قرآن، حساب می شود، آن وقت سه سوره که خواندی، خدا به رحمت واسعه اش اجر تورات و انجیل و زبور و قرآن را به تو می دهد، این سوره را بخوانید،
️ شروع کنید از امروز، همه را هم هدیه به امام زمان کنید، آن هدیه به امام زمان اثرش این است، که این سوره دیگر رد نمی شود.”
اللهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفرج

موضوعات: از گوشه و کنار دنیا  لینک ثابت
 [ 07:08:00 ق.ظ ]




متن برتر از نگاه مجله معتبر فوربس

متنی که جزو 10 متن برتر از نگاه مجله معتبر فوربس است، این متن سه مرتبه در این لیست در مقام اول قرار گرفته است.

یک پسر و دختر کوچک مشغول بازی با یکدیگر بودند، پسر کوچولو یه سری تیله و دختر چنتایی شیرینی داشت، پسر گفت: من همه تیله هامو بهت میدم و تو هم همه شیرینی هاتو به من بده، دختر قبول کرد…
پسر بزرگترین و زیباترین تیله رو یواشکی برداشت و بقیه را به دختر داد، اما دختر کوچولو همانطور که قول داده بود تمام شیرینی ها رو به پسرک داد.
اون شب دختر کوچولو خوابید و تمام شب خواب بازی با تیله های رنگارنگ رو دید… اما پسر کوچولو تمام شب نتونست بخوابه به این فکر میکرد که حتما دخترک هم یه خورده از شیرینی هاشو قایم کرده و همه رو بهش نداده…
عذاب مال کسی است که صادق نیست… و آرامش از آن کسانی است که صادقند…
لذت دنیا مال کسی نیست که با افراد صادق زندگی میکند، از آن کسانی است که با وجدان صادق زندگی میکنند…

موضوعات: از گوشه و کنار دنیا  لینک ثابت
[پنجشنبه 1397-02-20] [ 03:11:00 ب.ظ ]




زنگوله‌ای از افکار منفی

می‌گویند آقا محمد خان قاجار علاقه خاصی به شکار روباه داشته. تمام روز را در پی یک روباه با اسبش می‌تاخته تا جایی که روباه از فرط خستگی نقش زمین می‌شده. بعد آن بیچاره را می‌گرفته و دور گردنش، زنگوله‌ای آویزان می‌کرده. در ‌‌نهایت هم ر‌هایش می‌کرده. تا اینجای داستان مشکلی نیست. درست است روباه مسافت، زیادی را دَویده، وحشت کرده، خسته هم شده، اما زنده و سالم است. هم جانش را دارد، هم دُمش را. پوستش هم سر جای خودش است. می‌ماند فقط آن زنگوله!… از اینجای داستان، روباه هر جا که برود یک زنگوله توی گردنش صدا می‌کند. دیگر نمی‌تواند شکار کند، زیرا صدای آن زنگوله، شکار را فراری می‌دهد. بنابراین «گرسنه» می‌ماند. صدای زنگوله، جفتش را هم فراری می‌دهد، پس «تنها» می‌ماند. از همه بد‌تر، صدای زنگوله، خود روباه را هم «آشفته» می‌کند، «آرامش»‌اش را به هم می‌زند. دقیقا این‌‌ همان بلایی است که انسان امروزی سر ذهن پُرتَنشِ خودش می‌آورد. دنبال خودش می‌کند، خودش را اسیر توهماتش می‌کند. زنگوله‌ای از افکار منفی، دور گردنش قلاده می‌کند. بعد خودش را گول می‌زند و فکر می‌کند که آزاد است، ولی نیست. برده افکار منفی خودش شده و هر جا برود آن‌ها را با خودش می‌برد. آن هم با چه سر و صدایی، درست مثل سر و صدای تکان دادن پشت سر هم یک زنگوله…

موضوعات: از گوشه و کنار دنیا  لینک ثابت
 [ 01:23:00 ب.ظ ]




نام مادر خود را وارد کنید! !!!!

? نام مادر خود را وارد کنید! !!!!

دیروز وارد سایت ثبت احوال شدم برای پیش ثبت نام کارت ملی هوشمند

مشخصات شخصی خود از قبیل نام و نام خانوادگی و تاریخ تولد و.. را وارد کردم

نکته ای که باعث تعجبم شد این بود که به جای وارد کردن نام پدر می بایست نام مادر را می نوشتم

و این اولین باری بود که می دیدم نام پدر مهم نیست و فقط نام مادر کافیست

آنچنان بهت زده شدم و در فکر فرو رفتم که دیگر ادامه ندادم و پیش ثبت نام نیمه کاره ماند.

اولین فکری که ذهنم را درگیر کرد این بود که در گذشته حرام زاده ها را با نام مادر می شناختند چون پدرشان مشخص نبود آنها را با نام مادر صدا می کردند مانند ابن مرجانه در زمان امام حسین (ع)

در گذشته اجداد و نیاکان ما همدیگر را با نام پدر می شناختند مانند ابن سینا و یا پدر را با نام پسر, مانند ابوالحسن و ابوالقاسم (فردوسی)

با خودم گفتم آخر چرا ما باید اینچنین ننگی را بر خود قبول کنیم ؟
ننگ حرام زادگی را. …

دلیل را در اجرای سند ننگین 2030. یافتم
همان سندی که رهبری شخصا ورود پیدا کردند و چندین بار گفتند که ما نیازی به این سند نداریم و باید جلوی اجرای آن گرفته شود.

همان سندی که لیبرال های غربگرا در حال اجرای آن و دفاع از آن هستند

همان سندی که به واسطه آن واژه های شهادت و عاشورا و….و درس های همچون درس شهید فهمیده و. .. را از کتب درسی حذف کردند

و به کودکان در مدارس آموزش جنسی بدهند

همان سندی که به دلیل آن باید حقوق همجنس بازان را به رسمیت بشناسیم
و…..

چه به راحتی و آرامی دارند هویتمان را تغییر می دهند
هویت ایرانی اسلامی مان را

می خواهند همچون غربی ها بی هویتمان کنند

غربی ها چون دیدند که آمار حرام زادگی زیاد شده است. نام پدر را برای شناسایی افراد حذف کردند و نام مادر را کافی دانستند
چون پدر افراد اکثرا نامعلوم بود

طبق آمار های خودشان در یوروستات, موسسه آمار اروپا واقع در لوکزامبورگ در سال 2016 نزدیک به 69 درصد از نوزادان ایسلندی و 59 درصد نوزادان فرانسوی و 58 درصد نوزادان اسلوونی و 41 درصد نوزادان امریکایی حرام زاده اند.

و چه درد آور است وقتی می بینیم غربگرایان, هویت فرهنگی چند هزار ساله مان را به پای فرهنگ لیبرالی ذبح می کنند و ما را به ناکجا آباد سوق می دهند.

موضوعات: از گوشه و کنار دنیا  لینک ثابت
[چهارشنبه 1397-02-19] [ 08:56:00 ب.ظ ]




قبر فاطمه زهرا مخفی است

یکی از واعظان عالیقدر تهران بر فراز منبر می فرمود: تاجری از تجار تهران نقل کرد: هر سال به مکه معظمه می رفتم و در مدینه طیبه در منزل یک خیاط سکونت می گزیدم و روزها درب دکان او می نشستم . یک روز گفتم : ای میزبان من سالیان زیادی است که در مدینه بر شما وارد می شوم و شما هم در تهران بر من مهمان می شوی ، سو الی دارم که دوست دارم جواب آن را به من بدهی.

گفت: بگو . گفتم: در این مدینه تمام قبور بزرگان دین هر کدام مشخص و معین است ولی بفرمایید که قبر حضرت فاطمه زهرا(علیهاالسلام ) کجاست؟ آن خیاط تا این حرف را شنید دست بر روی پیشانی خود گذاشت و به فکر فرو رفت .

حاجی گفت: ترس تمام وجودم را گرفت فورا به منزل مراجعت و وسایل را برداشته به سوی تهران حرکت کردم و خود را به عجله به تهران رساندم .

پس از چند روزی که در حجره تجارتخانه بودم ناگهان دیدم آن حاجی خیاط وارد شد و سلام کرد و به من گفت: ترسیدی و از مدینه فرار کردی؟ گفتم: حقیقت مطلب همین است که می گویی. گفت: ای حاج احمد! بدان به واسطه مخفی بودن قبر حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) من و جمع زیادی شیعه شدیم، زیرا شما که آن روز رفتید، من نزد قضات رفتم و چنین سوالی کردم. آنان به اختلاف سخن راندند. آخر الامر نزد قاضی القضات حجاز رفته و از او پرسیدم که: یک شیعه چنین چیزی را از من پرسید. گفت: قبر فاطمه زهرا مخفی است. گفتم: چرا؟ گفت: چون خودش وصیت نموده بود. سو ال کردم به چه واسطه؟ گفت: چون عده ای از بس او را اذیت و آزار دادند به همسرش وصیت کرد مرا شبانه دفن نما که دشمنان در تشییع جنازه و نماز بر من حاضر نشوند.

این محبت خانم حضرت صدیقه(سلام الله علیها) است که انسان را به راهی که باید برود هدایت می‌کند و اگر نباشد اصلاً سیری وجود نخواهد داشت. ایشان از ائمه علیهم السلام روایت می‌کردند که شما هر وقت محتاج می‌شوید دست به دامن ما شوید و ما هر وقت گرفتار می‌شویم دست به دامن مادرمان می‌شویم

خلاصه، تحقیقات زیادی کردم و مظلومیت آن بی بی بر من ثابت شد. لذا به واسطه مخفی بودن قبرش شیعه شدیم .

موضوعات: از گوشه و کنار دنیا  لینک ثابت
 [ 09:02:00 ق.ظ ]
1 2 4 6