زمهرير
 
 


Random photo
کعبه ‎ی اهل ولاست صحن و سرای رضا

با سلامٍ دوست عزيز از شمامتشكريم كه از اين وبلاگ ديدن مي كنيد ، نظرات يامطالب ارزشمندتان را براي ما بفرستيد وباپيشنهادات خود مارا ياري كنيد. من سرباز جنگ سايبري هستم . باتشكر


جستجو


آخرین نظرات
  • سیدمحمد در کارگران حضرت فاطمه‌ی زهرا
  • خانعلی زاده در کثرت جمعیت در صحیفه سجادیه:
  • کبری نظرزاده در ▪️متن سخنرانی دختر شهید سلیمانی
  • لبیک یا مهدی  در استحمام جانباز قطع نخاعی به وسیله حاج قاسم
  • سربازی از تبار سادات  در از نشانه های آخر الزمان


پربازدید


موضوعات




ج

زیبا سازی وبلاگ




le



ab
 



کسی که گهواره ات را تکان داد؛
میتواند با دعایش
دنیایت را هم تکان بدهد؛
مراقب گرانبهاترین الماس زندگیت باش،
که برای خوشبختی ات محتاج
دعای خیرش هستی

#مادر

موضوعات: پدر ومادر،برکت زندگی  لینک ثابت
[جمعه 1396-08-12] [ 11:18:00 ب.ظ ]




#مادر
#تقدیم ب فرشته های زمینی

❤️مادر یعنی: ناز هستی در وجود❤️‌
❤️مادر یعنی:یک فرشته در سجود❤️
❤️مادر یعنی: یک بغل آسودگی❤️
❤️مادر یعنی: پاکی از آلودگی❤️
❤️مادر یعنی: هدیه ی مرد از خدا❤️
❤️مادر یعنی:همدم و یک هم صدا❤️
❤️مادر یعنی: عشق و هستی؛ زندگی❤️
❤️مادر یعنی: یک جهان پایندگی❤️
❤️مادر یعنی:لطیف؛ فصل بهار❤️
❤️مادر یعنی:زندگی در لاله زار❤️
❤️مادر یعنی: عاشقی؛ دلدادگی❤️
❤️مادر یعنی: راستی و سادگی❤️
❤️مادر یعنی: عاطفه؛ مهر و وف❤️ا
❤️مادر یعنی: معدن نور و صفا❤️
❤️مادر یعنی: راز؛ محرم؛ یک رفیق❤️
❤️مادر یعنی: یار یکدل؛ یک شفیق❤️
❤️مادر یعنی: مادر مردان مرد❤️
❤️مادر یعنی: همدم دوران درد❤️
❤️مادر یعنی:حس خوش؛ حس عجیب❤️
❤️مادر یعنی: بوستانی پر نصیب❤️
❤️مادر یعنی: باغهای آرزو❤️
❤️مادر یعنی:نعمتی در پیش رو❤️
❤️مادر یعنی: بنده ی خوب خدا❤️
❤️مادر یعنی: نیمی از مردان جدا❤️
❤️مادر یعنی: همسری خوب و شفیق❤️
❤️مادر یعنی: بهترین یار و رفیق❤️
❤️مادر یعنی: انفجار نورها❤️
❤️مادر یعنی: نغمه ی روح و روان❤️
❤️مادر یعنی: ساز موسیقی جان❤️
❤️مادر یعنی: مرهم هر خستگی❤️
❤️مادر یعنی: بهترین وابستگى… ❤️
#سلامتی_همه_مادران_صلوات

موضوعات: پدر ومادر،برکت زندگی  لینک ثابت
 [ 11:10:00 ب.ظ ]




مادری نابینا کنار پسرش در شفاخانه نشسته بود و مى گریست…
فرشته ى فرود آمد و رو به طرف مادر گفت:
اى مادر من از جانب خدا آمده ام. رحمت خدا بر آن است که فقط یکى از آرزو هاى ترا براورده سازد، بگو از خدا چه مى خواهـى؟
مادر رو به فرشته کرد و گفت:
از خدا مى خواهم تا پسرم را شِفا دهد.
فرشته گفت:
پشیمان نمى شوى؟
مادر پاسخ داد:
نه!
فرشته گفت:
اینک پسرت شِفا یافت ولى تو مى توانستى بینایى چشمان خود را از خدا بخواهى…
مادر لبخند زد و گفت تو درک نمى کنى!
*
سال ها گذشت و پسر بزرگ شد و آدم موفقى شده بود و مادر موفقیت هاى فرزندش را با عشق جشن مى گرفت.
پسرش ازدواج کرد و همسرش را خیلى دوست داشت…
پسر روزى رو به مادرش کرد و گفت:
مادر نمى توانم چطور برایت بگویم ولى مشکل اینجاست که خانمم نمى تواند با تو یکجا زندگى کند. مى خواهم تا خانه ى برایت بگیرم و تو آنجا زندگى کنى.
مادر رو به پسرش کرد و گفت:
نه پسرم من مى روم و در خانه ى سالمندان با هم سن و سالهایم زندگى مى کنم و راحت خواهم بود…
مادر از خانه بیرون آمد، گوشه ى نشست و مشغول گریستن شد.
فرشته بار دیگر فرود آمد و گفت:
اى مادر دیدى که پسرت با تو چه کرد؟
حال پشیمان شده یى؟
مى خواهى او را نفرین کنى؟
مادر گفت:
نه پشیمانم و نه نفرینش مى کنم. آخر تو چه مى دانى؟
فرشته گفت:
ولى باز هم رحمت خدا شامل حال تو شده و مى توانى آرزوى بکنى. حال بگو میدانم که بینایى چشمانت را از خدا مى خواهى، درست است؟
مادر با اطمینان پاسخ داد نه!
فرشته با تعجب بسیار پرسید: پس چه؟
مادر جواب داد:
از خدا مى خواهم عروسم زن خوب باشد و مادر مهربان باشد و بتواند پسرم را خوشبخت کند، آخر من دیگر نیستم تا مراقب پسرم باشم.
اشک از چشمان فرشته سرازیر شد و اشک هایش دو قطره در چشمان مادر ریخت و مادر بینا شد…
هنگامى که زن اشک هاى فرشته را دید از او پرسید:
مگر فرشته ها هم گریه مى کنند؟
فرشته گفت: بلى!
ولى تنها زمانى اشک مى ریزیم که خدا گریه مى کند.
مادر پرسید:
مگر خدا هم گریه مى کند؟!
فرشته پاسخ داد:
خدا اینک از شوق آفرینش موجودى به نام مادر در حال گریستن است…

هیچ کس و هیچ چیز را نمى توان با مادر مقایسه کرد.
#سلامتی_همه_مادران_صلوات

موضوعات: پدر ومادر،برکت زندگی  لینک ثابت
 [ 11:09:00 ب.ظ ]




#بی_مادریم
#حوصله_ی_شرح_قصه_نیست
ﻣﺎﺩﺭﯼ ﺧﻮﺭﺩ ﺯﻣﯿﻦ و ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﺭﯾﺨﺖ ﺑﻬﻢ
ﻫﻤﻪ‌ی ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺷﯿﺮﺧﺪﺍ ﺭﯾﺨﺖ ﺑﻬﻢ

ﺩﺍﻏﯽ ﻭ ﺗﯿﺰﯼ ﻣﺴﻤﺎﺭ ﺍﺫﯾﺖ ﻣﯿﮑﺮﺩ
ﺗﺎﮐﻪ ﺑﺮﺧﻮﺍﺳﺖ ﺯ ﺟﺎ ﻋﺮﺵ ﺧﺪﺍ ﺭﯾﺨﺖ ﺑﻬﻢ

ﺛﻠﺚ ﺳﺎﺩﺍﺕ ﻣﯿﺎﻥ ﺩﺭ ﻭ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺍﻓﺘﺎﺩ
ﻧﺴﻞ ﺳﺎﺩﺍﺕ ﺑﻪ ﯾﮏ ﺿﺮﺑﻪ‌ی ﭘﺎ ﺭﯾﺨﺖ ﺑﻬﻢ

ﺑﺸﮑﻨﺪ ﭘﺎﯼ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻟﮕﺪﺵ ﺳﻨﮕﯿﻦ ﺑﻮﺩ
ﺗﺎ ﮐﻪ ﺯﺩ ﺳﻠﺴﻠﻪ‌ی ﺁﻝ ﻋﺒﺎ ﺭﯾﺨﺖ ﺑﻬﻢ

ﭘﺸﺖ ﺩﺭﺳﯿﻨﻪ‌ﯼ ﺳﻨﮕﯿﻦ ﺷﺪﻩ‌ﺍﻡ ﺍﺭﺛﯽ ﺷﺪ
ﮔﯿﺴﻮﺍﻥ ﭘﺴﺮﺵ ﮐﺮﺑﺒﻼ ﺭﯾﺨﺖ ﺑﻬﻢ

ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺁﻣﺪﻩ ﮔﻮﺩﺍﻝ ﻧﭽﺮﺧﺎﻥ ﺑﺪﻧﺶ
ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻥﻫﺎﯼ ﮔﻠﻮﯾﺶ ﺯ ﻗﻔﺎ ﺭﯾﺨﺖ ﺑﻬﻢ

پسرِ اول گفت:
➖مادر جون برم جبهہ؟
گفت:
➖ برو عزیزم.
رفت و والفجر مقدماتی شهید شد! ( #شهید_احمد_تلخابی )

پسر دوم گفت:
➖مادر، داداش کہ رفت من هم برم؟
گفت:
➖ برو عزیزم.
رفت و عملیات خیبر شهید شد! ( #شهید_ابوالقاسم_تلخابی )

همسرش گفت:
➖ حاج خانم بچه‌ها رفتند،
ما هم بریم تفنگ بچه‌ها روی زمین نمونہ،?
رفت و والفجر 8 شهید شد! ( #شهید_علی_تلخابی )

مادر به خدا گفت:
➖همه دنیام رو قبول کردے،
خودم رو هم قبول کن?
رفت و در حج خونین شهید شد! ( #شهیده_کبری_تلخابی )

موضوعات: پدر ومادر،برکت زندگی  لینک ثابت
 [ 11:09:00 ب.ظ ]




مادر
?پیامبر_اکرم(ص):

?هیهات، هیهات!!
اگر به عدد ریگ های بیابان و قطره های باران در خدمت مادر بایستید
معادل یک روزی که در شکم او بوده اید،نخواهد بود.
?مستدرک ج15،ص204

موضوعات: پدر ومادر،برکت زندگی  لینک ثابت
 [ 11:07:00 ب.ظ ]




پرفسورحسابی نقل می کند:
در سالهای پیش از انقلاب در یکی از روستاهای نیشابور مشغول گدراندن دوران خدمت سربازی در سپاه بهداشت بودم. یکی از روزها سوار بر ماشین لندرور به همراه دکتر درمانگاه از جاده ای میگذشتیم که دیدم یک چوپان از دور چوبدستش را تکان میداد و به سمت ما میدوید، در آن منطقه مردم ماشین درمانگاه را می شناختند،
ماشین را نگه داشتیم، چوپان به ما رسید ونفس نفس زنان و با لهجه ای روستایی گفت آقای دکتر مادرم سه روزه بیماره…
به اشاره ما درب عقب لندرور را باز کرد و رفت عقب ماشین نشست…
در بین راه چوپان گفت که دیشب از تهران با هواپیما به فرودگاه مشهد آمده و صبح به روستایشان رسیده و دیده مادرش مریض است…
من و دکتر زیر چشمی به هم نگاه کردیم و از روی تمسخر خنده مرموزانه کردیم و به هم گفتیم: چوپونه برای اینکه به مادرش برسیم برای خودش کلاس میذاره…
به خانه چوپان رسیدیم و دیدیم پیرزنی در بستر خوابیده بود، دکتر معاینه کرد وگفت سرما خوردگی دارد دارو و آمپول دادیم و یکدفعه دیگر هم سر زدیم و پیرزن خوب شد…
دو سه ماه از این جریان گذشت و ما فراموش کردیم…
یک روز دیدیم یک تقدیرنامه از طرف وزیر بهداری آن زمان آمده بود و در آن از اینکه مادر پروفسور اعتمادی، استاد برجسته دانشگاه پلی تکنیک تهران معالجه نموده اید، تشکر میکنیم…
من و دکتر، هاج واج ماندیم، و گفتیم مادر کدام پروفسور را ما درمان کرده ایم؟
تا یادمان به گفته های چوپان و معالجه مادرش افتادیم…
با عجله به اتفاق دکتر در خانه پیرزن رفتیم، واز او پرسیدیم مادر کدام پسرت استاد و پروفسور است؟
پیرزن گفت همانکه آن روز با شما بود…
پسرم هروقت به اینجا میاید، لباس چوپانی میپوشد و با زبان محلی صحبت میکند…
من و دکتر شرمنده شدیم و من از آن روز با خودم عهد کردم، هیچکس را دست کم نگیرم!
و از اصل و خاک و ریشه خودم فرار نکنم…

عشق را بیمعرفت ‘ معنا مکن
زر نداری ‘ مشت خودرا وا مکن
گر نداری ‘ دانش ترکیب رنگ
بین گلها ‘ زشت یا زیبا مکن
خوب دیدن ‘ شرط انسان بودن است
عیب را در این وآن ‘ پیدا مکن
دل شود روشن ‘ زشمع اعتراف
با کس ار بد کرده ای ‘ حاشا مکن
ای که از لرزیدن دل ‘ آگهی
هیچ کس را ‘ هیچ جا رسوا مکن
زر بدست طفل دادن ‘ ابلهیست
اشک را ‘ نذر غم دنیا مکن
پیرو خورشید ‘ یا آئینه باش
هرچه عریان دیده ای افشا مکن
نمایش کمتر

موضوعات: پدر ومادر،برکت زندگی  لینک ثابت
 [ 10:59:00 ب.ظ ]




الهی هیچ پدری شرمنده خانواده نشه

الهی هیچ پدری شرمنده خانواده نشه

موضوعات: پدر ومادر،برکت زندگی  لینک ثابت
 [ 10:31:00 ب.ظ ]




خدایا هیچ خانه ای رو بی مادر نکن...

??وقتی پشت سر #پدرت از پله ها پایین
می روی
و می‌بینی چقدر آهسته می رود
تازه می‌فهمی چقدر پیر شده !

وقتی #مادر بعد از غذا، پنهانی مشتی دارو را می‌خورد ، تازه می‌فهمی چقدر درد دارد اما چیزی نمی گوید..
.
در 10 سالگی : ” #مامان ، #بابا عاشقتونم ”
در 15 سالگی : ” ولم کنین ”
در 20 سالگی : ” #مامان و #بابا همیشه میرن رو اعصابم ”
در 25 سالگی : ” باید از این خونه بزنم بیرون ”
در 30 سالگی : ” حق با شما بود ”
در 35 سالگی : “ میخوام برم خونه #پدر و #مادرم ”
در 40 سالگی : ” نمیخوام #پدر و #مادرم رو از دست بدم ! ”
در شصت سالگی : ” من حاضرم همه زندگیم رو بدم تا #پدر و #مادرم الآن اینجا باشن …
.
✍️و این رسم زندگی است….
چه آرامشی دارد قدردان زحمات #پدر و #مادر بودن و هیچ زمانی دیر نیست حتی همین الآن….

موضوعات: پدر ومادر،برکت زندگی  لینک ثابت
 [ 08:22:00 ب.ظ ]




بانویی که شما باشی...

?بانویی که شما باشی…??

بانو…
می دانم شاید دلت میخواست زمان #جنگ بودی و به میدان #جنگ می رفتی…
در دلت می گویی که کاش می توانستی بروی و #مدافع_حرم حضرت زینب(س) باشی…
اصلا دلت می خواهد که #شهید بشوی…بله راه #شهادت هنوز باز است…راه #جهاد بسته نمی شود…جنگ هم همیشه هست….
اصلا می خواهم تو را به یک جنگ دعوت کنم …به یک جنگ #سخت اما اسمش را میگویند #جنگ_نرم …بانو…گول نرمی اش را نخوری باید در این جنگ سفت و سخت باشی…
باید الگویت بانوی دو عالم …#بانو_فاطمه_(س) باشد…او #دختر نمونه بود…#همسر نمونه بود…#مادر نمونه بود…#شهید هم شد…و حال مادر همه هم هست….
و تو هم دختر…همسر… و مادر نمونه باش….اینگونه تو #مجاهد می شوی…شهید می شوی اصلا اگر شهید هم نشوی اجر شهید را داری… این را خود #خدا گفته است…
آماده ای بانو…مدت هاست که این جنگ نیرو می خواهد…#رزمنده می خواهد….
لباس رزمت را پوشیده ای؟!….لباس رزمت همان #چادر است…همان که رنگ سیاهش از سرخی # خون شهید می تواند بالاتر باشد….
حواست باشد بخاطر سیاهی چادرت خیلی ها سرخ شدند پس با رنگ های مصنوعی قرمزش نکن!
یا زهرا(سلام الله علیها)

موضوعات: پدر ومادر،برکت زندگی  لینک ثابت
 [ 08:17:00 ب.ظ ]




زنی هست تِکه تِکه

در خانه ی ما
زنی هست
تِکه تِکه
دستهایش در آشپزخانه
چشم هایش دَمِ در
گوش هایش روی تلفن
و دلش
بیرون از خانه می دَوید..

موضوعات: پدر ومادر،برکت زندگی  لینک ثابت
 [ 08:11:00 ب.ظ ]




‍ ‍ درگیر_توهم!

‍ ‍ درگیر_توهم!
.
❌گفتی مادرت زندگیش به #هدر رفته!
گفتی #آزادی ازت گرفته شده!
گفتی میخوای #خوشبختی رو لمس کنی!
گفتی #مادر بودن و #تاهل فرصت #زندگی و خوشبختی رو از آدم میگیره!
گفتی میخوای عزت نفس و #استقلال رو تجربه کنی!
گفتی دوس داری اختیار و حق #انتخاب داشته باشی!
گفتی از #محدودیت بدت میاد!
گفتی #عدالت یعنی مساوی بودن دو جنس متفاوت!
.
❌ولی چیزی که من دارم میبینم زمین تا آسمون با آرزوهات فرق داره!
.
من سیل دخترای شکست عشقی خورده ای رو میبینم که هنوز به هیجده سالگی هم نرسیدن!
من برای اولین بار داره چشم به دخترایی میخوره که سیگار دستشون میگیرن!
من دخترای چهل ساله ای رو میبینم که شاید در ظاهر قهقهه میزنن ولی تنها که رو نیمکت پارک میبینیشون انگار بیوه شوهر مرده ن!
من عزت و شخصیت له شده دخترایی رو میبینم که نه میتونن گذشته شونو با خانواده درمیون بذارن و نه میتونن با خواهش و التماس مرد #نامرد رویاهاشونو نگه دارن!
.
❌#فریب خوردی!
فریب جملات فلسفی دهن پرکن، شعرهای سمی و #توهمات!
این حرفها نه تنها #حقوق خودت و همجنسهات رو تامین نمیکرد، بلکه منافع کثیف ترین و هرزه ترین مردای دنیا رو دنبال میکرد!
.
❌شدی کارگر ارزون قیمت که مثلا وابسته نباشی!؟
ولی بهترین سالهای زندگیت و شادابی و جوونیتو بخاطر بدست آوردن لوازم این استقلال از دست دادی!
.
دور دور مردایی شده که بلدن چطور فریبتون بدن!
.
❌بهت میگن تا درست تموم نشده وارد زندگی نشو!
به فکر پیشرفتت هستن؟
نه! فقط میخوان دهه اوج زندگیت #مفت در اختیارشون باشی!با یه خرس ولنتاین و سبد گلی که پولشو از بابایی میگیرن!
بهت میگن خوشبختی یعنی هرچی دوس داری بپوشی!
باد لای موهات بوزه!
به فکر خوشبختیت هستن؟
نه! فقط به تنوع جنس مفت و ارزون عادت کردن!
.
خیال میکنی بخاطر احقاق حقوقت تو رو از #اسلام دور میکنن؟
نه آبجی! از اسلام متنفرت میکنن چون مانع به دست آوردن دختر مفته! چون #مسولیت میندازه رو دوششون!
.
❌به دل نگیر آبجی!
فقط دلم میسوزه!
نه فقط برای شماها که فریب کثیف ترین و دغل باز ترین همجنس های مارو میخورین!
بلکه برای پسرهای پاکی که ضربه این فضای آلوده و پر از فریب #جامعه رو میخورن!
پسر پاکی که نه کار داره، نه میتونه به خودش اجازه #هرزگی بده، باید با فضایی کنار بیاد که کثیف ترین آدمها توش جذابن!
دغدغه جامعه شده تامین #کنسرت و #استادیوم رفتن این #زوجهای_قلابی که هر سال #پاییز مثل مرغابی جفت عوض میکنن!
.
.
?پ.ن؛
بذار کنار توهماتی مثل لاکچری سورپرایز و لاکچری لایف و فلانو!
از ما گفتن..

موضوعات: پدر ومادر،برکت زندگی  لینک ثابت
 [ 08:04:00 ب.ظ ]




فدای تمام مادران

ڪسے ڪہ گهواره ات را تڪان داد؛
مےتواند با دعایش
دنیایت را هم تڪان بدهد

?مراقب گرانبهاترین الماس زندگیت باش
ڪہ براے عاقبت بخیرے محتاج دعاے خیرش هستے

موضوعات: پدر ومادر،برکت زندگی  لینک ثابت
 [ 07:53:00 ب.ظ ]




سه زن در د نیا

سه زن در د نیا از همه زیباترند؛
مادر م
تصویرش در آینه و
سایه اش

موضوعات: پدر ومادر،برکت زندگی  لینک ثابت
 [ 07:51:00 ب.ظ ]




فرشته ای به نام مادر

#غیرت
#احترام
#پدر
#مادر

موضوعات: پدر ومادر،برکت زندگی  لینک ثابت
 [ 07:48:00 ب.ظ ]




پدر و مادرت را خوشنود کن

خیلی سخته . . .
براش کلی حرف داشته باشی
اما خودشو نداشته باشی
به یاد تمام فرشته های زمینی مادر

موضوعات: پدر ومادر،برکت زندگی  لینک ثابت
 [ 07:31:00 ب.ظ ]




فرشته ای به نام مادر

مادر ز لطف شیر تو من هیئتی شدم
تا کربلا به دوشِ خودم میبرم تو را

موضوعات: پدر ومادر،برکت زندگی  لینک ثابت
 [ 06:54:00 ب.ظ ]




و_بالوالدین_احسانا

نزدیک دو ماه است پدر بازنشسته شده،
مدام سرش گرم دوستان و کتاب هایش و بقیه اوقات مشغول دنیای مجازی ست.
زندگی اش را به دقت زیرنظر دارم،
صبح ها به رسم عادت ساعت هفت بیدار میشود
میرود نانوایی و برمیگردد شعر میخواند
مادرم را بیدار میکند به اتفاق صبحانه میخورند
میرود سراغ کتاب هایش
ناهار را زودتر از زمان شاغل بودنش میخورد
بعد از ناهار چرت میزند
بعدازظهرها را اغلب بهمراه مادرم با دوستانش شریک میشود.
خوشحال و سرحال است
کمی چاق تر شده
در این مدت هرکس اورا دیده بازنشستگی اش را تبریک گفته اغلب با هدیه ی کوچک یا دسته گل!

پدر معتقد است سی سال کار کرده و اکنون زمان استراحت اوست.
به تمامی تفریحاتی که اطرافیانش پیشنهاد میکنند پاسخ مثبت داده و از اینکه دغدغه ی مرخصی ندارد بسیار احساس رضایت میکند.

اما!
مدتی ست به مادرم فکر میکنم.
پا به پای پدر در برخی موارد خیلی بیشتر از او برای زندگی شان زحمت کشیده
اگر پدر سی سال هرروز هشت ساعت پشت میز نشسته، مادر بیست و چهار ساعت سرپا فضای خانه را مدیریت کرده..
پدر بعد از سی سال به استراحت فکر میکند
اما مادر هنوز سر اجاق برای ناهار پیاز خرد میکند
پدر در آرامش کتاب میخواند
مادر جارو بدست خانه تکانی میکند…
هرازگاهی پدر ظرف هارا میشوید
یا سیب زمینی میپزد
و با جمله ای به اعضای خانواده این لطف بزرگش را اعلام میکند!
مادر اما انگار مجبور به انجام وظایفش است
همه از او انتظار دارند
و او بدون خستگی و بدون ابلاغ آن مسئولیتش را انجام میدهد.

مادر را نگاه میکنم.
کی قرار است بازنشسته شود؟
کی قرار است از او بخاطر مشغولیت بیست و چهارساعته اش بعد سی سال با هدیه ای یا دسته گلی تقدیر شود؟
مادر کی قرار است به استراحت و دغدغه های تک نفره اش فکر کند؟!!!….

به مادراتون بگید که قدردان حضور
و تمام خوبی هاشون هستید.

#پدر #مادر #احسان #و_بالوالدین_احسانا

موضوعات: پدر ومادر،برکت زندگی  لینک ثابت
 [ 06:52:00 ب.ظ ]




دعاےمادر

دعاےمادر

خدایا
هیچ مادرے مریض نشه
هیچ مادرے شکسته نشه
هیچ مادرے غمگین نشه
هیچ مادرے گریان نشه
هیچ مادرے پیر نشه
خدایا هیچ مادرے تنها نشه
هیچ کسے بے #مادر نشه

موضوعات: پدر ومادر،برکت زندگی  لینک ثابت
 [ 06:50:00 ب.ظ ]




فدای تمام مادران

#مادر مادری که هر روز
راهروها را جارو میکشد
پوکی استخوانش را قایم میکند
و رنگ دکمه های لباسش با هم فرق دارد،
المپیک نرفته اما قهرمان است…

به نام مادر…❤️
نمایش کمتر

موضوعات: پدر ومادر،برکت زندگی  لینک ثابت
 [ 06:49:00 ب.ظ ]




چرا تمام آرزوهای بچه در مادر خلاصه می‌شود؟

چرا تمام آرزوهای بچه در مادر خلاصه می‌شود؟

✨بازخوانی سخنان شنیده نشدۀ «امام» در تجلیل از مقام «زن»

موضوعات: پدر ومادر،برکت زندگی  لینک ثابت
 [ 06:48:00 ب.ظ ]




مادرم فرشته است

مادرم فرشته است
ولی هیچ وقت ندیدم پرواز کند
زیرا به پایش بسته بود من را
خواهرم و برادرم را
و همه ی زندگیش را…

موضوعات: پدر ومادر،برکت زندگی  لینک ثابت
 [ 06:47:00 ب.ظ ]




احترام به والدين

یه آدمایی
تو زندگی هستن
که نفس کشیدنشون
به آدم اطمینان خاطر میده…
حتی اگه همیشه کنارت نباشن

مثل #مادر !!

موضوعات: پدر ومادر،برکت زندگی  لینک ثابت
 [ 06:41:00 ب.ظ ]




معجزه دعا بخصوص دعای مادر

bbc persian
linkedin
office 365
opizo
pdf editor
windows 10

موضوعات: پدر ومادر،برکت زندگی, مادر آينه خدا  لینک ثابت
 [ 06:37:00 ب.ظ ]




اللهم صل علي محمد وآل محمد
موضوعات: سيره معصومين  لینک ثابت
 [ 06:35:00 ب.ظ ]




الهم  عجل لوليك الفرج
موضوعات: سيره معصومين  لینک ثابت
 [ 06:34:00 ب.ظ ]




یاحسین مظلوم
موضوعات: سيره معصومين  لینک ثابت
 [ 06:33:00 ب.ظ ]




الهم  عجل لوليك الفرج يعني گناه نكنيم
موضوعات: سيره معصومين  لینک ثابت
 [ 06:21:00 ب.ظ ]




السلام علیک یا اباعبدالله الحسین
موضوعات: سيره معصومين  لینک ثابت
 [ 06:18:00 ب.ظ ]




الهم  عجل لوليك الفرج
موضوعات: سيره معصومين  لینک ثابت
 [ 06:18:00 ب.ظ ]




اللهم صل علي محمد وآل محمد
موضوعات: سيره معصومين  لینک ثابت
 [ 06:16:00 ب.ظ ]




كرامات  حضرت رضا علیه السلام

موسی بن سیار که از یاران حضرت رضا علیه السلام است ،‌می‌گوید :
« ‌روزی همراه ایشان بودم همین که نزدیک دیوارهای طوس رسیدیم صدای ناله و گریه‌ای را شنیدم . من به جست و جوی آن رفتم . ناگاه دیدم جنازه‌ای را می آورند در این حال حضرت از مرکب پیاده شده و به طرف جنازه آمدند و آنرا بلند کردند و چنان به آن جنازه چسبیدند، همچون بچه‌ای که به مادرش می‌چسبد آنگاه رو به من نموده فرمودند :

« هر کس جنازه‌ای از دوستان ما را تشییع کند، مثل روزی که از مادر متولد شده، گناهانش پاک می‌شود »

وقتی جنازه کنار قبر گذاشته شد، حضرت کنار میت نشسته و دست مبارک خود را روی سینه‌ی او گذاشتند و فرمودند :« فلانی ! تو را بشارت می‌دهم که بعد از این دیگر ناراحتی نخواهی دید .» (1)

عرض کردم : فدایت شوم، مگر این مرد را می‌شناسید، در حالیکه اینجا سرزمینی است که تا کنون در آن گام ننهاده‌اید امام علیه السلام فرمود: موسی ! مگر نمی دانی که اعمال شیعیان ما هر صبح و شام بر ما عرضه می‌شود.

این چنین است که امامان علیهم السلام از احوال ما آگاهند و لذا هر حاجتمندی که رو به سوی آنان می‌کند، مورد توجه قرار می‌گیرد و حاجتش به نحو شایسته‌ای برآورده می‌گردد.

دستگیری امام هشتم علیهم السلام از زائران در راه مانده

محدث نوری رضوان الله علیه نقل می‌کند :
یکی از خدمتگزاران حرم مطهر حضرت رضا علیه السلام گفت : در شبی که نوبت خدمت من بود، در رواقی که به دارالحفاظ معروف است، خوابیده بودم .

ناگاه در خواب دیدم که در حرم مطهر باز شد خود حضرت امام رضا علیه السلام از حرم بیرون آمدند و به من فرمودند :« برخیز و بگو مشعلی فروزان بالای گلدسته ببرند، زیرا جماعتی از اعراب بحرین به زیارت من می‌آیند و اکنون در اطراف « طرق » ( هشت کیلومتری مشهد ) بر اثر بارش برف راه را گم کرده‌اند برو به میرزا شاه نقی متولی بگو مشعلها را روشن کند و با گروهی از خادمان جهت نجات و راهنمایی آنان حرکت کنند .»

آن خادم می‌گوید : از خواب پریدم و فوری از جا برخاستم و مسؤول خدام را از خواب بیدار کرده و ماجرا را برایش گفتم او نیز با شگفتی برخاست و با یکدیگر بیرون آمدیم در حالی که برف به شدت می بارید مشعلدار را خبر کردیم و او به سرعت مشعلی روی گلدسته روشن کرد آنگاه با عده‌ای از خدام حرم به خانه‌ی متولی رفتیم و ماجرا را برایش شرح دادیم سپس با گروهی مشعلدار به طرف طرق حرکت کردیم نزدیک طرق به زوار رسیدیم . آنان در هوای سرد و برفی میان بیابان گویی منتظر ما بودند . از چگونگی حالشان جویا شدیم گفتند : ما به قصد زیارت حضرت رضا علیه السلام از بحرین بیرون آمدیم امشب گرفتار برف و سرما شده و از راه خارج گشتیم و دیگر نمی‌توانستیم مسیر حرکت را تشخیص دهیم تا اینکه از شدت سرما دست و پای ما از کار افتاد و خود را آماده‌ی مرگ نمودیم . از مرکب‌ها فرود آمدیم و همه یک جا جمع شدیم . فرش‌هایمان را روی خود انداختم و شروع به گریستن کردیم و به حضرت رضا علیه السلام متوسل شدیم . در میان مسافران مردی صالح و اهل علم بود . همین که چشمش به خواب رفت، حضرت رضا علیه السلام را در خواب زیارت نمود ،که به او فرمود :

« برخیز ! که دستور داده‌ام چراغ‌ها را بالای مناره‌ها روشن کنند. شما به طرف چراغ‌ها حرکت کنید .» همه برخاستیم و به طرف چراغ‌ها حرکت کردیم که ناگاه شما را دیدیم .» (2)

ای نفست چاره‌ی درماندگان جزتوکسی نیست کس بی‌کسان
چاره‌ی ما ساز که بیچاره‌ایم گر توبرانی، به که روی آوریم
یار شوای مونس غمخوارگان چاره‌ کن ای چاره‌ی بیچارگان
قافله شد، بی کس ما ببین ای کس ما بی‌کسی ما ببین
پیش تو با ناله وآه آمده‌ایم معتغذر از جرم و گناه آمده‌ایم

شفای عالمی وارسته توسط امام هشتم علیه السلام و اعطای کرامت به وی

آیه الله وحید خراسانی نقل کرد : مدت بیست سال در مدرسه حاج حسن مشهد تحت سرپرستی مرحوم حاج شیخ حبیب الله گلپایگانی - که سال‌ها در مسجد گوهر شاد امام جماعت بود - بودم . ایشان روزی به من فرمود :

« مدتی در تهران مریض و بستری شدم . روزی به جانب حضرت رضا علیه السلام رو کرده گفتم : آقا ! من چهل سال تمام پشت در صحن، در سرما و گرما ،‌سجده‌ی عبادت پهن کرده ،نماز شب و نوافل می خواندم و بعد خدمت شما شرفیاب می گشتم حال که بستری شده‌ام، به من عنایتی بفرمایید . ناگاه در همان حال بیداری دیدم در باغ و بستانی خدمت حضرت رضا علیه السلام قرار دارم ایشان از داخل باغ گلی چیده به دست من دادند من آن گل را بوییدم و حالم خوب شد جالب‌تر آن که دستی که حضرت رضا علیه السلام به آن دست گل داده بودند، چنان با برکت بود که بر سر هر بیماری می‌کشیدم، بی‌درنگ شفا می‌یافت ! البته در همان روزهای نخست با یک مرتبه دست کشیدن بیماری‌های صعب العلاج بهبود می یافت، ولی بعد از مدتی که با این دست با مردم مصافحه کردم، آن برکت اولیه از دست رفت و اکنون باید دعاهای دیگری را نیز بر آن بیفزایم تا مریضی شفا یابد .»

آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند

آیا بود که گوشه‌ی چشمی به ما کنند؟

پاسخ امام هشتم علیه السلام به نامه‌ی یکی از زائران

آقا میرزا حسن لسان الأطباء از اهالی اشرف مازندران نقل کرد در زمانی که حاجی ملا محمد اشرفی از مشاهیر علما در زادگاه خود اشرف ( بهشهر ) زندگی می‌کرد، من یک بار عازم زیارت حضرت رضا، علیه السلام شدم . برای خداحافظی و امر وصیت نامه‌ی خود خدمت ایشان رفتم و چون دانست که به زیارت ثامن الائمه علیه السلام می روم، پاکتی به من داد و فرمود :

« در اولین روزی که به حرم مشرف شدی، این نامه را تقدیم امام رضا علیه السلام کن و در مراجعت جوابش را گرفته، برایم بیاور.»

با خود گفتم : یعنی چه ؟ مگر امام رضا علیه السلام زنده است که نامه را به او بدهم؟! چگونه جوابش را بگیرم؟! اما عظمت مقام آن دانشمند مانع شد که این مطلب را به ایشان بگویم و اعتراض نمایم .

هنگامی که به مشهد مقدس رسیدم، در اولین روز زیارت، برای ادای تکلیف نامه را به داخل ضریح انداختم . بعد از چند ماه موقع مراجعت برای زیارت وداع به حرم مشرف شدم و اصلاً سخن حاجی را که گفته بود جواب نامه‌ام را بگیر و بیاور، فراموش کرده بودم .

بعد از نماز مغرب و عشا درحال زیارت بودم که ناگاه صدای مأموری بلند شد که زائران از حرم بیرون روند تا خدام به تنظیف حرم بپردازند . وقتی نماز زیارت را تمام کردم، متحیر شدم که اول شب چه وقت در بستن است ؟ ولی دیدم کسی جز من در حرم نیست ! برخاستم که بیرون روم، ناگاه دیدم سید بزرگواری در نهایت شکوه و جلال از طرف بالا سر با کمال وقار به سوی من می آید . همین که به من رسید، فرمود : حاجی میرزا حسن ! وقتی به اشرف رسیدی پیغام مرا به حاجی اشرفی برسان و بگو :

آیینه شو جمال پری طلعتان طلب جاروب زن به خانه و پس میهمان طلب
در این فکر بودم که این بزرگوار که بود ؟ که مرا به اسم خواند و پیغام داد یک مرتبه متوجه شدم اوضاع حرم به حالت اول برگشته، برخی نشسته و بعضی ایستاده به زیارت و عبادت مشغول هستند فهمیدم که این حالت مکاشفه بوده است . وقتی به وطن مراجعت کردم، یکسره به خانه مرحوم حاجی اشرفی رفتم تا پیغام امام علیه السلام را به وی برسانم همین که در را کوبیدم، صدای حاجی از پشت در بلند شد که :

« حاجی میرزا حسن ! آمدی ؟ قبول باشد . آری :

آیینه شو جمال پری طلعتان طلب جاروب بزن به خانه و پس میهمان طلب

سپس افزود:« افسوس ! که عمری گذراندیم و چنان که باید و شاید صفای باطن پیدا نکرده‌ایم !» (3)

صله‌ی امام رضا علیه السلام به یک شاعر با اخلاص

مرحوم حاج شیخ ابراهیم صاحب الزمانی از مداحان مخلص و مرثیه خوانان باسوز اهل بیت علیه السلام بود او سال‌ها پیش از شروع درس مرحوم آیه الله حائری بنیانگذار حوزه‌ی علمیه‌ی قم ،دقایقی چند روضه می‌خواند و آنگاه آیت الله حائری درس خویش را آغاز می‌کرد .

او داستانی شنیدنی دارد که از حضرت رضا علیه السلام برای مدح خویش صله دریافت داشته است ! خود نقل می کرد که یک بار مشهد مقدس مشرف شدم و مدتی در آنجا اقامت گزیدم . پولم تمام شد و کسی را هم برای رفع مشکل خویش نمی‌شناختم. از این رو قصیده‌ای در مدح حضرت رضا علیه السلام سرودم و فکر کردم که بروم و آن را برای تولیت آستان مقدس بخوانم و صله بگیرم با این نیت حرکت کردم، اما در میان راه به خود آمدم که چرا نزد خود حضرت رضا علیه السلام، نروم و آن را برای وی نخوانم ؟! به همین جهت کنار ضریح رفتم و پس از استغفار و راز و نیاز با خدا، قصیده‌ی خود را خطاب به روح بلند و ملکوتی آن حضرت خواندم و تقاضای صله کردم .ناگاه دیدم دستی با من مصافحه نمود و یک اسکناس ده تومانی در دستم نهاد . بی‌درنگ گفتم :« سرورم ! این کم است » ده تومانی دیگر داد باز هم گفتم : « کم است » تا به هفتاد تومان که رسید، دیگر خجالت کشیدم تشکر کردم و از حرم بیرون آمدم .

کفش‌های خود را که می پوشیدم، دیدم آیه الله حاج شیخ حسنعلی تهرانی، جد آیت الله مروارید، با شتاب رسید و فرمود :« شیخ ابراهیم ! » گفتم : « بفرمایید آقا !» گفت:«خوب با آقا حضرت رضا علیه السلام روی هم ریخته‌ای، برایش مدح می‌گویی و صله می‌گیرید. صله را به من بده » بی‌معطلی پول‌ها را به او تقدیم کردم و او یک پاکت در ازای آن به من داد و رفت وقتی گشودم دیدم دو برابر پول صله است یعنی یکصد و چهل تومان .(4)

ای که بر خاک حریم تو ملائک زده بوس
رشک فردوس برین گشته ز تو خطه توس

هرکه آید به گدایی به در خانه‌ی تو
حاش لله که زدرگاه تو گردد مأیوس

پی نوشتها :
(1) بحارالانوار 49/98.
(2) دارالسلام ، ج 1/267.
(3) کرامات رضویه ، ج 2 ، ص 64.
(4) کرامات الصالحین ، ص 216.

منبع: بیتوته

موضوعات: سيره معصومين, ولايت عشق  لینک ثابت
 [ 06:11:00 ب.ظ ]




پرسش و ? پاسخ مهدوی

?آیا اعتقاد به آمدن منجی در آینده مخصوص مسلمانان و به ویژه شیعیان است؟

? فوتوریسم به معنای اعتقاد به ظهور یک نجات دهنده بزرگ آسمانی و امید به آینده روشن که در آن، نگرانی ها و هراس ها مرتفع گردد و به برکت ظهور یک شخصیت ممتاز الهی، همه تاریکی ها از پهنه گیتی برچیده شود و ریشه ظلم و جهل و تباهی از روی کره زمین برکنده شود، یک اعتقاد عمومی ثابت است که همواره، همه‌جا و همه زمان ها، نزد تمام ملت ها شایع و رایج بوده است.

? در کتاب‌های مربوط به مذاهب به نام‌ها و القاب مختلفی از منجی بر می‌خوریم؛ برای نمونه
? در مذهب یهود: ماشیح
? در مذهب مسیحیت: مسیح
? در مکتب زرتشت: سوشیانس
? در مکتب هندوها: ویشنو، کلکی یا کلکین
? در مکتب بودا: بودای پنجم میتریه
? در مذهب اسلام: ⚜️ مهدی، قائم ⚜️

? آنچه از تاریخ امت ها استفاده می شود، این است که مسأله عقیده به ظهور یک رهبر مقتدر الهی و آمدن مصلحی در آخرالزمان، به نام منجی موعود جهان، به قدری اصیل و ریشه دار است که در اعماق دل ملت ها و پیروان همه ادیان الهی و تمام اقوام و ملل جهان جا گرفته است، تا جایی که در طول تاریخ بشریت، انسان ها در فراز و نشیب های زندگی‌، با یادآوری ظهور چنین رهبر مقتدری، پیوسته خود را از یأس و ناامیدی نجات می دادند و در انتظار ظهور آن مصلح موعود جهانی در پایان جهان، لحظه شماری می کنند.
منبع: آفتاب مهر

موضوعات: امر به معروف ونهی از منکر  لینک ثابت
 [ 09:39:00 ق.ظ ]




این روزها نبض دلتنگی علی تند تر میزند،در میان هیاهوی ظلم صدای گریه های علی دل مدینه را به تنگ می آورد، زهرا جان شب زانوی غم بغل کرده گویی طاقت دیدن خزان چشم هایت را ندارد… دیگر علی نای ایستادن و تماشا کردن غروب غم بارت را ندارد
خانه بی تو بی تابی میکند، حلقه های زرد خورشید را با رفتنت داغ دار می کنی، چاه از درد علی می جوشد،و شمع در حسرتت اشک میریزد…
در، چگونه میتواند ناجوانمردانه شانه های نحیفت را به آغوش زخم بکشاند، قنفذ چگونه میتواند به طراوت شبنم چشمت بخندد…
تو می ایستی تا عشق بماند، می ایستی تا علی بماند

موضوعات: امر به معروف ونهی از منکر  لینک ثابت
 [ 05:46:00 ق.ظ ]