زمهرير
 
 


Random photo
الهم  عجل لوليك الفرج

با سلامٍ دوست عزيز از شمامتشكريم كه از اين وبلاگ ديدن مي كنيد ، نظرات يامطالب ارزشمندتان را براي ما بفرستيد وباپيشنهادات خود مارا ياري كنيد. من سرباز جنگ سايبري هستم . باتشكر


جستجو


آخرین نظرات
  • سیدمحمد در کارگران حضرت فاطمه‌ی زهرا
  • خانعلی زاده در کثرت جمعیت در صحیفه سجادیه:
  • کبری نظرزاده در ▪️متن سخنرانی دختر شهید سلیمانی
  • لبیک یا مهدی  در استحمام جانباز قطع نخاعی به وسیله حاج قاسم
  • سربازی از تبار سادات  در از نشانه های آخر الزمان


پربازدید


موضوعات




ج

زیبا سازی وبلاگ




le



ab
 



رابطه محبت و نماز
نیاز کودک به محبت: عطرافشانى دل‏انگیز محبت از هر کسى باشد به یقین بر دیگران اثر گذارده و نوعى علاقه، دوستى و رابطه صمیمانه را ایجاد مى‏کنند. لذا هر چه روح و روان فرد پاک‏تر و مهیاتر باشد از عطر وجود محبت دیگران بهره‏مندتر خواهد شد.
کودکان با قلب‏هاى پاکشان شیفته محبت‏ اند و از هر کس محبت بیشترى دیدند به او اطمینان و علاقه بیشترى پیدا مى‏کنند.
آنان به خاطر روح لطیف، ظرفیت اندک و احساسى بودن، بیش از بزرگترها به محبت کردن نیاز دارند. و در هر شرایطى که زندگى کنند مفهوم محبت را به درستى درک مى‏کنند. اگر مورد محبت دیگران واقع شدند در پرتو آن، احساسات و عواطف آنها به خوبى رشد مى‏کند و گرنه شادابى خود را از دست داده و عقده حقارت و کمبود محبت، آنان را به‏سوى هر خلاف و آلودگى سوق مى‏دهد. در قبال هرمحبت کاذبى فریب خورده و به دامن فساد و انحراف گرفتار و از عبادت و بندگى خداوند دور مى‏گردند.
مکتب متعالى اسلام درباره محبت به کودکان سفارش‏هاى فراوانى نموده است که به چند مورد استناد مى‏کنیم:
پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمودند: «کودکان را دوست بدارید و با آنها مهربانى کنید.» «1»
همچنین امام صادق علیه السلام فرمودند: «خدا بنده‏اش را به‏واسطه شدت محبتى که نسبت به فرزندش دارد مورد مرحمت قرار خواهد داد.
والدین مى‏توانند در گفتار و رفتار خویش نیاز کودک به محبت را برآورند و با بوسیدن، در آغوش گرفتن، تبسم‏ها، با لحن محبت‏آمیز سخن گفتن، نگاه مهرآمیز و حتى بازى کردن با کودکان (زیرا کودک بازى کردن والدین را نوعى محبت به خود مى‏داند) و مانند آن، محبت خود را اظهار کنند تا او با تمام وجود محبت والدین را لمس کند.
بنابراین اگر کودکى بطور واقعى و صحیح مورد محبت قرار گیرد، قطعاً سفارش والدین را درباره نماز با جان و دل مى‏پذیرد و سعى مى‏کند همیشه آن را انجام دهد. زیرا والدین را سرچشمه هر خیر و محبتى دیده و سفارش آنها را در بندگى و راز و نیاز به خداوند اجابت مى‏کند. امّا اگر مورد بى‏مهرى قرار گیرد و در عین حال به نماز سفارش شود، بخاطر عقده و لجبازى و مخالفت با والدین هم که شده نمازنمى‏خواند و به سخنانشان گوش نمى‏دهد.
نکته مهم درباره محبت این است که محبت کردن باید به‏صورت منطقى و به دور از افراط و تفریط و به تدریج و همیشگى باشد. و گرنه محبت بیش از حد، یا کمتر از نیاز، و یا همیشگى نبودن نتایج نامطلوب و خطرناکى را به‏ دنبال دارد
1- روایات تربیتی از منظر اهل بیت علیه السلام - مرتضی فرید ص 59-نماز وشکوفه های زندگی ص 47

ادامه »

موضوعات: سبک زندگی اسلامی, نمازاول وقت, دنيا ي کودکان  لینک ثابت
[پنجشنبه 1396-02-07] [ 07:06:00 ب.ظ ]




به غیر خدا دل نبندیم
لبخند حضرت یوسف (علیه السلام)
هنگامی که برادران حضرت یوسف (علیه السلام) می خواستند او را به چاه بیفکنند او خندید.
برادرانش تعجب کردند و گفتند برای چه می خندی؟
حضرت یوسف (علیه السلام) راز خنده خود را این گونه بیان کرد:
فراموش نمی کنم روزی را که به شما برادران نیرومند نظر افکندم و خوشحال شدم و با خود گفتم کسی که این همه یار و یاور نیرومند دارد، از حوادث سخت چه غمی خواهد داشت!؟
آن روز به بازوان شما دل بستم، اما اکنون در چنگالتان گرفتارم.
به شما پناه می برم، ولی به من پناه نمی دهید.
خدا شما را بر من مسلط ساخت تا بیاموزم که به غیر از او، حتی برادرانم تکیه نکنم.

?تفسیر نمونه، جلد 9، صفحه 342

موضوعات: نمازاول وقت  لینک ثابت
 [ 06:43:00 ب.ظ ]




پسرم .مواظب چشم مادرت باش ..

بخونیدش خیلی قشنگه…

پسره به مادرش گفت با این قیافه ترسناکت چرا اومدی مدرسه؟ مادر گفت غذاتو نبرده بودی،نمیخواستم گرسنه بمونی.پسر گفت ای کاش نمیومدی تا باعث خجالت و شرمندگی من نشی… همیشه از چهره مادرش با یک چشم خجالت میکشید.. چندسال بعد پسر در 1شهر دیگه دانشگاه قبول شد و همون جا کار پیدا کرد و ازدواج کرد و بچه دار شد. خبر به گوش مادر رسید .مادر گفت بیا تا عروس و نوه هامو ببینم.اما پسر میترسید که زنش و بچش از دیدن پیرزن یه چشم بترسن.. چند سال بعد به پسره خبر دادن مادرت مرده .. وقتی رسید مادر رو دفن کرده بودن و فقط 1 یادداشت از طرف مادرش واسش مونده بود : پسره عزیزم وقتی 6سالت بود تو 1تصادف 1چشمتو از دست دادی،اون موقع من 26سالم بود و در اوج زیبایی بودم و بعنوان 1مادر نمیتونستم ببینم پسرم 1چشمشو از دست داده واسه همین 1چشممو به پاره تنم دادم،تا مبادا بعدا با ناراحتی زندگی کنی پسرم .مواظب چشم مادرت باش .. اشک در چشمهای پسر جمع شد.. ولی چه دیر…
نمایش کمتر

موضوعات: نمازاول وقت, پدر ومادر،برکت زندگی, مادر آينه خدا, داستان كوتاه, درنگستان  لینک ثابت
 [ 06:32:00 ب.ظ ]




کاش نه میدویدم و نه غصه میخوردم فقط خدا را میخواندم.

در هیاهوی زندگی دریافتم، چه دویدنها که فقط پاهایم را از من گرفت در حالیکه گویی ایستاده بودم
چه غصه ها که فقط باعث سپیدی مویم شد در حالیکه قصه ای کودکانه بیش نبود
دریافتم کسی هست که اگر بخواهد میشود و اگر نه نمیشود
به همین سادگی
کاش نه میدویدم و نه غصه میخوردم
فقط خدا را میخواندم.

موضوعات: مناجات نامه, نمازاول وقت, روانشناسی وذهنی, راز موفقيت  لینک ثابت
 [ 06:21:00 ب.ظ ]




#ایستگاه_شهدا
شهید سرلشگر خلبان عباس بابایی

?او هیچ وقت پپسی نمی‌خورد

در طول مدتی که من با عباس در آمریکا هم اتاق بودم، همه تفریح عباس در آمریکا در سه چیز خلاصه می شد: ورزش، عکاسی، و دیدن مناظر طبیعی. او همیشه روزانه دو وعده غذا می‌خورد، صبحانه و شام.
هیچ وقت ندیدم که ظهرها ناهار بخورد.

بعضی وقت‌ها عباس همراه شام، نوشابه می‌خورد؛ اما نه نوشابه‌هایی مثل پپسی و … که در آن زمان موجود بود. چند بار به او گفتم که برای من پپسی بگیرد، ولی می‌دیدم که چیز دیگری خریده است.
یک بار به او اعتراض کردم که چرا پپسی نمیخری؟ مگر چه فرقی میکند و از نظر قیمت که تفاوتی ندارد، آرام و متین گفت: حالا نمی‌شود شما پپسی نخورید؟
گفتم: «خب، عباس جان برای چه؟» سرانجام با اصرار من آهسته گفت: «کارخانه پپسی متعلق اسرائیلی هاست؛ به همین خاطر مراجع تقلید مصرف آن را تحریم کرده‌اند.»
به او خیره شدم و دانستم که او تا چه حد از شعور سیاسی بالایی برخوردار است و در دل به عمق نگرش او به مسائل، آفرین گفتم.
خلبان آزاده امیر اکبر صیادبورانی

موضوعات: سیره شهدا, اقتصاد مقاومتی  لینک ثابت
 [ 04:19:00 ب.ظ ]




استاد فاطمی نیا از شخصی نقل می کردند: من در

قسمت بایگانی اداره ای کار می کردم و پرونده های متعدد و بعضا بسیار مهم می آمد و ما در آنجا قرار می دادیم، یک روز پرونده بسیار مهمی به دستم رسید، چند روزی که گذشت متوجه شدم آن پرونده گم شده است، هر چه گشتم پیدا نشد.
در آن گیر و دار که کاملا ناامید شده بودم، پرونده به اندازه ای مهم شده بود که به بنده خبر دادند چون شما مسئول پرونده ها هستید اگر تا چند روز دیگر پیدا نشود، حکمی سنگین مانند حبس ابد در مورد شما اجرا می شود.
از این رو نزد یک نفر اهل دل رفتم، ایشان دستور ختمی دادند که انجام بده، همان توسل را انجام دادم.
روزی که قرار بود نتیجه بگیریم از پرونده خبری نبود با ناراحتی از منزل بیرون آمدم تا نزدیکی خیابان مولوی رفتم، دیدم پیرمردی جلو آمد و گفت: آقا! مشکل تو به دست آن شخص که عرق چین به سر دارد و در حال رفتن است، حل می شود.
بدون توجه به این شخص با شنیدن این کلمات به طرف ایشان دویدم و گفتم: آقا جان به دادم برس، گفته اند مشکلم به دست شما حل می شود، پیر مرد نگاهی به من کرد و گفت: خجالت نمی کشی!؟ حالتی بهت زده و متعجب داشتم، ایشان فرمودند: چهار سال است شوهر خواهرت از دنیا رفته، یک مرتبه هم به خواهرت و بچه هایش سر نزده ای، انتظار داری کارت هم پیچ نخورد؟! تا نروی و رضایت آنها را جلب نکنی، مشکلت حل نمی شود.
بعد از شنیدن صحبت پیرمرد بلافاصله به منزل خواهرم رفتم.
وقتی در زدم، خواهرم همراه چند فرزند رنج دیده اش در را باز کرد ، متوجه شد من هستم، گفت: چطور شده بعد از چهار سال آمده ای؟! گفتم: خواهر از من راضی باش و بچه هایت را از من راضی کن، رفتم مقداری هدیه گرفتم و آوردم و آنها را راضی کردم، فردا که به اداره برگشتم، به من خبر دادند که پرونده پیدا شده است.
این پیر مرد عرق چین به سر، کسی نبود جز عارف بزرگ مرحوم شیخ رجبعلی خیاط

✍️اقتباس و ویراست از کتاب هزار و یک حکایت اخلاقی

موضوعات: سبک زندگی اسلامی, داستان كوتاه  لینک ثابت
 [ 04:09:00 ب.ظ ]




تجربه

در نظرات ثبت كنيد

موضوعات: مسابقات و نظر سنجی  لینک ثابت
 [ 02:12:00 ب.ظ ]




آرامش حضور "خدا "ست،
موضوعات: نمازاول وقت, آيينه خدا  لینک ثابت
 [ 12:54:00 ب.ظ ]




زندگي
موضوعات: تلخند  لینک ثابت
 [ 12:53:00 ب.ظ ]




سخت ترین روز کاری یک استاد خانم

? سخت ترین روز کاری یک استاد خانم

?زمانی که از استادمان پرسیدیم، استاد زیباترین و بدترین روز کاری ای که داشتید مربوط به چه زمانی است؛ درباره بدترین روزش چنین گفت:
?… گرچه سالها بود ک برای آقایان تدریس می کردم ولی این بار بسیار متفاوت بود. قبل از کلاس استرس شدیدی داشتم اصلا دوست نداشتم کلاسم جور بشه؛ دلم می خواست به هر بهانه ای که شده کلاسم رو لغو کنم اما چون اصرار کرده بودند و قول داده بودم، بالاخره با کراهت رفتم.
?هیچ کدام از آنها را نمی شناختم،فقط یکی از آنها به نام امیر… به من تلفن زده بود و کلاس را برای 4نفر هماهنگ کرده بود.
? امتحان پایان ترم ریاضی داشتند و چون خودشون خرج دانشگاهشون درمی آوردند سر کلاس نمی رفتند.
?توی آموزشگاه منتظرشان نشسته بودم و بی اختیار ذکر یاحافظ من لاحافظ له را زبر لب تکرار میکردم که یکی پس از دیگری وارد آموزشگاه شدند
?? سلام کردند ظاهر آرام و معقولی داشتند دلیلی برای ترس خودم ندیدم، و گفتم کدام یک از شما پشت تلفن با من کلاس رو هماهنگ کرده است؟
?امیر.. دوباره سلام کرد و گفت ببخشید استاد قرارمون بر4نفر بود الان 5نفریم و سه تای دیگر هم هستند که توی راه هستند که کم کم می رسند.?
⚖ گفتم: شما به من گفتید 4 نفرید، به خاطر همین من قبول کردم.
? امیر گفت استاد ببخشیدشما که می خواهید درس بدهید، تعداد که فرقی نمیکنید
? گفتم برای درس دادن که مشکلی نیست،شما پسر هستید و کنترل کردن و مدیریت کلاس آقایان متفاوت است. باشه؛ فقط به شرطی که همین جا تعهد بدهید که فقط درس گوش بدهید و از سر کله زدن به هم در کلاس من خودداری کنید.
وارد کلاس شدیم و بنده خداها آرام روی صندلی های خود نشستند.
✏️ ماژیک را برداشتم؛ تا خواستم به طرف تخته بروم، اون سه نفر جامانده از کلاس،خودشون رو به کلاس رسوندند و سلام کردند. و من سریع کار خودم رو شروع کردم
⏰ زمانی که پشت تابلو به نام خدا می نوشتم. اون سه نفر آمده بودند ردیف اول کلاس نشسته بودند.
? درسم را شروع کردم و حدود بیست دقیقه یک مبحث را درس دادم و یک مثال هم برایشان حل کردم.
? رفتم که سرجایم بنشینم تاآنها مطالب پشت تابلو را یادداشت کنند. که نشستن همانا و کلافه شدن من همانا…
? برای کنترل و مدیریت کلاس نمی توانستم مدام چشمانم را به زمین بدوزم بخصوص جلو دانشجو جماعت… . اما وضعیت این قدر برایم سخت و بغرنج شده بود که نمی دانستم کجا نگاه کنم!؟
? اون سه نفر جدید؛ که از قد و قامت بلندی برخوردار بودند، سدی در برابر نگاه من شده بودند که من پشت سر آنها را درست نمی دیدم. ? همین سه نفر پوششی داشتند که کار را برایم سخت می کرد.
⛔️ از بالا چند دکمه لباسشان را نبسته بودند؛نگاهم را کوتاه کردم که نگاهم به میانه تنشان افتاد که لبه لباسشان به کمرشان نمی رسید؛ باز نگاهم را کوتاه تر کردم که حالم از وضعیت پشت پایشان بهم خورد.-چون کفش نپوشیده بودند و با همان صندل اکتفا کرده بودند(!!) پشت پایشان گرد و خاک با عرقشان آمیخته شده بود و صحنه زشتی را به خود رفته بود-
? بدتر از همه این بود که مدام همین سه نفر سوال می پرسیدند و من مجبور بودم برای تفهیم مطلب هر از گاهی به آنها نگاه کنم.
????9⃣?…1⃣?1⃣

? بالاخره کلاس تمام شد؛ احساس خستگی شدیدی می کردم انرژی درونیم کاملا تحلیل رفته بود.
? راست می گفتند که پوشش ما، گرچه در محدوده خود ماست؛ اما می تونه حق الناس را بر گردنمون بیندازه.
چرا اینقدر ما غافل از مبانی دینمون هستیم که برای هر بخش از زندگی ما برنامه داره .
?☘???☘???☘
مکروه است باز کردن تکمه های قبا و پیراهن به جهت اینکه از عمل قوم لوط است.
منبع: وساءل الشیعه،ج3،ص286.

موضوعات: حجاب یا تبرج, داستان كوتاه  لینک ثابت
 [ 12:48:00 ب.ظ ]




?نمازی که سریع خوانده میشود،نماز «موشکی»است.
?نمازی که با غفلت قضا میشود،نماز«یدکی»است.
?نمازی که برای رسیدن به مقام و موقعیت خوانده میشود،نماز«پفکی» است
?نمازی که به صورت آزمایشی خوانده میشود،نماز«الکی»است.
?نمازی که با قبله و وضوی اشتباه خوانده میشود،نماز«چپکی»است.
?نمازی که با زور و اجبار بقیه خوانده میشود،نماز«زورکی»است.
?نمازی که برای گرفتن پاداش خوانده میشود،نماز «پولکی»است.
?نمازی که بدون حضور قلب و با بی حالی خوانده میشود،نماز«آبکی»است.
?نماز شب که از نیمه شب به بعد خوانده‌ میشود،نماز«نمکی»است.
?نمازی که با عنوان نافله مستحبی خوانده میشود،نماز«کمکی»است.
?نمازی که با حضور قلب و خلوص نیت خوانده میشود،نماز«راستکی»است…که از همه ی نمازها بهتر و برتر است..و مورد قبول درگاه حق..
?حالا ما خدایی چطور نماز میخونیم؟?

موضوعات: نمازاول وقت  لینک ثابت
 [ 12:14:00 ب.ظ ]




نمازاول وقت
موضوعات: نمازاول وقت  لینک ثابت
 [ 10:41:00 ق.ظ ]