زمهرير
 
 


Random photo
پلاکهای 555 و 556

با سلامٍ دوست عزيز از شمامتشكريم كه از اين وبلاگ ديدن مي كنيد ، نظرات يامطالب ارزشمندتان را براي ما بفرستيد وباپيشنهادات خود مارا ياري كنيد. من سرباز جنگ سايبري هستم . باتشكر


جستجو


آخرین نظرات
  • سیدمحمد در کارگران حضرت فاطمه‌ی زهرا
  • خانعلی زاده در کثرت جمعیت در صحیفه سجادیه:
  • کبری نظرزاده در ▪️متن سخنرانی دختر شهید سلیمانی
  • لبیک یا مهدی  در استحمام جانباز قطع نخاعی به وسیله حاج قاسم
  • سربازی از تبار سادات  در از نشانه های آخر الزمان


پربازدید


موضوعات




ج

زیبا سازی وبلاگ




le



ab
 



خیلی زوددیر میشه

وقتی کوچک‌ترین سایزلباسی که واسه مادرم خریده بودم براش بزرگ بود،فهمیدم آب میشن تامابزرگ شیم?
ببوسیدپایی رو که خدابهشتش رو زیر اون قرارداده?
چون خیلی زوددیر میشه?
یا علی

موضوعات: آهنگ و موسيقي  لینک ثابت
[شنبه 1396-01-19] [ 06:57:00 ب.ظ ]




برای پیروزی ابلیس کافی است آدمهای خوب دست روی دست بگذارند.

دختری بعد از ازدواج نمی توانست با مادرشوهرش کنار بیاید و هر روز با او جر و بحث می کرد.
عاقبت دختر نزد داروسازی که دوست صمیمی پدرش بود رفت و از او تقاضا کرد سمی به او بدهد تا بتواند مادر شوهرش را بکشد!

داروساز گفت اگر سم خطرناکی به او بدهد و مادرشوهرش بمیرد،همه به او شک خواهند کرد،پس معجونی به دختر داد و گفت که هر روز مقداری از آن را در غذای مادرشوهر بریزد ….

تا سم معجون کم کم در او اثر کند و او را بکشد و توصیه کرد در این مدت با مادرشوهر مدارا کند تا کسی به او شک نبرد.

دختر معجون را گرفت و خوشحال به خانه برگشت و هر روز مقداری از آن را در غذای مادرشوهر می ریخت و با مهربانی به او می داد.

هفته ها گذشت و با مهر و محبت عروس،اخلاق مادرشوهر هم بهتر و بهتر شد تا آن جا که یک روز دختر نزد داروساز رفت و به او گفت : دیگر از مادرشوهرم متنفر نیستم. حالا او را مانند مادرم دوست دارم و دیگر دلم نمی خواهد که بمیرد، خواهش می کنم داروی دیگری به من بدهید تا سم را از بدنش خارج کند.

داروساز لبخندی زد و گفت : دخترم، نگران نباش. آن معجونی که به تو دادم سم نبود بلکه سم در ذهن خود تو بود که حالا با عشق به مادرشوهرت از بین رفته است.
برای پیروزی ابلیس کافی است آدمهای خوب دست روی دست بگذارند.

موضوعات: آهنگ و موسيقي  لینک ثابت
 [ 06:49:00 ب.ظ ]




آزمون دامادها ?
زنی سه دختر داشت که هر سه ازدواج کرده بودند.
یکروز تصمیم گرفت میزان علاقه ای که دامادهایش به او دارند را ارزیابی کند.

یکی از دامادها را به خانه اش دعوت کرد و در حالی که در کنار استخر قدم
میزدند از قصد وانمود کرد که پایش لیز خورده و خود را درون استخر انداخت.
دامادش فوراً…

شیرجه رفت توی آب و او را نجات داد.

فردا صبح یک ماشین پژو ٢٠٦ نو جلوی پارکینگ خانه داماد بود و روی شیشه اش
نوشته بود: «متشکرم! از طرف مادر زنت»

زن همین کار را با داماد دومش هم کرد و این بار هم داماد فوراً شیرجه رفت
توی آب و جان زن را نجات داد.

داماد دوم هم فردای آن روز یک ماشین پژو ٢٠٦ نو هدیه گرفت که روی شیشه اش
نوشته بود: «متشکرم! از طرف مادر زنت»

نوبت به داماد آخری رسید.
زن باز هم همان صحنه را تکرار کرد و خود را به داخل استخر انداخت اما
داماد از جایش تکان نخورد او پیش خود فکر کرد وقتش رسیده که این پیرزن از
دنیا برود پس چرا من خودم را به خطر بیاندازم؟

همین طور ایستاد تا مادر زنش در آب غرق شد و مرد.

فردا صبح یک ماشین بی ام ‌و آخرین مدل جلوی پارکینگ خانه داماد سوم بود
که روی شیشه اش نوشته بود:«متشکرم! ازطرف پدر زنت»

موضوعات: تلخند  لینک ثابت
 [ 06:48:00 ب.ظ ]




طلبـــه جوان و دختر فراری

شب هنگام محمد باقر - طلبه جوان- در اتاق خود مشغول مطالعه بود که به ناگاه دختری وارد اتاق او شد. در را بست و با انگشت به طلبه بیچاره اشاره کرد که سکوت کند و هیچ نگوید. دختر پرسید: شام چه داری ؟؟ طلبه آنچه را که حاضر کرده بود آورد و سپس دختر که شاهزاده بود و به خاطر اختلاف با زنان حرمسرا خارج شده بود در گوشه‌ای از اتاق خوابید.
صبح که دختر از خواب بیدار شد و از اتاق خارج شد ماموران،شاهزاده خانم را همراه طلبه جوان نزد شاه بردند. شاه عصبانی پرسید چرا شب به ما اطلاع ندادی و ….

محمد باقر گفت : شاهزاده تهدید کرد که اگر به کسی خبر دهم مرا به دست جلاد خواهد داد. شاه دستور داد که تحقیق شود که آیا این جوان خطائی کرده یا نه؟ و بعد از تحقیق از محمد باقر پرسید چطور توانستی در برابر نفست مقاومت نمائی؟ محمد باقر 10 انگشت خود را نشان داد و شاه دید که تمام انگشتانش سوخته و … علت را پرسید. طلبه گفت : چون او به خواب رفت نفس اماره مرا وسوسه می نمود. هر بار که نفسم وسوسه می کرد یکی از انگشتان را بر روی شعله سوزان شمع می‌گذاشتم تا طعم آتش جهنم را بچشم و بالاخره از
سر شب تا صبح بدین وسیله با نفس مبارزه کردم و به فضل خدا ، شیطان نتوانست مرا از راه راست منحرف کند و ایمانم را بسوزاند.
شاه عباس از تقوا و پرهیز کاری او خوشش آمد و دستور داد همین شاهزاده را به عقد میر محمد باقر در آوردند و به او لقب میرداماد داد و امروزه تمام علم دوستان از وی به عظمت و نیکی یاد کرده و نام و یادش را گرامی می دارند. از مهمترین شاگردان وی می توان به ملا صدرا اشاره نمود.

موضوعات: آهنگ و موسيقي  لینک ثابت
 [ 06:40:00 ب.ظ ]




به مادرم که مهرش تا ابد در دلم جای دارد.

.
آسمانی پر از ستاره، دشتی پر از گل
تقدیم به آنی که بهشت زیر پایش جای دارد
به مادرم که مهرش تا ابد در دلم جای دارد.

موضوعات: آهنگ و موسيقي  لینک ثابت
 [ 09:19:00 ق.ظ ]




دستای مادرم پناهمه

یه بار یکی بهم گفت:
میخوای دنیارو داشته باشی؟!!
گفتم: دنیا توو دستامه وقتی:
لبخند مادرم جلو چشامه…
صدای مادرم توو گوشمه…
دستای مادرم پناهمه

موضوعات: آهنگ و موسيقي  لینک ثابت
 [ 07:46:00 ق.ظ ]




مادر ای غمخوار

مادر ای غمخوار غمهای تنم آنکه با مهرت هم آغوش است منم

در زمانی کودکی بودم حقیر پا به پایم آمدی مادر چو شیر

مدتی با رنج وزحمت در برم خستگیهایی کشیدی مادرم

گر کسی یارم نباشد در جهان یار من هستی تو یاری مهربان

خوش بگفت پیغمبر نیکو سرشت زیر پای مادران باشد بهشت

حق تو باشد گران بر گردنم زحمتت را من چه سان جبران کنم

آرزو دارم نبینی هیچ ملال مادرم فرزند خود را کن حلال

موضوعات: آهنگ و موسيقي  لینک ثابت
 [ 07:24:00 ق.ظ ]




مادر یعنی همه زندگی ...

چَـند سالـــه

مادر یعنی زندگی
مادر یعنی عشق
مادر یعنی مهر
مادر یعنی اون فرشته ای که با اشکت ، اشک میریزه
با خنده هات می خنده
مادر یعنی اون فرشته ای که نگاهش به توئه و با هر…
لبخندت ، زندگی میکنه
مادر یعنی اون فرشته ای که موهاش سفید میشه برای بزرگ کردنت
و به تو میگه ؛ پیر بشی مادر ، درد و بلات به جونم…
مادر یعنی اون فرشته ای که صبح که خوابی آروم میز صبحونه رو
میچینه تا وقتی بلند شدی زندگی رو لمس کنی
مادر یعنی اون فرشته ای که شبایی که غم داری یا مریضی تا صبح
بالا سرت می شینه و نگرانه
مادر یعنی اون فرشته ای ، که وقتی موقع کار میگی خسته شدم
با اینکه پاهاش درد میکنه میگه تو بشین مادر من انجام میدم
دوستت دارم مادر
مادر یعنی اون فرشته ای که هیچ وقت باور نمیکنی مریض بشه یا پیر
بشه چون همیشه و توی هر حالتی به روت لبخند میزنه
مادر یعنی اون فرشته ای که طاقت دیدن اشکاش رو نداری …
مادر یعنی همه زندگی …
دوستت دارم مادر

موضوعات: آهنگ و موسيقي  لینک ثابت
 [ 07:15:00 ق.ظ ]




دوستت دارم مادر

رمز من و عشق، نام زیبایت بود
جنت، فرشی به زیر پاهایت بود
روزی که تو را شناخت ناباوری ام
افسوس که زندگی منهایت بود
دوستت دارم مادر

موضوعات: آهنگ و موسيقي  لینک ثابت
 [ 07:06:00 ق.ظ ]




شنیدم بهشت هم برایت کم است

وقتی بودی آنقدر بزرگ نبودم
وقتی هم که رفتی بزرگ نشدم
دستهایم سرد است
کاش بودی دستم را میگرفتی
کجایی؟
شنیدم بهشت هم برایت کم است
خوش به حالت
کاش من را هم میبردی
دلم برایت تنگ است
همیشه عاشقت هستم
شبها به خوابم بیا مثل هر شب
دوستت دارم مادر

موضوعات: آهنگ و موسيقي  لینک ثابت
 [ 07:03:00 ق.ظ ]