زمهرير
 
 


Random photo
وجدان کاری

با سلامٍ دوست عزيز از شمامتشكريم كه از اين وبلاگ ديدن مي كنيد ، نظرات يامطالب ارزشمندتان را براي ما بفرستيد وباپيشنهادات خود مارا ياري كنيد. من سرباز جنگ سايبري هستم . باتشكر


جستجو


آخرین نظرات
  • سیدمحمد در کارگران حضرت فاطمه‌ی زهرا
  • خانعلی زاده در کثرت جمعیت در صحیفه سجادیه:
  • کبری نظرزاده در ▪️متن سخنرانی دختر شهید سلیمانی
  • لبیک یا مهدی  در استحمام جانباز قطع نخاعی به وسیله حاج قاسم
  • سربازی از تبار سادات  در از نشانه های آخر الزمان


پربازدید


موضوعات




ج

زیبا سازی وبلاگ




le



ab
 



نیست فرقی بین موشک با قلم

یک نفر با خون خود در فکر حفظ سنگر است
یک نفر با علم خود در حال حفظ منبر است
نیست فرقی بین موشک با قلم وقتی هدف
پاسداری از نظام و انقلاب و کشور است

موضوعات: از گوشه و کنار دنیا  لینک ثابت
[یکشنبه 1397-02-30] [ 12:00:00 ب.ظ ]




کسانی‌که امروز به کتاب روی می‌آورند؛

کسانی‌که امروز به کتاب روی می‌آورند؛
در آینده دیگران به آن‌ها روی خواهند آورد.

موضوعات: از گوشه و کنار دنیا  لینک ثابت
 [ 11:55:00 ق.ظ ]




می چرخانندومارابه اطراف می کوبند..!!!

مشکلات زندگی مانند ماشین لباسشویی هستند….!!!!
پیچ وتاب میدهند….!!

می چرخانندومارابه اطراف می کوبند..!!!

امادرنهایت “تمیزتر،درخشان تر،وبهتر” می شوند…!

موضوعات: از گوشه و کنار دنیا  لینک ثابت
 [ 07:51:00 ق.ظ ]




با چندتا از خانواده های
سپاه توی یه خونه ساکن شده بودیم
یه روز که حمید از منطقه اومد،
به شوخی گفتم:

” دلم میخواد یه بار بیای و ببینی
اینجا رو زدن ومن هم کشته شدم
اونوقت برام بخونی
فاطمه جان شهادتت مبارک!”

بعدشروع کردم به راه رفتن و این جمله رو تکرار کردم

دیدم ازحمید صدایی در نمیاد

نگاه کردم
دیدم داره گریه میکنه
جا خوردم

گفتم:
” تو خیلی بی انصافی!
هر روز میری توی آتش و منم چشم به راه تو،
اونوقت طاقت اشک ریختن من رو نداری
و نمیزاری من گریه کنم.

حالا خودت نشستی و جلوی من گریه میکنی؟

سرش رو بالا آورد و گفت:
“فاطمه جان به خداقسم اگه تونباشی
من اصلا از جبهه برنمیگردم”

همسر شهید حمید باکری

موضوعات: از گوشه و کنار دنیا  لینک ثابت
 [ 06:35:00 ق.ظ ]




اگر مادرت هنوز کنارت است

‍ ❣ #جملات_هشت_ریشتری

‍ وقتی یک سالت بود مشغول شد به غذا دادن و شستنت.
و تو با گریه های طولانی شب از او تشکر کردی.

وقتی دو سالت بود مشغول شد به اموزش دادنت به راه رفتن
اما تو با فرار از ان هنگامی که صدایت میکرد از او تشکر کردی

وقتی سه سالت بود مشغول شد به غذاهای خوشمزه برایت پختن
و تو با ریختن غذا بر روی زمین ازش تشکر کردی
وقتی چهار سالت بود مشغول شد به دادن مداد به دستت تا نوشتن را یاد بگیری
و تو با خط خطی کردن روی دیوار از او تشکر کردی

وقتی پنج سالت بود مشغول شد به پوشاندن بهترین لباساها برای عید
وتو با کثیف کردن لباسها از او تشکر کردی

وقتی شش سالت بود مشغول شد به ثبت نام کردن تو در مدرسه
وتو با جیغ و داد که نمیخواهم بروم به مدرسه از او تشکر کردی

وقتی که ده سالت بود مشغول شد به منتظر ماندنت برای برگشت از مدرسه تا تو را در اغوش بگیرد
و تو با زود رفتن به اتاقت از او تشکر کردی

وقتی پانزده سالت بود مشغول شد به گریه کردن برای پیروز شدنت
وتو با خواستن هدیه بابت پیروزیت از او تشکر کرد

وقتی بیست سالت بود مشغول شد به تمنای اینکه با اوبه خانه فامیل و اشنایان بروی
وتو بارفتن و نشستن پیش دوستانت از او تشکر کردی

وقتی بیست و پنج سالت بود تو را در امور ازدواجت کمک کرد
و تو با دور شدن از او ونشستن کنار همسرت از او تشکر کردی

وقتی که سی سالت بود مشغول شد به گفتن بعضی از نصیحتها به تو که درمورد کودکان است
و تو با گفتن این جمله که در کارهایمان دخالت نکن از او تشکر کردی

وقتی سی و پنج سالت بود ،زنگ زد که تو را برای ناهار دعوت کند
و تو با گفتن این روزها مشغولم از او تشکر کردی

وقتی چهل سالت بود خبرت کرد که مریض است و نیاز دارد که از او مراقبت کنی
و تو با گفتن رنج و زحمت از والدین به فرزندان منتقل میشود از او تشکر کردی

و در روزی از روزها از این دنیا میرود و عشقش نسبت به تو هنوز در قلبش است اگر مادرت هنوز کنارت است او را رها مکن و محبتش را فراموش نکن وکاری کن که راضی باشد

موضوعات: از گوشه و کنار دنیا  لینک ثابت
 [ 06:02:00 ق.ظ ]




زِ خالِ تو خاکم شود عبیرآمیز ...

در شعر کلاسیک پارسی حروف ( خ، چ، گ ) حروفِ خشن محسوب می‌شدند و به کار نبردن یا کمتر به کار بردن آنها در شعر جزئی از هنر و مهارت شاعری بود، اما حضرت حافظ این رسمِ نانوشته را با سرودن بیتی بسیار زیبا با 7 “خ” به چالش کشید و نشان داد هنر و عشق می‌تواند همه‌ی خشونت‌ها را به لطافتی زیبا و عاشقانه بدل کند…

خیالِ خالِ تو با خود به خاک خواهم برد
که تا زِ خالِ تو خاکم شود عبیرآمیز …

همه‌ی “خ” های زندگیمان شاید در انتظار چیدمان عاشقانه‌ای هستند، تا طوری دیگر خوانده شوند.

موضوعات: از گوشه و کنار دنیا  لینک ثابت
[شنبه 1397-02-29] [ 07:51:00 ق.ظ ]




فلسفه مجازات روزه خوار

بلأخره ماه مبارک رمضان هم رسید و #شبهه های روزه داری شروع شد..
? هر سال #ماه_رمضان، ملحدان این شبهه های تکراری ظاهرا زیبا را توی فضای مجازی پخش میکنند تا به حساب خودشون، روزه و روزه داری رو زیر سوال ببرند.. ??

⛔️ مینویسند: “در کشورهای اسلامی، دنبال روزه خوار میگردند تا مجازاتش کنند، اما دنبال گرسنه نمیگردند تا سیرش کنند!”
⛔️ یا مینویسند:” جلوی گرسنه های بیچاره، در طول سال هر چقدر غذا بخوری مشکلی نیست. اما جلو روزه دارانی که خودشان خواستند چیزی نخورند نباید چیزی خورد ؟”

✅ اما پاسخ ✅

1️⃣اولا چه کسی گفته جلوی گرسنه غذا خوردن مشکلی نیست؟!!
همان پیامبری که دستور به روزه را آورده، همان هم فرموده که «سیر بودن در کنار گرسنه، #مسلمانی نیست.»
? اصلا یک فلسفه #روزه اینه که تمرین کنی جلوی #گرسنه، غذا نخوری ??
? و یک فلسفه مجازات روزه خوار هم اینه که بدانی، جلوی گرسنه، غذا خوردن آنقدر زشته که مستحق #شلاق است.. ?

2️⃣ ثانیا چه کسی گفته دنبال گرسنه نمیگردیم؟ اتفاقا مسلمانان برای #فطریه دادن، برای #صدقه و #زکات و #افطار دادن، دنبال #فقرا هم میگردند.. ?

3️⃣ ضمنا کسی هم به دنبال روزه خوار نمی گردد تا شلاقش بزند. ? مجازات آن هم الزاما شلاق نیست! آنچه مستحق مجازات است: « #تظاهر به روزه خواری» است نه خود #روزه_خواری.. ممکنه کسانی بدلیل #بیماری یا #مسافرت مجبور به خوردن روزه باشند! یا حتی توی خونه اش، روزه شو بخوره! … ?
?#تظاهر یعنی عملی با قصد #آشکار کردن صورت بگیرد.. #عمد داشته باشد که بگوید من روزه خوارم!☹️

4️⃣ راستی کمی انصاف. کسی که ساعتها گرسنگی میکشد، ? حال گرسنه ها را بیشتر می فهمد یا کسی که پیوسته میخورد و می آشامد.. کدامیک باید دم از فقرا بزنند؟ ? روزه دار یا روزه خوار؟! آنکه از #شکم دست میکشد یا آنکه به شکم چرانی خود می بالد؟! التماس انصاف…

موضوعات: احکام تصویری, از گوشه و کنار دنیا  لینک ثابت
 [ 05:56:00 ق.ظ ]




بعد از تذکر، اگر به ما جواب دادند، چه کنیم؟

بعد از تذکر، اگر به ما جواب دادند، چه کنیم؟

مثلا داری امر به معروف و نهی از منکر میکنی، طرف میگه به تو مربوط نیست… میدونی باید چی بهش بگی..؟؟ -اینا سوال و جوابای آماده، حفظشون کن و تمرین شون کن.

فقط یادت باشه، ما تذکر را در حین حرکت میدیم. توقف نمیکنیم. می گیم و میریم.

این جوابها را هم، در حال عبور، با آرامش به شخص گناهکار میگیم و رد میشیم.

- آزادم –> بله؛ آزادی که گناه می کنی؛ اگر بنده خدا بودی گناه نمی کردی.

- به تو مربوط نیست –> به خدا که مربوط است، من دستور خدا را گفتم.
- شما چه کاره هستید –> دوست شما؛ مأمور خدا.
- مزاحم نشو –> توصیه به نیکی مزاحمت است؛ خیر خواهی مزاحمت است؟.
- برو به کار خودت برس –> در حال حاضر مهمترین کار من همین است؛ چون خدا امر کرده.
- به خودم مربوط می شود –> به خدامربوط نمیشود؟. اینجا محیط اجتماع است، به همه مربوط می شود.
- لازم نیست ما را امر به معروف کنید –> اما خدا لازم می داند.
- مملکت صاحب دارد –> صاحب مملکت مرا امر کرده. یا چون حساب و کتابی هست من یادآوری می کنم.

- گناه من یک مسئله شخصی است –> گناه شخصی هم مخالفت با خداست و باید ترک شود.
- دوست دارم این کار را می کنم –> اما خدا دوست ندارد شما چنین کاری را بکنید.
- قلب آدم پاک باشد این کارها مهم نیست –> آدم گنهکار قلب پاک ندارد. گناه قلب را آلوده می کند.
- نیازی به نصیحت ندارم –> کسی که خطا می کند نیازمند نصیحت است.
- دیگران بدتر از ما هستند –> این مجوز گناه شما نیست . هر کسی باید پاسخگوی عمل خود باشد.
- تعصب نداشته باش –> چرا نسبت به پروردگارم تعصب نداشته باشم.
- ما گرفتار شده ایم –> ولی همیشه امکان بازگشت وجود دارد مهم این است که زنده ای و فرصت داری.

به نقل از رویا دهقانی فیروزآبادی

موضوعات: از گوشه و کنار دنیا  لینک ثابت
[جمعه 1397-02-28] [ 06:34:00 ب.ظ ]




خوش شانس یعنی این...

#فرین_سلک 75ساله از حادثه برخورد قطار با 17 کشته،سقوط یک هواپیما با19 نفر کشته، تصادف اتوبوس با 4 نفر کشته و 2 انفجار جان سالم به در برده است او برنده لاتاری هم شده
خوش شانس یعنی این

موضوعات: از گوشه و کنار دنیا  لینک ثابت
 [ 04:07:00 ب.ظ ]




ما هم یکی از نماز نخوان ها!

در محضر حجت الاسلام قرائتی:

⁉️چرا نماز خواندن برایمان سنگین و سخت است؟

1⃣-ما هم یکی از نماز نخوان ها!

? بعضی‌ها می‌گویند که: خیلی‌ها نماز نمی‌خوانند ما هم جزء آن‌ها. آنقدر تارک الصلاة هست ما هم یکی!
این فکر غلط است. اگر یک کشتی صد نفره نقص فنی پیدا کرد و در دریا غرق شد نود و هشت نفر شنا بلد نبودند و غرق شدند، دو نفری که شنا بلدند بگویند: ببین ! ما صد نفر سوار کشتی بودیم. نود و هشت نفر غرق شدند. بیا ما دو نفر هم غرق شویم! این چقدر حرف غلطی است!فاصله‌ی بین کفر و ایمان نمازاست.

2⃣-مقاومت در برابر تحقیر و تمسخر دیگران

? گاهی می‌گویند که: ما می‌رویم نماز بخوانیم، یا حجاب داشته باشیم، ما را مسخره می‌کنند.
مسخره کنند، مگر ما مقوا هستیم که با حرف این و آن ، با دو قطره باران شل شویم!
⭐️اعمال تو ، تو را به خدا برساند.. مردم هرچه می‌خواهند بگویند، بگویند!

? حدیث داریم «المؤمن کالجبل» مؤمن کوه است. بعضی می‌گویند: از کوه محکم‌تر است. چون بعضی کوه‌ها ریزش دارد. مؤمن هیچ‌وقت ریزش ندارد…

موضوعات: از گوشه و کنار دنیا  لینک ثابت
 [ 01:16:00 ب.ظ ]




زن ها می بخشند ولی هیچگاه فراموش نمی کنند.

زن ها می بخشند ولی هیچگاه فراموش نمی کنند.

همسرم قبل از ازدواج با من عاشق دخترخاله اش بود و قسمت هم نشده بودند. دخترخاله زودتر ازدواج کرده بود و همسرم هم پس از معرفی توسط یک آشنا، مرا دید و با هم ازدواج کردیم.
عادت داشت که بعد از سرکارش و تعطیلی مغازه، با رفقای باب و ناباب جمع شوند و الواتی کنند و من هر شب تا نیمه شب منتظر او بودم. گاهی شام خورده بود و گاهی نه و من فقط سکوت میکردم.
وضع مالیمون بد نبود و دو طبقه خانه داشتیم. طبقه بالا اتاق خوابها و حمام و طبقه پائین آشپزخانه و پذیرائی … تولد همسرم بود و از دو طرف مهمان داشتیم. وسط مهمانی بود که متوجه شدم همسرم نیست و کمی طول کشید. رفتم طبقه ی بالا که ببینم چرا نیست و اگه کاری هست انجام بدم و … بالا رفتم و در اتاق خوابمان را باز کردم و صحنه ای دیدم که امیدوارم هیچ زن متاهلی نبیند.
همسرم و دخترخاله اش. چیزی نگفتم و …

بعد از مدتی که از ازدواج ما گذشت،دخترخاله همسر بدلیل نداشتن تفاهم، از همسرش جدا شده بود و حالا شده بود یک زن آزاد !!!
تمام توفانی که در درونم برپا شده بود را کنترل کروم و سریع پائین آمدم. بفاصله ی کمی همسرم و دخترخاله پائین آمدند و مثل موش تا آخر مهمانی هردو با ترس و لرز در گوشه ای نشسته بودند.
مهمانی تمام شد و من با کنترل بسیار خیلی عادی جشن را ادامه دادم و انگار نه انگار.
حالا بقیه داستان از قول آقا:
اصلا فکر نمیکردم در آن شلوغی مهمانی همسرم ببالا بیاید و مچ ما را بگیرد. شرایط خیلی بدی بود. سریع لباس پوشیدیم و با فاصله آمدیم پائین تا جلب توجه نکنیم.
هرآن منتظر برپائی طوفان عظیمی از جانب همسرم بودم. اما انگار نه انگار که این زن چه دیده.

جشن را با روی خوش ادامه داد و با مهربانی بمن هدیه داد و بقیه هدیه دادند و کم کم مهمانهای دورتر که میرفتند و پدر مادرهایمان فقط مانده بودند، هرآن منتظر بودم تا همسرم دیده هایش را بیان کند. دخترخاله که سریع بعد شام و کیک رفت و همسرم خیلی عادی با او برخورد کرد.
هرچه تنهاتر میشدیم ترسم بیشتر میشد اما خانمم انگار نه انگار !!!
پدر و مادرم رفتند و قبل آنها هم پدر و مادر و برادر همسرم. از بدرقه که برگشتم دیدم همسرم مشغول جمع و جور کردن پذیرائی و جمع کردن بشقابهای پیش دستی و … بود. کمی کمکش کردم و باز منتظر طوفان بودم. خیر خبری نبود
رفتم خوابیدم … مگر خوابم میبرد

همسرم آمد و بعد چند دقیقه خوابش برد اما من تا صبح دنده به دنده میشدم. فردا صبح، شنبه بود و سرکار رفتم. همسرم هم طبق معمول صبحانه ام را آماده کرده بود و بزور دو لقمه ای با چای قورت دادم و دیدم قابلمه ای از غذای شب گذشته برایم گذاشته بود و گفت که دیگه مجبور نشی ناهار بری بیرون و من تشکری کردم و بیرون زدم.
دوستانم وقت ناهار از دستپخت همسرم خوردند و چقدر تعریف کردند و من حس خوش و ناخوش بدی با هم داشتم. آخر شب کمی زودتر از پیش رفقا برگشتم و دیدم مثل همیشه همسرم منتظر من هست تا باهم شام بخوریم. سفره رنگین تر بود و بازهم فردا قابلمه غذا و … من منتظر دعوا بودم و او انگار نه انگار که …
شب باز کمی از شب قبل زودتر برگشتم و …
همسرم روزبروز محبتش را بیشتر میکرد و من اسارت بدی را تحمل میکردم … منتظر بودم تا دعوا را شروع کند و من بتوانم برخش بکشم که اورا از اول دوست نداشتم و عاشق دخترخاله ام بودم و هستم و … ولی انگار نه انگار …
رویم نمیشد چندان نگاهش کنم ولی کم کم شجاعت پیدا کردم و یک شب سیر نگاهش کردم و تازه زیبائیهای همسرم را دیدم … شبیه دخترخاله نبود اما زن بود با همه زیبائیهای زنانه اش …
اما من مغرور، مرد بودم !
مگر میشد اسیرم کند؟در برابر خیانت من،نه تنها برویم نیاورده بود بلکه سعی میکرد هرچه بیشتر محبت کند.
شبهازودتر و زودتر بخانه می آمدم و متلک های دوستان را بجان میخریدم و میگفتم : آره بابا من مرغم.
یک شب که دیگه بریده بودم رو به همسرم کردم و گفتم : تو پدر منو درآوردی! تو اعصابمو خرد کردی!
تو …پس چرا دعوا نمیکنی؟ چرا سرزنشم نمیکنی؟ بجاش بهم محبت میکنی که چی؟
همسرم سرش پائین بود و گفت که حتما کمبودی از طرف من داشتی که بطرف دخترخاله ات کشیده شدی! من سعی کردم که کمبودهای گذشته را جبران کنم !همین!
خرد شدم و شکستم … من کجا بودم و او کجا…
بعد از آن شب دیگر سراغ دخترخاله ام نرفته بودم و ارو خبری نداشتم ولی ناخودآگاه اورا با همسرم مقایسه کردم و طلاق او را و …

همسرم موفق شد از من مردی بسازد که همه جوره چاکر زنش هست و ازینکه بهش زن ذلیل بگن، ناراحت نمیشه و افتخار میکنه ذلیل همچین زن توانائیه که آبروی مردشو خرید.

خانمها میبخشند ولی هیچوقت فراموش نمیکنند!

موضوعات: از گوشه و کنار دنیا  لینک ثابت
 [ 11:10:00 ق.ظ ]




عکس شان نماد دفاع مقدس است

مـــادر و فرزنــدی که
عکس شان نماد دفاع مقدس است

خانم منیر ولی‌پور مادری که تصویر حماسی‌اش در حال بستن پیشانی بند غیرت بر پیشانی فرزندش مجید گودرزی جاودانه شده و به یکی از نمادهای دفاع مقدس تبدیل شده است.

موضوعات: از گوشه و کنار دنیا  لینک ثابت
 [ 08:13:00 ق.ظ ]
1 2 4 5 6