زمهرير
 
 


Random photo
انبیاء گذشته همه برمی گردند

با سلامٍ دوست عزيز از شمامتشكريم كه از اين وبلاگ ديدن مي كنيد ، نظرات يامطالب ارزشمندتان را براي ما بفرستيد وباپيشنهادات خود مارا ياري كنيد. من سرباز جنگ سايبري هستم . باتشكر


جستجو


آخرین نظرات
  • سیدمحمد در کارگران حضرت فاطمه‌ی زهرا
  • خانعلی زاده در کثرت جمعیت در صحیفه سجادیه:
  • کبری نظرزاده در ▪️متن سخنرانی دختر شهید سلیمانی
  • لبیک یا مهدی  در استحمام جانباز قطع نخاعی به وسیله حاج قاسم
  • سربازی از تبار سادات  در از نشانه های آخر الزمان


پربازدید


موضوعات




ج

زیبا سازی وبلاگ




le



ab
 



نائب برای خواندن زیارت عاشورا.

یکی از علمای نجف حدود یکصد سال پیش، در خواب حضرت عزراییل را می بیند. پس از سلام می پرسد: از کجا می آیی؟ ملک الموت می فرماید: از شیراز! روح مرحوم میرزا ابراهیم محلاتی را قبض کردم. شیخ می پرسد: روح او در چه حالی است؟ عرزاییل می فرماید: در بهترین حالات و بهترین باغهای عالم برزخ. خداوند هزار ملک را برای انجام دستورات شیخ قرار داده است.

آن عالم پرسید: آیا برای مقام علمی و تدریس و تربیت شاگرد به چنین مقامی دست یافته است؟

فرمود: نه! گفتم: آیا برای نماز جماعت و بیان احکام! فرمود: نه! گفتم پس برای چه؟ فرمود: برای خواندن زیارت عاشورا.

نقل است که مرحوم میرزا، سی سال آخر عمرش زیارت عاشورا را ترک نکرد و هر روز که به سبب بیماری یا امر دیگری نمی توانست بخواند، نایب می گرفت.

?“داستان های شگفت،نوشته شهید آیه الله دستغیب، حکایت 110”
——————–
@resane_ahkam

موضوعات: از گوشه و کنار دنیا  لینک ثابت
[جمعه 1397-02-21] [ 07:51:00 ق.ظ ]




زینب جان... شرمنده ایم

زینب جان…
شرمنده ایم که بهای حسینی شدن ما “بی حسین” شدن تو بود

و شرمنده تر از آنکه تو “بی حسین” شدی و ما حسینی نشدیم…

موضوعات: سيره معصومين  لینک ثابت
[دوشنبه 1396-07-10] [ 12:48:00 ب.ظ ]




روزدهم(روزعاشورا)

روزدهم(روزعاشورا)

و اینک میدانی دوباره، اینک 72 یار و هزاران دشمن کینه ‏توزی که رحم و مروّت را از ازل نیاموخته ‏اند. اینک عاشورا که هر چه از آن بگوییم کم گفته ‏ایم، از برخوردهای جلاّدانه سپاه عمر بن سعد، یا عنایات و الطاف سیدالشهداء علیه‏السلام .

سردارانی، سپاه عظیمی را به سوی جهنم رهبری می‏کردند و امام معصومی لشکر کم تعداد خود را به بهشت بشارت می‏داد… و سرانجام شهادت، خون، نیزه، عطش و اطفال، تازیانه و سرهای بریده، آه از اسارت و شام، آه از خرابه و…

چهار حادثه مهم شب عاشورا

1. در شب عاشورا به “محمد بن بشیر حضرمی” یکی از یاران امام حسین علیه‏السلام خبر دادند که فرزندت در سرحدّ ری اسیر شده است. او در پاسخ گفت: ثواب این مصیبت او و خود را از خدای متعال آرزو می‏کنم و دوست ندارم فرزندم اسیر باشد و من زنده بمانم. امام حسین علیه‏السلام چون سخن او را شنید فرمود: خدا تو را بیامرزد، من بیعت خود را از تو برداشتم، برو و در آزاد کردن فرزندت بکوش.

محمد بن بشیر گفت: در
حالی که زنده هستم، طعمه درندگان شوم اگر چنین کنم و از تو جدا شوم.

امام علیه‏السلام پنج جامه به او داد که هزار دینار ارزش داشت و فرمود: پس این لباسها را به فرزندت که همراه توست بسپار تا در آزادی برادرش مصرف کند.9

2. امام حسین علیه‏السلام در سخنرانی شب عاشورا خبر از شهادت یاران خود داد و آنان را به پاداش الهی بشارت داد. در این مجلس “قاسم بن الحسن” به امام علیه‏السلام عرض کرد: آیا من نیز به شهادت خواهم رسید؟ امام با عطوفت و مهربانی فرمود: فرزندم! مرگ در نزد تو چگونه است؟ عرض کرد: ای عمو! مرگ در کام من از عسل شیرین‏تر است. امام علیه‏السلام فرمودند: آری تو نیز به شهادت خواهی رسید بعد از آنکه به رنج سختی مبتلا شوی، و همچنین پسرم عبداللّه‏ (کودک شیرخوار) به شهادت خواهد رسید.

قاسم گفت: مگر لشکر دشمن به خیمه‏ ها هم حمله می‏کنند؟ امام علیه‏السلام به ماجرای شهادت عبداللّه‏ اشاره نمودند که قاسم بن الحسن تاب نیاورد و زارزار گریست و همه بانگ شیون و زاری سر دادند.10

3. امام علیه‏السلام در شب عاشورا دستور دادند برای حفظ حرم و خیام، خندقی را پشت خیمه‏ ها حفر کنند. حضرت دستور داد به محض حمله دشمن
چوبها و خار و خاشاکی که در خندق بود را آتش بزنند تا ارتباط دشمن از پشت سر قطع شود و این تدبیر امام علیه‏السلام بسیار سودمند بود.11

4. مرحوم شیخ صدوق در کتاب ارزشمند “امالی” نوشته است: شب عاشورا حضرت علی ‏اکبر علیه‏السلام و 30 نفر از اصحاب به دستور امام علیه‏السلام از شریعه فرات آب آوردند. امام علیه‏السلام به یاران خود فرمود: برخیزید، غسل کنید و وضو بگیرید که این آخرین توشه شماست

منبع
الملهوف، ص39.

10. نفس المهموم، ص230.

11. الامام الحسین و اصحابه، ص257.

12. امالی شیخ صدوق، مجلس30.

موضوعات: سيره معصومين  لینک ثابت
 [ 12:37:00 ب.ظ ]


...



As the enemies had the body of Imam Hussain (as) surrounded, each took their turn stabbing his pure defenseless body, laid out on the ground; thus, while viciousness, revengefulness, and feral behavior swept through the battle field, in the camps of Imam Hussain (as) the spirit of remembrance in God, the human quality of tenderness, and intense emotions prevailed.

All women and children—no one but women and children were left in the camps, with the exception of the only surviving male Ali Ibn Hussain (as) who was ill—were worried about Hussain Ibn Ali (as) and what would transpire next.
They came out of their tents, and proceeded to the area where they believed Hussain Ibn Ali’s (as) body was seized; it has been narrated that the women departed from the camp. You have probably seen or heard how Arab women weep and mourn: it is still common among Arab women to mourn painfully upon the death of their loved ones; they beat their own faces, and pull at their hair; they mourn in such an intense manner. Well, these women had lost a loved one, a man like Hussain Ibn Ali (as).
Hazrat Zeinab was heading the women towards the sight of his martyrdom. When she arrived, she spotted the body of her beloved brother on the blistering grounds of Karbala. Instead of revealing some sort of reaction, or grievance, she went to the corpse of her beloved Hussain (as), and called on her grandfather (pbuh). She said, “O’ the Messenger of God, peace be upon you! Take a look at your Hussain who is covered in blood, with his body hacked up.” O’ my dear grandfather! O’ Great Prophet, look towards the hot desert of Karbala. This is your Hussain who is now covered in blood and dust.
Then, as it has been narrated, Zeinab (as) reached her hands beneath the body of Hussain Ibn Ali (as) and called out, “O’ God! Please accept this sacrifice from the progeny of Muhammad (saw)!”
Ayatollah Khamenei, 9/27/1985
اشتراک گذاری این مطلب!

موضوعات: سند 2030  لینک ثابت
[جمعه 1396-05-06] [ 08:20:00 ق.ظ ]