زمهرير
 
 


Random photo
حدیث در باب سعادت  زن

با سلامٍ دوست عزيز از شمامتشكريم كه از اين وبلاگ ديدن مي كنيد ، نظرات يامطالب ارزشمندتان را براي ما بفرستيد وباپيشنهادات خود مارا ياري كنيد. من سرباز جنگ سايبري هستم . باتشكر


جستجو


آخرین نظرات
  • سیدمحمد در کارگران حضرت فاطمه‌ی زهرا
  • خانعلی زاده در کثرت جمعیت در صحیفه سجادیه:
  • کبری نظرزاده در ▪️متن سخنرانی دختر شهید سلیمانی
  • لبیک یا مهدی  در استحمام جانباز قطع نخاعی به وسیله حاج قاسم
  • سربازی از تبار سادات  در از نشانه های آخر الزمان


پربازدید


موضوعات




ج

زیبا سازی وبلاگ




le



ab
 



هواشناسی اعلام کرد :

�هوای مهدی فاطمه را داشته باشید
خیلی
تنهاست ………
سلامتیش صلوات

««بهترین زیبایی های خلقت»»

?? زیباترین کلام:بسم الله…
??زیباترین تکیه گاه:خدا
??زیباترین دین:اسلام
??زیباترین خانه:کعبه
??زیباترین بانگ:تکبیر
??زیباترین آواز:اذان
??زیباترین ستون:نماز
??زیباترین معجزه:قرآن
??زیباترین سوره:حمد
??زیباترین قلب:یاسین
??زیباترین عروس:الرحمن
??زیباترین محافظ:آیةالکرسی
??زیباترین عمل:عبادت
??زیباترین زیارت:خانه خدا
??زیباترین منزل:بهشت
??زیباترین مهاجر:هاجر
??زیباترین صابر:ایوب(ع)
??زیباترین معمار:ابراهیم(ع)
??زیباترین قربانی:اسماعیل(ع)
??زیباترین مولود:عیسی(ع)
??زیباترین جوان:یوسف(ع)
??زیباترین انسان:پیامبراسلام
??زیباترین پارسا:علی(ع)
??زیباترین مادر:زهرا(س)
??زیباترین مظلوم:امام حسن مجتبی(ع)
??زیباترین شهید:امام حسین(ع)
??زیباترین ساجد:امام سجاد(ع)
??زیباترین عالم:امام محمدباقر(ع)
??زیباترین استاد:امام صادق(ع)
??زیباترین زندانی:امام کاظم(ع)
??زیباترین غریب:امام رضا(ع)
??زیباترین فرزند:امام جواد(ع)
??زیباترین راهنما:امام هادی(ع)
??زیباترین اسیر:امام حسن عسکری(ع)
??زیباترین منتقم:امام زمان(عج)
??زیباترین عمو:حضرت عباس(ع)
??زیباترین عمه:حضرت زینب(ع)
??زیباترین سرباز:علی اکبر(ع)
??زیباترین غنچه:علی اصغر(ع)
??زیباترین شب سال:شب قدر
??زیباترین سفر: حج
??زیباترین محل تولد:کعبه
??زیباترین لباس: احرام
??زیباترین ندا: فطرت
??زیباترین سرانجام: شهادت
??زیباترین جنگ: نفس عماره
??زیباترین ناله: نیایش
??زیباترین اشک: اشک از توبه
??زیباترین حرف: حق
??زیباترین حق: گذشت
??زیباترین رحمت: باران
??زیباترین سرمایه: زمان
??زیباترین لحظه: پیروزی
??زیباترین کلمه: محبت
??زیباترین یادگاری: نیکی
??زیباترین عهد: وفا
??زیباترین دوست: کتاب
??زیباترین کتاب: قرآن
??زیباترین زینت: ادب
??زیباترین روزهفته: جمعه
??زیباترین خاک: تربت کربلا
??زیباترین ابزار: قلم
??زیباترین روزسال: مبعث
?? زیباترین بیابان: عرفات
?? زیباترین مزار: شش گوشه
??زیباترین شعار: صلوات
??زیباترین قبرستان: بقیع
??زیباترین زمین: کربلا
??زیباترین آرزو: فرج مهدی فاطمه

موضوعات: شبكه هاي اجتماعي  لینک ثابت
[دوشنبه 1396-08-01] [ 05:14:00 ب.ظ ]




✔️ نماز بدون وضوی امام جماعت

حدود 20 سال پیش منزل ما خیابان 17 شهریور بود و ما برای نماز خواندن و مراسم عزاداری و جشنهای مذهبی به مسجدی که نزدیک منزلمان بود می رفتیم پیش نماز مسجد حاج آقایی بود بنام شیخ هادی که امور مسجد را انجام میداد و معتمد محل بود ؛ یک روز من برای خواندن نماز مغرب و عشاء راهی مسجد شدم و برای گرفتن وضو به طبقه پائین که وضوخانه در آنجا واقع بود رفتم..
منتظر خالی شدن دستشویی بودم که در این حین، در یکی از دستشویی‌ها باز شد و شیخ هادی از آن بیرون آمد با هم سلام و علیک کردیم و شیخ بدون اینکه وضو بگیرد دستشویی را ترک کرد.
من که بسیار تعجب کرده بودم به دنبال شیخ راهی شدم که ببینم کجا وضو می‌گیرد و با کمال شگفتی دیدم شیخ هادی بدون گرفتن وضو وارد محراب شد و یکسره بعد از خواندن اذان و اقامه نماز را شروع کرد و مردم هم به شیخ اقتداء کردند من که کاملا گیج شده بودم سریعا به حاج علی که سالهای زیادی با هم همسایه بودیم گفتم حاجی شیخ هادی وضو ندارد ؛
خودم دیدم از دستشویی اومد بیرون ولی وضو نگرفت. حاج علی که به من اعتماد کامل داشت با تعجب گفت خیلی خوب فرادا می خوانم.
این ماجرا بین متدینین پیچید ، من و دوستانم برای رضای خدا، همه را از وضو نداشتن شیخ هادی آگاه کردیم و مامومین کم کم از دور شیخ متفرّق شدند تا جائیکه بعد از چند روز خانواده او هم فهمیدند.
زن شیخ قهر کرد و به خانه پدرش رفت ، بچه های شیخ هم برای این آبروریزی ، پدر را ترک کردند .
دیگر همه جا صحبت از مشکوک بودن شیخ هادی بود آیا اصلا مسلمان است ؟ آیا جاسوس است ؟ و آیا …
شیخ بعد از مدتی محله ی ما را ترک کرد و دیگر خبری از او نبود ؛ بعد از دوسال از این ماجرا ، من به اتفاق همسرم به عمره مشرف شدیم در #مکه بخاطر آب و هوای آلوده بیمار شدم. بعد از بازگشت به پزشک مراجعه کردم و دکتر پس از معاینه مقداری قرص و آمپول برایم تجویز کرد .
روز بعد وقتی می خواستم برای نماز به مسجد بروم تصمیم گرفتم قبل از آن به درمانگاه بروم و آمپول بزنم ، پس از تزریق به مسجد رفتم و چون هنوز وقت اذان نشده بود وارد دستشویی شدم تا جای آمپول را آب بکشم.
درحال خارج شدن از دستشویی، ناگهان به یاد شیخ هادی افتادم چشمانم سیاهی می رفت، همه چیز دور سرم شروع به چرخیدن کرد انگار دنیا را روی سرم خراب کردند. نکند آن بیچاره هم می خواسته جای آمپول را آب بکشد .! نکند ؟! ؟! نکند ؟!
دیگر نفهمیدم چه شد. به خانه برگشتم تا صبح خوابم نبرد و به شیخ هادی فکر میکردم که چگونه من نادان و دوستان و متدینین نادان تر از خودم ندانسته و با قصد قربت آبرویش را بردیم .. خانواده اش را نابود کردیم ..
از فردا، سراسیمه پرس و جو را شروع کردم تا شیخ هادی را پیدا کنم.
به پیش حاج ابراهیم رفتم به او گفتم برای کار مهمی دنبال شیخ هادی میگردم او گفت : شیخ دوستی در بازار حضرت عبدالعظیم داشت و گاه گاهی به دیدنش میرفت اسمش هم حاج احمد بود و به عطاری مشغول بود.
پس از خداحافظی با حاج احمد یکراست به بازار شاه عبدالعظیم رفتم و سراغ عطاری حاج احمد را گرفتم. خوشبختانه توانستم از کسبه آدرسش را پیدا کنم بعد چند دقیقه جستجو پیر مردی با صفا را یافتم که پشت پیشخوان نشسته و قرآن می خواند سلام کردم جواب سلام را با مهربانی داد و گفتم ببخشید من دنبال شیخ هادی میگردم ظاهرا از دوستان شماست ، شما او را می شناسید ؟
پیرمرد سری تکان داد و گفت دو سال پیش شیخ هادی در حالیکه بسیار ناراحت و دلگیر بود و خیلی هم شکسته شده بود پیش من آمد ، من تا آن زمان شیخ را در این حال ندیده بودم.
بسیار تعجب کردم و علتش را پرسیدم او در جواب گفت: من برای آب کشیدن جای آمپول به دستشویی رفته بودم که متدینین بدون اینکه از خودم بپرسند به من تهمت زدند که وضو نگرفته نماز خوانده ام ، خلاصه حاج احمد آبرویم را بردند ، خانواده ام را نابود کردند و آبرویی برایم در این شهر نگذاشتند و دیگر نمی توانم در این شهر بمانم ، فقط شما شاهد باش که با من چه کردند.
بعد از این جملات گفت : قصد دارد این شهر را ترک گفته و به عراق سفر کند که در جوار حرم امیرالمومنین (ع) مجاور گردد تا بقیه عمرش را سپری کند ؛ او رفت و از آن روز به بعد دیگر خبری از او ندارم …
ناگهان بغضم سر باز کرد و اشکهایم جاری شد که خدای من این چه غلطی بود که من مرتکب شدم
الان حدود 20 سال است که از این ماجرا می گذرد و هر کس به نجف مشرف میشود من سراغ شیخ هادی را از او میگیرم ولی افسوس که هیچ خبری از شیخ هادی مظلوم نیست.

دوستان ، ما هر روز چقدر آبروی دیگران را می بریم؟ !
چقدر زندگی ها را نابود می کنیم؟

موضوعات: شبكه هاي اجتماعي  لینک ثابت
 [ 04:21:00 ب.ظ ]




اسکل؛
این پرنده زمانی که برای زمستان غذا چمع آوری میکند محل نگهداری آنها را فراموش میکند و بخاطر همین با مشکل مواجه می شود،یا هنگام خانه سازی فراموش میکند که خانه اش را کجا ساخته است و اگر از لانه ای بیرون بیاید راه بازگشت رو پیدا نمی کند

شنقل؛

شنقل پرنده ای است که غذای خود را به اسکل میدهد تا برایش نگهدارد

شنقل از اسکل هم اسکل تر است


دنگل ؛

حاصل جفت گیری اسکل و شنقل میباشد

میران شعور و درک وی از جهان اطراف قابل بیان نیست

امبل :

پرنده ای تن پرور است که تمام سال در تعقیب و چشم انتظار اسکل و شنقل برای دستیابی به غذا ست

امبل از اسکل و شنقل هم اسکل تر است

موضوعات: شبكه هاي اجتماعي  لینک ثابت
 [ 02:56:00 ب.ظ ]