زمهرير
 
 


Random photo
رنگ‌آمیزی تخم مرغ‌های نوروزی

با سلامٍ دوست عزيز از شمامتشكريم كه از اين وبلاگ ديدن مي كنيد ، نظرات يامطالب ارزشمندتان را براي ما بفرستيد وباپيشنهادات خود مارا ياري كنيد. من سرباز جنگ سايبري هستم . باتشكر


جستجو


آخرین نظرات
  • سیدمحمد در کارگران حضرت فاطمه‌ی زهرا
  • خانعلی زاده در کثرت جمعیت در صحیفه سجادیه:
  • کبری نظرزاده در ▪️متن سخنرانی دختر شهید سلیمانی
  • لبیک یا مهدی  در استحمام جانباز قطع نخاعی به وسیله حاج قاسم
  • سربازی از تبار سادات  در از نشانه های آخر الزمان


پربازدید


موضوعات




ج

زیبا سازی وبلاگ




le



ab
 



ما که تازه از حموم در اومدیم

از حموم عمومی در اومدیم و نم نم بارون میزد ،خانومی جوان و محجبه بساط لیف و جوراب و … جلوش پهن بود ،دوستم رفت جلو و آروم سلام کرد و نصفه بیشتره لیف و جوراباشو خرید !
تعجب کردم و پرسیدم: داداش واسه کی میخری ؟
ما که تازه از حموم در اومدیم ،اونم اینهمه !

گفت: تو این سرما از سر غیرتشه که با دستفروشی خرجشو در میاره ،وگرنه میتونست الآن تو یه بغل نرم و یه جا گرم تن فروشی و فاحشگی کنه !
پس بخر و بخریم تا شرف و ناموس مملکتمون حفظ شه ،برگشت تو حموم و صدا زد: نصرت اینارو بزار دم دست مردم و بگو صلواتیه

✍ ? برگی از خاطرات جهان پهلوان تختی

موضوعات: داستان طنز  لینک ثابت
[یکشنبه 1397-05-07] [ 10:03:00 ب.ظ ]




این دختر مناسب شما نیست

روزی جوانی پیش پدرش آمد و گفت: دختری رادیده ام ومیخواهم با او ازدواج کنم .من شیفته زیبایی این دختر وجادوی چشمانش شده ام .
پدرباخوشحالی گفت: بگو این دختر کجاست تا برایت خواستگاری کنم وبه اتفاق رفتند تا دختر را ببینند اما پدر به محض دیدن دختر دلباخته اوشد وبه پسرش گفت:
ببین پسرم این دخترهم ترازتونیست وتونمیتوانی اوراخوشبخت کنی او را باید مردی مثل من که تجربه زیادی درزندگی دارد سرپرستی کند تا بتواند به اوتکیه کند
پسر حیرت زده جواب داد:دامکان ندارد پدر کسی که با این دخترازدواج میکند من هستم نه شما…..
پدروپسرباهم درگیرشدند وکارشان به اداره پلیس کشید
ماجرا را برای افسر پلیس تعریف کردند. افسر دستور داد دختر را احضار کنند تا از خود او بپرسند که میخواهد با کدامیک از این دو ازدواج کند افسر پلیس بادیدن دختر شیفته جمال ومحو دلربایی او شد وگفت: این دختر مناسب شما نیست بلکه شایسته ی شخص صاحب منصبی چون من است واین بارسه نفری باهم درگیرشدند وبرای حل مشکل نزد وزیر رفتند وزیر بادیدن دخترگفت: او باید با وزیری مثل من ازدواج کند …..و…..قضیه ادامه پیداکرد تا رسید با شخص امیر امیرنیز مانند بقیه گفت: این دختر فقط بامن ازدواج میکند…
بحث ومشاجره بالا گرفت تااینکه دختر جلو آمد وگفت: راه حل مسئله نزدمن است. من میدوم وشما نیز پشت سرمن بدوید اولین کسی که بتواند مرابگیرد بااوازدواج خواهم کرد.
…..و بلافاصله شروع به دویدن کرد وپنج نفری: پدر؛ پسر؛ افسرپلیس ؛ وزیر وامیر بدنبال او………
ناگهان …هرپنج نفر باهم به داخل چاله عمیقی سقوط کردند.

دختر از بالای گودال به آنها نگاهی کرد و گفت: آیا میدانید من کیستم؟!!
من دنیا هستم !!
من کسی هستم که مردم بدنبالم میدوند و برای بدست آوردنم باهم رقابت میکنند و در راه رسیدن به من از دینشان غافل میشوند تا زمانیکه درقبر گذاشته میشوند درحالی که هرگز به من نمیرسند.

?????
@look_beautiful

موضوعات: داستان طنز  لینک ثابت
 [ 09:52:00 ب.ظ ]




گویندناصرالدین شاه در بازدید از اصفهان با کالسکه سلطنتی از میدان کهنه عبور می‌کرد که چشمش به ذغال‌فروشی افتاد.
مرد ذغال‌فروش فقط یک شلوارک به پا داشت و مشغول جدا کردن ذغال از خاکه ذغال‌ها بود و در نتیجه گرد ذغال با بدن عرق کرده و عریان او منظره وحشتناکی را بوجود آورده بود.
ناصرالدین‌شاه سرش را از کالسکه بیرون آورده و ذغال‌فروش را صدا کرد. ذغال فروش بدو آمد جلو و گفت: «بله قربان.»
ناصرالدین شاه با نگاهی به سر تا پای او گفت: «جهنم بوده‌ای؟»
ذغال فروش زرنگ گفت: «بله قربان!»
شاه از برخورد ذغال‌فروش خوشش آمده و گفت:

«چه کسی را در جهنم دیدی؟»
ذغال‌فروش حاضرجواب گفت:

«این هایی که در رکاب اعلاحضرت هستند، همه را در جهنم دیدم.»
شاه به فکر فرورفته و بعد از مکث کوتاهی گفت:

«مرا آنجا ندیدی؟»
ذغال‌فروش فکر کرد اگر بگوید شاه را در جهنم دیده که ممکن است دستور قتلش صادر شود، اگر هم بگوید که ندیدم که حق مطلب را ادا نکرده است. پس گفت: «اعلاحضرتا، حقیقش این است که من تا ته جهنم نرفتم!»

موضوعات: داستان طنز  لینک ثابت
 [ 08:19:00 ب.ظ ]




فقط کافیست بگویند: خدایا شکر

روزی مردی خواب عجیبی دید، دید که پیش فرشته هاست و به کارهای آنها نگاه می کند.

هنگام ورود، دسته بزرگی از فرشتگان را دیدکه سخت مشغول کارند و تند تند نامه هایی را که توسط پیک ها از زمین می رسند، باز می کنند و آنها را داخل جعبه می گذارند.

مرد از فرشته ای پرسید: شما چکار می کنید؟

فرشته در حالی که داشت نامه ای را باز می کرد، گفت: اینجا بخش دریافت است و ما دعاها و تقاضاهای مردم از خداوند را تحویل می گیریم.

مرد کمی جلوتر رفت، باز تعدادی از فرشتگان را دید که کاغذهایی را داخل پاکت می گذارند و آن ها را توسط پیک هایی به زمین می فرستند.

مرد پرسید: شماها چه کار می کنید؟

یکی از فرشتگان با عجله گفت: اینجا بخش ارسال است، ما الطاف و رحمت های خداوند را برای بندگان به زمین می فرستیم.

مرد کمی جلوتر رفت و یک فرشته را دید که بیکار نشسته است، با تعجب از فرشته پرسید: شما چرا بیکارید؟

فرشته جواب داد: اینجا بخش تصدیق جواب است، مردمی که دعاهایشان مستجاب شده، باید جواب بفرستند ولی فقط عده بسیار کمی جواب می دهند.

مرد از فرشته پرسید: مردم چگونه می توانند جواب بفرستند؟

فرشته پاسخ داد: بسیار ساده، فقط کافیست بگویند: خدایا شکر

موضوعات: داستان طنز  لینک ثابت
 [ 07:56:00 ب.ظ ]




من جوان کـم سنی هـستم

جوانی نزد شیخی آمد واز او پرسید:
من جوان کـم سنی هـستم امـا آرزو هـای
بزرگـی دارم و نمیتوانم خـود را از نگاه کردن
بـه دختـران جـوان منـع کـنم، چـاره ام چـیست؟

شیخ نیز کوزه ای پر از شیر به او داد و
بـه او توصـیه کـرد کـه کوزه را بـه سـلامـت
به جـای معـینی ببـرد و هـیچ چـیز از کوزه نریزد

واز یکی از شاگردانش نیز درخواست کرد
او را هـمراهی کند واگر یک قطره از شـیر را
ریخت جلوی همه مردم او را حسابی کتک بزند!

جوان نیز شیر را به سلامت به مقصد
رساند و هیچ چیز از آن نریخت. وقتی شیخ
از او پرسـید چند دختـر را در سـر راهـت دیدی؟

جوان جواب داد هیچ، فقط به فکرآن بودم
که شیر را نریزم که مبـادا در جـلوی مردم کتک بـخـورم و در نـزد مـردم خـوار و خـفـیـف شـوم..

شیخ هم گفت: این حکایت انسان مؤمن است
که همیشه خداوند را ناظر بر کارهایش میبیند

وحواسش را جمع میکند تا سمت
گناه کشیده نشود و از روز قیامت بیم دارد…


✧✿
✸✧✿✸
➲ @doahaye_mojezegar✸✧✿✸

موضوعات: داستان طنز  لینک ثابت
 [ 07:45:00 ب.ظ ]




شیر مادر خوردن و غصه‌دادن به والدین

✨﷽✨

? داستــان کوتاه

✍ ?.روزی دو نـــــفـر ســـر یڪ شتــــری دعــوا ڪردند و هر یڪ ادعا ڪردند از بیابان به اشتباه وارد ، گله دیگری شده است. هر دو نزد نبی مڪرم اسلام ص برای قضاوت رسیدند. حضرت از آنها طلب سند و شهود برای مالڪیت نمودند.

✍ ?یڪی از آن دو گفــــت: من شهـــــادت می دهم ،شتر من در ڪبدش ( جگر) دو زخم دارد، شتر را نحر ڪنید اگر نبود، من شتر را به او می بخشم و از حقم می گذرم.

✍ ?حضـــرت، موافقــت فـرمودند و شــتر را ذبح کردند و ناگهان دو زخم در جگر شتر دیدند. حضرت به اعرابی روی ڪرده و سوال ڪردند، تو از ڪجا دانستی این شتر دو زخم در جگرش دارد؟؟!!

✍ ?عــــــرب گفــت: یـــــــاد دارم شمــــــا فرمودید: اولادنا اکبادنا ( فرزندان ما جگر های ما هستند) من دو بچه شتر این ناقه ( شتر ماده) را از چشم او دور ڪردم و ذبح نمودم.

✍ ? این شتـــر ماههـا در بــــیابان اشــڪ ریخـــت و ناله ڪرد در حالی ڪه من نمی دانستم این قدر بچه هایش را دوست دارد، از این جهت، مطمین شدم دو زخم در جگرش دارد. مثـــلی زیبــــــای آذری می گویــــد: اولاد وقتی در شڪم توست خون تو را می خورد، وقتی بیرون می آید، جان تو را می خورد(با شیر مادر خوردن و غصه‌دادن به والدین)وقتی می میری مال تو را می خورد

? ڪتاب راهنمای سعادت ص 563

موضوعات: داستان طنز  لینک ثابت
 [ 07:36:00 ب.ظ ]




خاطرات_یک_ﺍﯾﺮﺍنی_مقیم_ﺁﻟﻤﺎن:
ﺍﺯ ﺭﺍﺩﯾﻮ ﺍﻋﻼﻡ ﺷﺪ ﮐﺸﺘﯽ ﺣﻤﻞ ﭘﻨﯿﺮ ﺗﻮﯼ ﺍﻗﯿﺎﻧﻮﺱ ﻏﺮﻕ ﺷﺪﻩ ﻭ ﻣﻤﮑﻨﻪ ﺑﺎ ﮐﻤﺒﻮﺩ ﻣﻮﺍﺟﻪ ﺑﺸﯿﻢ .ﻣﻦ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺗﺮﺱ ﺭﻓﺘﻢ ﻓﺮﻭﺷﮕﺎﻩ 10 ﺑﺴﺘﻪ ﭘﻨﯿﺮ ﺧﺮﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﺫﺧﯿﺮﻩ ﮐﻨﻢ ،ﻣﻮﻗﻊ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺭﻭ ﺩﯾﺪﻡ 2 ﺑﺴﺘﻪ ﭘﻨﯿﺮ ﺗﻮﯼ ﺩﺳﺘﺶ ﺍﺯ ﺧﻮﻧﻪ ﺍﻭﻣﺪ ﺑﯿﺮﻭﻥ. ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ ﺧﺒﺮ ﻏﺮﻕ ﺷﺪﻥ ﮐﺸﺘﯽ ﺭﻭ ﺷﻨﯿﺪﯼ؟

ﮔﻔﺖ: ﺑﻠﻪ .ﺩﻭ ﺑﺴﺘﻪ ﭘﻨﯿﺮ ﺗﻮﯼ ﺧﻮﻧﻪ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺎ ﮐﻤﺒﻮﺩ ﻣﻮﺍﺟﻪ ﻧﺸﻦ ﺩﺍﺭﻡ ﻣﯿﺒﺮﻡ ﺑﺪﻡ ﺑﻪ ﻓﺮﻭﺷﮕﺎﻩ. !ﺍﺯ ﮐﺎﺭﻡ ﺧﯿﻠﯽ ﺷﺮﻣﻨﺪﻩ ﺷﺪﻡ…
ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﭼﻘﺪﺭ ﺍﺧﺘﻼﻑ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﻫﺴﺖ ﺑﯿﻦ بعضی از ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﻬﺎ ﻭ ﺁﻟﻤﺎﻧﯿﻬﺎ…

در سال 1939 وقتی مسئولین شرکت «گندم کانزاس» متوجه شدند که مادران فقیر با پارچه بسته بندی آنها برای فرزندان خود لباس درست میکنند، شروع به استفاده از پارچه های طرحدار برای بسته بندی کردند تا بچه های فقیر لباسهای زیباتری داشته باشند و در کمال مهربانی کاری کردند که آرم این شرکت با اولین شستشو پاک میشد.

انسان بودن و انسان دوستی محصور به هیچ دین"و کشوری"نیست!

موضوعات: شهداي تفحص  لینک ثابت
[شنبه 1397-05-06] [ 05:38:00 ب.ظ ]




لذة نظر الی وجهک

آیت الله احدی :

شهید بزرگوار #محسن_حججی ذکری از علامه #حسن_زاده آملی حفظ الله گرفته بودند که مرتب آن ذکر را تکرار میکردند و آن ذکر اینست:

«اللهم انّی اسئلک لذة نظر الی وجهک و شوق الی لقاءک»

یاد شهید با صلوات❤️
@kheiybar

موضوعات: شهداي تفحص  لینک ثابت
 [ 05:23:00 ب.ظ ]




شهدا همه ستارگان هدایتند

⚘⚘#مجموعه_کتاب‌های_اوج_بندگی ⚘⚘
?️نام کتاب: #تک_پسر
(نیم نگاهی به زندگی و اوج بندگی #دانشجوی_شهید_مسعود_آخوندی )
?️به کوشش: #نسیبه_استکی
?️ناشر: #انتشارات_شهید_کاظمی
.
? درباره‌ی کتاب:
.
#شهدا همه ستارگان هدایتند که در این دنیای پررزق و برق، راه حق را به ما نشان می‌دهند.
در این بین، ویژگی‌های شهیدانی چون #مسعود_آخوندی ، آن‌ها را از سایرین ممتاز می‌کند.
مسعود تک پسر خانه و عزیزدردانه‌ی مادر بود. #دانشجوی_مهندسی_مکانیک، #شاگرد_اول کلاس و #محبوب_اساتید بود.
یک #تحلیل‌گر_باهوش در مسائل #سیاسی و در جبهه به‌سان یک #فرماندهی_شجاع و باتدبیر بود.
از هر جنبه‌ای که به او نگاه کنید، یک #الگو و نمونه است تا ما بفهمیم حتی در #دوره‌ی_آخرالزمان هم می‌شود این چنین زندگی کرد.
ارتباط عاشقانه‌ی مسعود با دانشجویان و تحول آنها در اثر این ارتباط، بیش از پیش این جمله را در ذهن تداعی می کند که
« #شهدا_هنوز_در_وسط_معرکه_هستند ».

موضوعات: شهداي تفحص  لینک ثابت
[شنبه 1397-04-30] [ 02:49:00 ب.ظ ]




شهادت به آسمان رفتن نیست

اللهم عجل لولیک الفرج وعجل لشهادتنافی سبیلک

اینجامعراج شهداست…

? شهادت به آسمان رفتن نیست
به خود آمدن است
#شهیدآوینی

#پادگان_شهید_محمودوند
#اهواز

یادگار #شهدا در زندگی ما امنیت، برکت عشق و آزادی و دشتهایی پر از گلهای آلاله

امروز دوساعت دیگر قرار داریم،
بلی قرار #باشهدا، کجایند مردان بی ادعا ،میرویم تا درس بگیریم درس روزگار ،درس زندگی….
میرویم #بصیرت کسب کنیم تا #جنگ نرم را از سرداران گمنام بیاموزیم، میرویم هم مباحث برای روزهای سخت هجمه های #دشمن بیاوریم ،ای کاش #شهدا بیایند به استادی ما،برای کلاس های درس زندگی ما….

حالِ ما
بی #شهدا ،
حالی نیست …

جای ما
پیشِ #شهیدان ،
خالیست …

آے #شهدا
آخر
مجلس
ڪجاست
تا من
هم
بنشینم…!!!

اگر دلت را داده ای به #شهدا
پَسَش مگیر
بگذار در این تلاطم روزگار دل بماند …

دلداده_را_دلی
نابباید داشت صبحتانشهدایی

ایثارگران پیشکسوت

? کانال خبری معراج الشهدا

موضوعات: شهداي تفحص  لینک ثابت
 [ 02:41:00 ب.ظ ]




و گاه هزاران حرف ...

#معراج_شهدا_محمودوند_اهواز
#شهدا
و گاه هزاران حرف …
یازهرا (س)

موضوعات: شهداي تفحص  لینک ثابت
 [ 02:39:00 ب.ظ ]




جستجوگر نور

? جستجوگر نور ، شهید #علی_محمودوند در روز 22 بهمن 79 در منطقه عملیاتی فکه در حین تفحص پیکر مطهر شهدا آسمانی شد.
یادش گرامی

موضوعات: شهداي تفحص  لینک ثابت
 [ 02:36:00 ب.ظ ]